#حضرت_زینب_س_شام_غریبان
بابا حسین! بعد تو دنیا تمام شد
رفتی و روزهای خوش ما تمام شد
آنجا که شمر آمد و بر سینهات نشست
زینب شبیه شمع همانجا تمام شد
تو ظهر جان سپردی و رفتی عزیز من
اما غروب بود که دعوا تمام شد
نیزه عمیق بود، سه شعبه دقیق بود
عُمر تو پیش دیدهی زهرا تمام شد
یادت که هست موی مرا شانه میزدی؟
باباحسین گیسوی زیبا تمام شد
باید رباب فکر جدیدی کند پدر
دیگر گذشت، دورهی لالا تمام شد
✍ #محمود_یوسفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زینب_س_شام_غریبان
دیشب نگاهِ ساقی و امشب نگاهِ شمر
خیلی میانِ دیشب و امشب، تفاوت است
✍حجتالاسلام #علی_مقدم
@dobeity_robaey
▪️#گریز روضه #شام_غریبان
منع پیامبر(ص) از غارت خیمههای زنان
✔️در جنگ تبوک بعد از آنکه لشکر کفار شکست خوردند، فرار کردند و اصحاب پیغمبر(ص) قصد خیمههای کفار را نمودند تا غارت نمایند. حضرت رسول(ص) آنها را منع کردند و فرمودند که داخل خیمههای آنها نشوید؛ شاید در آن خیمهها اطفال و کنیزان باشد و دل آنها نازک است و چون نگاه آنها به وسایل جنگی میافتد، جزع و فزع میکنند و من راضی نیستم که صدای گریه اطفال بلند شود، اگرچه پدران این اطفال کافرند.
👈 اشاره گریز:
پس وای بر بنی امیه که با شمشیرهای برهنه ریختند در خیمههای امام و دستها به غارت زنان و دختران و طفلان سیدالشهدا (ع) بلند شد.
📚منبع:
انوار الشهاده، صفحه ۲۱۷
برگرفته از:
گریزهای مداحی، علی اکبر لطیفیان، ص۲۳۳
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#حضرت_زینب_س_اسارت
عاشق که باشی وضع من را تازه میفهمی
اینگونه سرگردان شدن را تازه میفهمی
پروانه را از نیمهشب زیر نظر داری
وقتی سحر شد، سوختن را تازه میفهمی
وقتی گناهانِ تو را با گریه میبخشند
آنلحظه لطف پنجتن را تازه میفهمی
زهرا برای روضهها ما را سوا کرده است
ماه محرم حرف من را تازه میفهمی
شور حسین از شَرِّ عصیانها خلاصت کرد
پس قدر این سینه زدن را تازه میفهمی
محشر، لباس مشکیات وقتی شفیعات شد
خاصیت این پیرهن را تازه میفهمی
**
در کفنودفن یک مسلمان خوب دقت کن
فرق حصیری با کفن را تازه میفهمی
گفتم "مُرَمَّل بِالدِّما"، داد تو در آمد
چون بعدازآن وضع بدن را تازه میفهمی
آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد...
تأثیر سمها روی تن را تازه میفهمی
یکمشت نامحرم که وقتی دورهات کردند
آنگاه حال چند زن را تازه میفهمی
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#حضرت_زینب_س_اسارت
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید...
آخر به سایهی ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آنسان سوار آمد و اینسان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن...
بین غریبه آمد و با نیزهدار رفت
زینب اگرچه وقت بلا پس نمیکشید
هر جا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
او را چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
عباس گریه گرد همان دم که خواهرش
با مستهای بیسروپا همجوار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بهروی معجر زینب غبار رفت
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#محاوره؛ دلتنگِ #زیارت_اربعین
سنگینتر از بار غمت
رو دلامون که داغی نیست
این که میام تو هیأتِت
میدونم، اتفاقی نیست
اگه میام تو روضههات
تو انتخابم میکنی
گُل میکنه اشک چشام
خودت گلابم میکنی
از رویِ هر چی برداریم
کم میشه جز بار غمت
سبک میشه دلم فقط
با گریه تو محرمت
وقتی غم عشق تو هست
پس دیگه چه غمی دارم؟!
سایهات و از سرم نگیر
که بی نگاهت بیچارهام
هیچ ماهی واسه نوکرت
ماه محرم نمیشه
روزایی که تو هیأتم
از عُمر من کم نمیشه
کاش که تموم زندگیم
خرج بشه تو عزای تو
هزار برابرش میاد
هر چی بره برای تو
من که از اون بچگیام
نوکر خونه زادتم
غم تو دلخوشیم شده
آب میخورم به یادتم
گرد و غبارِ دلم و
گریه بَراتو میشوره
درد و بلات به جون من
با تو ازم بلا دوره
حرفِ غریبیت که میشه
ابر بهار میشم برات
حالا میفهمم که چرا
شدی قتیلُ العبرات
غمت رو گفتم پیش سنگ
شکست واست قربونی شد
چشمه جوشید از دل سنگ
ابر چشاش بارونی شد
گریه برا تو یاحسین
مایهیِ آرامشمه
هر جا که روضهخونَته
محل آسایشمه
خوش به حال چشایی که
میون روضهها تَره
چشمای بارونی تَرو
فاطمه... بهتر میخره
کاش نگیره گناه ازم
برکت اشکُ تو عزات
شرمندتم اگه چشام
کم گریه میکنن برات
الهی که خدا ازم
نگیره اشک نم نم و
کاش که خدا زیاد کنه
با مهربونیش این کم و
از غبار کرب و بلات
شعبه میسازن تو بهشت
اسم مارو امام رضا
تو زائرای تو نوشت
راستی اگه حرم نبود
کجا رو داشتم که برم
خدا میدونه بی نگات
چی میومد باز به سرم
یه بُغضی توی گلومه
به سختی میکشم نفس
فقط زیارت و حرم
چارهی دردامه و بس
یعنی میشه این اربعین
میون بین الحرمین
با چشم بارونی بگم
حسین حسین حسین
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
لطفاً حق روضه ادا شود...
