⭕️ خوشقول مثل اسنپ!
✍️ علی بهاری
چند شب پیش از اسنپ فود سفارش غذا دادم. مدت انتظار یک ساعت بود که گذشت و خبری نشد. با پشتیبانی تماس گرفتم. گفتند: «شرمندهایم. بیست دقیقه صبر کنید میرسه.» بیست دقیقه گذشت و خبری نشد. دوباره تماس گرفتم. گفتند: «یک ربع دیگه صبر کنید میرسه.» غذا همبرگر بود. با آن تاخیر، اگر هم میرسید بیشتر روغن ماسیده پالمی بود تا گوشت پخته گوسفندی! دوباره به پشتیبانی زنگ زدم و گفتم: «اصلا نمیخوام. لطفا پولم رو پس بدید.» پشتیبان گفت: «مسئلهای نیست. به اعتبارتون برمیگردونیم.» گفتم: «اعتبار نمیخوام. لطفا به کارتم بریزید.» جواب داد: « 48 ساعت کاری طول میکشه. غروب شنبه ایشالا» تشکر و قطع کردم. غروب شنبه شد و پولی واریز نشد. صبح یکشنبه تماس گرفتم. عذرخواهی کرد و گفت: «ایشالا امروز تا قبل از ظهر حتما واریز میشه.» واریز نشد. دوشنبه صبح دوباره زنگ زدم. گفت: «واقعا شرمندهایم. ایشالا تا آخر شب واریز میشه.» نشد! صبح سهشنبه زنگ زدم و گفتم: «مسخره کردید من رو؟» پشتیبان چند بار عذرخواهی کرد و گفت: «ایشالا حتما تا ساعت 2 ظهر امروز واریز میشه.» تا دوازده شب صبر کردم و واریز نشد. به خاطر طولانی بودن صف تماس با پشتیبانی، پیام متنی و صوتی گذاشتم و اعتراض کردم. به خلاف دفعههای قبلی که بلافاصله بعد از گذاشتن پیام، زنگ میزدند تا الان خبری از زنگ نیست و البته از پول من!
#اسنپ
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
📛 فوران خشم و ناآگاهی
✍️ علی بهاری
سیساله به نظر میرسید. کمرباریک، با موهای فرفری که از دور مثل چند سیم ظرفشویی در هم تنیده بود، ابروهایی به تیزی خنجر، دندانهایی که تا جلوی لب پیشروی کرده و پوست تیره. لهجه خوزستانی داشت. روی مچ دست راستش عکس یک مار تتو کرده بود. این را موقع عوض کردن دنده فهمیدم. پراید خستهای داشت که از همه جایش صدا درمیآمد. معمولا برای حس نکردن طول مسیر با رانندهها گپ میزنم. چند ثانیه از شروع گفتگویمان گذشت که کار به سیاست کشید. به مسئولان فحاشی کرد و بعد توپخانه را سمت اسلام گرفت. احساس کردم کنترلش را از دست داده و اگر چیزی بگویم برخورد بدتری میکند. چنان با فریاد حرف میزد که انگار حقش را من خورده بودم! یکدفعه گفت: «میدونی چیه؟ اگه حسین هم به حکومت میرسید میشد یکی مثل همینها. اصلا حقش بود کشته بشه. دم یزید گرم.» این را که گفت آرام شد و من هم. چند دقیقه هر دو چشم به خیابان دوختیم. تا مقصد چیزی نگفتم. وقتی پیاده شدم سرم را از پنجره بردم داخل. داشت به صفحه اپلیکیشن نگاه میکرد. گفتم: «میدونستی وقتی لشگر معاویه به یکی از شهرهای حکومت امام علی حمله کردند و خلخال از پای یه دختر یهودی کشیدند امام چی گفت؟» گفت: «نه. اصلا چنین چیزی نشنیده بودم.» گفتم: «امام فرمود اگه مسلمون از شنیدن این خبر بمیره جا داره.» چشمانش گرد شده بود و با دقت گوش میکرد. ادامه دادم: «اختلاس و دزدی ربطی به امامان نداره. توپخونهات رو سمت دزدها بگیر نه امامی که به خاطر عدالت تو خون غلتید» باهاش دست دادم، شماره رد و بدل کردیم و خداحافظی. بعد از چند ثانیه صدایم کرد و پرسید: «گفتی دختر یهودی؟» گفتم: «آره.» گوشه چشمش بارانی شده بود.
#اسنپ
#اعتراض
#گرانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🚕بلا مثل اسنپ
✍️محسن عبدالله زاده
🖊چند وقت پیش، دور یک میدان دنبال تاکسی بودم. ماشین های اطراف قیمت ۱۰۰ تومان به بالا می دادن. اسنپ زدم، قیمت ۴۳ت معمولی و ۵۰ت برای گزینه عجله دارم آمد. بعد از ثبت سفارش، مشخصات یکی از همان تاکسی های دور میدان آمد. راننده ای که تا چند دقیقه پیش با کلی ناز کرایه ۱۰۰ت میگفت حالا خودش به امر اسنپ کرایه ۵۰ت را پذیرفت.
تازه چقدرش را باید به اسنپ کمیسیون بدهد.
اسنپ و امثال آن مکافات و بلایی است که سر رانندگان بی انصاف آمده و خودشان به دست خودشان این بلا را می پذیرند.
در زندگی ما هم اسنپ های مختلفی وجود دارد. که خودمان با دست خودمان می پذیریم. اگر انصاف و تقوا را رعایت نکنیم خودمان می پذیریم اسنپ ها برایمان تصمیم بگیرند و قیمت تعیین کنند. و تاسف بار اینکه از این دخالت راضی و خوشحال هستیم...
#اسنپ
#اجتماعی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN