eitaa logo
❤️یاامام رضا جانم❤️
151 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
8 فایل
هر چقدر که درد بی‌دوا داری یا دلی خراب و مبتلا داری نره یادت که امام رضا داری از امام رضا بخواه درست کنه کار خوبه امام رضا درست کنه😭 @goy_s7854
مشاهده در ایتا
دانلود
چیزی نگفت از حاجتش حاجت روا شد با دست پر‌ زائر زد از صحن تو بیرون جز تو که می بخشد بدون مزد و منت شان نزول تنفقوا مما تحبون؟ نقل است باید مال دنیا خواست از تو هرچه کرم داری خودت روزی ما کن ما شیعیان اینکه تو را داریم کافیست از کاظمین خوشکلت ما را دعا کن ابن ابی داوود یا یحییِ بن اکثَم فرقی ندارد،عالمان شهر بغداد از بحث علمی با تو می‌ترسند،آقا با چون تویی اصلا نباید هم در افتاد حرف از برائت می زنم زیرا تو گفتی: طاغوت ها را می کشی از قبر بیرون آن لحظه رویاییست پیش چشم مادر سوزاندن جسم کریه آن دو ملعون مَن اَیقَنَ بِالخَلفِ جادَ بِالعَطِّیه گفتی:ببخشم تا خدا بر‌ من ببخشد در هم خریدن از رعیت لطف شاه است من دوستت دارم اگر خوبم اگر بد در روزگار بی کسی در عصر‌ غیبت وقتی که دشمن می زند تیشه به ریشه در حفظ باور ها به تو دل بسته ام چون داری هوای ما جوان ها را همیشه
هر ناله ای که از دل غم پرورش کشید آتش دوباره بر جگر مادرش کشید مثل حسن به خانه خود هم غریب بود هر چه کشید دردِ سر ، از همسرش کشید او صورتش به خاک و فقط آه میکشید این جای آب ، هلهله دور و برش کشید دیگر توان نداشت کمی دست و پا زند از بسکه تشنگی رمق از پیکرش کشید از قاتلش چقدر تقاضای آب کرد کارِ غریبی اش به کجا آخرش کشید شکر خدا امام رضا در برش نبود بر روی خاکِ حجره که بال و پرش کشید دیگر رضا ندید چگونه زروی بام قاتل به خاکِ کوچه ، تنِ اطهرش کشید اما حسین دید زمین خورد اکبرش زانو زد و ناله زد و در برش کشید صد بار مُرد و زنده شد مظلوم کربلا از بس که نیزه از بدن اکبرش کشید یک بار هم دوباره پدر را صدا نکرد خون هرچه از دهانِ گل پرپرش کشید یک لحظه یاد مادرش افتاد ، چون حسین... ناچار شد عبا به روی خواهرش کشید در قتلگاه هم به لبش یا بُنَیَّ بود خنجر ، دمی که شمر روی حنجرش کشید می گفت خدا به دادِ موی دخترم رسد از پشتِ سر ، شمر که موی سرش کشید
چه اضطراب عجیبی گرفته رویت را چه گرد و خاک غریبی گرفته مویت را بگو‌ به آنکه تو را اینچنین رها کرده به سمت طوس کند قبلگاه رویت را به روی بام رها گشته ایی ، امام غریب هوای شهر گرفته عجیب بویت را هزار شکر که اشکِ کبوتران با توست به بال سایه رساندند چهارسویت را اگر چه آب ندادند بر تو ، تشنه ترین نبود دشنه بگیرد دگر گلویت را هزار شکر که خواهر نبود در پیشت و پنجه ایی نگرفت ای عزیز مویت را
ما در غم و محنت تو گفتیم...حسین با گریه به غربت تو گفتیم...حسین وقتی که شنیدیم تو هم... تشنه لبی.. در اوج مصیبت تو گفتیم ...حسین ....... با یاد شما به شور و شینم...هر شب دلتنگ حریم کاظمینم...هر شب در فکر غریبی تو هستم...هر روز    گریه کن روضه ی حسینم...هر شب ...... لب تشنه ز عمق جگرش می گفت : آه می سوخت به ظلمت غریبی چون ماه شد ورد لبش لحظه ی آخر ، ناگاه لا یوم کیومک ابا عبدالله 
تسلای دلِ مظلومِ عالم عالمی دارد گلوی تشنه کامِ زهر خورده مرهمی دارد برای جرعه آبی دست و پا میزد؟ نه وَاللهِ بیادِ تشنه ی گودال، در جانش غمی دارد صدای العطش با هلهله بدجور دَرهم شد بمیرم گوشه ی حجره، چه حالِ دَرهمی دارد بخاک اینجا سرش، از پیچ و تابِ زهر افتاده چنان سَروِ شکسته،،، گوئیا قدّ خَمی دارد به اُم الفضلِ ملعونه بگو: دست از سرش بردار شبیهِ مادرش زهرا، جواد عمرِ کمی دارد بزیرِ لب نوا میکرد: من داغِ حسن دارم که این جور و جفا را این جگر از مَحرمی دارد پیِ دیدارِ هادی "یابُنَیَّ" گفت، تا آمد بیادِ اکبرِ لیلاست، اشکِ نم نمی دارد ندارد خواهری را در برِ خود گریه کن، اما به مانند حکیمه دخترِ خود همدمی دارد نه جسمش زیر سمّ اسبها با خاک یکسان شد نه خنجر بر روی حنجر، نه از خونش یَمی دارد ندید آقا، در این مقتل جفای ساربانان را سلیمانی که بر انگشتِ عصمت خاتمی دارد نه بر نیزه سری دید و نه عریان پیکری بر خاک نه گِردا گِردِ اهلِ بیتِ خود نامحرمی دارد