از بچههات هیچ کسی کم نمیشود
باشد بخواب، بدتر از این غم نمیشود
باید چه کرد در وسط این حرامیان
با دست بسته، مقنعه محکم نمیشود
پیشانیام که بوسه زدی را شکستهاند
مرهم حریف شدت دردم نمیشود
هر کار میکنم بروند آن طرف، ولی
اوباشِ مانده دور و برم، کم نمیشود
دنبال چادرم که سر دخترت کنم
تقصیر من که نیست، فراهم نمیشود
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#حضرت_زینب_س_کوفه
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه، به کابوسِ بد بده
زینب رسیده کوفه..، پدر جان مدد بده
چشمان شور، آینهات را نظر زدند
در پیش خانهی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..، کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو، گمراه گفتهاند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفتهاند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد، حسینات.. کبود شد
نیزهنشینِ تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیبت جانکاه.. ،داد..، آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...، آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاریام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه
ماهِ تمامم، خسته و مهجور ماندم
ای وای از آغوش گرمت دور ماندم
خسته شدم از بس که طفلان را شمردم
جای تمام بچهها شلاق خوردم
اطراف محمل قاتلانی مست بودند
بی رحمهایی پست و سنگیندست بودند
دیدی که در گرمای سخت و بی امانم
فوراً سرت از روی نی شد سایهبانم
سختی هجرانت چه کاری داد دستم
دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم
از بس مرا این داغها پیر و کمان ساخت
اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت
کوفه نگو، شهر مریدان دروغی
کوچه به کوچه، هی شلوغی، هی شلوغی
شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد
وادی سختِ دختران مرتضی شد
طاقت نیاوردم وجود لاتها را
با گریه برگرداندهام خیراتها را
تسبیح میگفتم به لب، شد نیمه کاره
با دست، سوی خواهرت کردند اشاره
خیلی هوای غیرتت را کرده بودم
وقتی میان محملِ بی پرده بودم
هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی
گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟!
همسایهی دیروز، بر ما انگ میزد
شاگرد تفسیرم مرا با سنگ میزد
من که به روی دامنت سر مینهادم
آشفته حال از مجلس ابن زیادم
با ذوالفقار خطبهام پیکار کردم
ابن زیاد بد دهان را خوار کردم
وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز
زندان ندیده بود زینب، دید امروز
بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟!
قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد
امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر
در قلب خواهر تا ابد هستی برادر
✍ #محمدجواد_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
در ظلمت عصری که زمین تیرهترین است
نام تو گرفتهست جهان را، خبر این است
خونی که بنا بود همان لحظه بخشکد
امروز خروشنده و وجوشندهترین است
سر میرود و درد تو از سر نمیافتد
بد دردسری نیست اگر دردسر این است
با مردم این شهر، به کرّات بگویید
او خوبترین، خوبترین، خوبترین است
✍ #مهدی_جهاندار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هرکه دیوانه نشد لایقِ ادراک نشد
خاکِ هیئت نشد و راهی افلاک نشد
بادهی اشکْ فزون باد و مداوم بادا
هرکه آلودهی این باده نشد، پاک نشد
چاک چاک است تن شاه و نمیخواهم من
جامهای را که برای غمِ او چاک نشد
چشمهامان شده نمناک از این رو که کمی
لبِ خُشکِ پسرِ فاطمه نمناک نشد
بود آماده برایَش همهی عَرش ولی
سهمِ شاهِ دو جهان جز خس و خاشاک نشد
مادرِ آب! کجایی؟ پسرت آب نخورد
پدرِ خاک! کجایی؟ پسرت خاک نشد...
✍ #محسن_کاویانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
غارتِ پیرهنِ بی کفنم را دیدم
مادرم را، پدرم را، حسنم را دیدم
دست در زیر تنت بردم و برداشتمت
دو سه ساعت چه سرت آمده؟ نشناختمت!
تا بیایم به سرت با همه درگیر شدم
ته گودال تو بودی و سرازیر شدم
دیر شد تا برسم، شمر به بیرون آمد
مویْ آشفته و با دامن پُر خون آمد...
**
راحت از دشنه و سرنیزه و داساش کردم
شمر لبخند زد و گفت خلاصاش کردم
✍ #حسن_لطفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e