مولای جود ، حضرت ابن الرضا سلام ای آشنای هر دل درد آشنا سلام باب المراد من در دولتسرای تو بسته دلم دخیل به لطف و عطای تو هر قفل با کلید تو وا می شود جواد سنگ از اشاره ی تو طلا می شود جواد خیر کثیر ، مثل تو کوثر نیامده مولود از تو با برکت تر نیامده تو آمدی مسیر ولایت بقا گرفت افتاده بود از نفس و با تو پا گرفت چشم زمان به علم و کمال تو خیره شد در ذهن دهر ، گوشه ای از آن ذخیره شد تو امتداد نور ، جواد الائمه ای سرچشمه ی حضور ، جواد الائمه ای تا کاظمین تو دل من پر گرفته است بر غربت تو زمزمه از سر گرفته است با تو چه کرد همسر نامهربان تو آمد به لب ز بازی تقدیر ، جان تو در بسته بود حجره و تو دست و پا زدی می سوختی و مادر خود را صدا زدی کف می زدند بر غم بی انتهای تو نشنید گوش هیچ کسی ناله های تو فریاد می زدی جگرم سوخت آب آب لبخند می زدند و نیامد جواب آب ارث عطش ز خون خدا شد نصیب تو پایان گرفت قصه ی عمر عجیب تو
دست و پا ميزدي و روضه پرم را سوزاند تشنه لب بودي و داغت جگرم را سوزاند هم حسن بود در اين روضه و هم بود حسين گريه بر غربت تو چشم ترم را سوزاند عطش آل پيمبر چقدر جانسوز است خواستم آه كشم برگ و برم را سوزاند قتلگاه و عطش و هلهله و خون جگر اين گريزي ست كه پا تا به سرم را سوزاند زير خورشيد روي بام تنت را بردند با كف و هلهله سوز سخنت را بردند جگرت پاره شد اما بدنت سالم بود ننوشته است كسي پيرهنت را بردند تا نفس داشتي از كرببلا ميگفتي ذكرت اين بود عقيق يمنت را بردند به همان پيرهن كهنه كسي رحم نكرد خواهرت ديد چگونه كفنت را بردند غرق خون بود همان بسمل بي بال آنجا سر تقسيم غنائم شده جنجال آنجا سايه دارم به تن از بال كبوتر اما پيكر جد غريبم شده پامال آنجا چه غريبانه روي خاك نهاده است سرش شمر با چكمه شده وارد گودال آنجا خنجرش كند دلش سنگ زمين مي لرزيد عمه ام رفت پس از مادرم از حال آنجا...
ای حجره ات غریب ترین جای این جهان در قتلگاهت.... آه... کسی نیست روضه خوان جز مادری جوان که ز جان آه می کشد هنگام دست و پا زدنت با قدی کمان بغداد شد مدینه و مردی که باز هم در خانه اش ز کینه همخانه داد جان جعده است ام فضل و تو هم مجتبی ولی آن پست تر از این و تو مظلوم تر از آن انقدر بی کسی که به دستور همسرت مشتی کنیز مست که رقاص و شادمان... ... با سوز ناله های تو بر طبل می زنند تا نشنوند داد دلت را در آن میان انقدر بی کسی که تنت را کشان کشان دادند روی بام به دستان آسمان اما برای اینکه نسوزد تنت ببین از مشهد آمدند تمام کبوتران آه از تنی که زیر شررهای آفتاب پوشیده بود پیکرش از نیزه و سنان
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
سلام معنیِ توحید یا امام جواد سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد مدینه نور گرفت از جمال زیبایت تویی عشیره‌ی خورشید یا امام جواد گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد تمام شهر درِ خانه‌ات دخیل شدند همین‌که نام تو پیچید یا امام جواد مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم به ربنای تو بارید یا امام جواد تمام جود و عطا را از اول خلقت خدا به نام تو بخشید یا امام جواد نقاب چهره‌ی تو لحظه‌ای کنار کشید به عرش نور تو تابید یا امام جواد به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت سؤال از تو که پرسید یا امام جواد بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد تمام جسم تو از گریه‌ی جگر خون شد ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد تو زهر خوردی و پشت در ام‌الفضل به حال و روز تو خندید یا امام جواد
رو خاك حجره دست و پا ميزنه هي داره باباشو صدا ميزنه هلهله ها بيشتر و بيشتر ميشن تا ناله ي وا عطشا ميزنه اين آقا كه خونشه قتلگاهش خوبي و مهربونيشه گُناهش گُم شده تو صداي دَف زدنها بي رمقه بسكه صداي آهش ناي نفس زدن تو حنجرش نيست ديگه تووني توي پيكرش نيست موقع احتضارشه ، بميرم حتّي يه مَحرمم بالاسرش نيست جواد اهل بيت كه از پا افتاد تيره شد آسمونه شهر بغداد شبيه جدّ بي سرش ، آقامون تو بي كسي با لب تشنه جون داد كاش اُمّ فضل قدر يه جو حيا داشت به اين آقاي با وفا ، وفا داشت داغ دل فاطمه رو تازه كرد با ظُلمي كه به همسرش روا داشت كاشكي تو حجره يه پياله آب بود يا آب دادن به تشنه لب ثواب بود كاشكي بجاي اُمّ فضل تو خونه ش خانوم دلسوزي مثه رباب بود اسم رباب اومد فضا عوض شد گريز روضه بي هوا عوض شد اونقد نشست صُب تا غروب تو آفتاب كه رنگ چهره ش به خدا عوض شد حرف عطش ، حرف گلو و تيره كم كم بايد نفس هامون بگيره امشب بيايد برا رباب بسوزيم چِل روزه ديگه شيرخواره ش ميميره
نگران محرم و صفریم یا جواد الائمه ادرکنی