بسم رب الشهداء
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_عصمت_پورانوری 🌷
(خواهر شهید علی پورانوری)
#حضرت_زهرا
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء 🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸 🌷 #شهید_عصمت_پورانوری 🌷 (خواهر شهید علی پورانوری) #حضرت_زهرا #ای
بسم رب الشهداء
🔸 #لشگر_فرشتگان 🔸
🌷 #شهید_عصمت_پورانوری 🌷
(خواهر شهید علی پورانوری)
🔸تولد: ۱۳۴۱، دزفول، خوزستان
🔸شهادت: ۱۹ آذرماه ۱۳۶۰، دزفول، خوزستان
تنها دانشآموز مدرسه بود که قبل از انقلاب با شجاعت روسری سرش کرد. وقتی اعضای خانوادهاش مسافرت میرفتند از آنها میخواست که سوغات برایش کتابهای دینی بیاورند. یکی از سوغاتیهای شیراز کتاب اصول کافی بود. عصمت ارزش این کتاب را خوب میدانست.
آن زمان کلاسهای آموزش عربی و تفسیر قرآن کم بود یا در دسترس همه نبود. عصمت برای اینکه بتواند در این زمینه هم مهارت لازم را به دست بیاورد، همراه با دوستش ساعتهایی از روز را به خواندن کتاب عربی آسان تخصص داده بود تا به واسطه شناخت قواعد عربی و مفاهیم فارسی لغات بتواند به خوبی قرآن را معنا و تفسیر کند و خانوادهاش به صورت عملی آنچه از قرآن و کتب دینی آموخته بود را میدیدند.
عصمت وقت شستن ظرفها این آیه را میخواند: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا». یکی دیگر از دعاهایی که همواره عصمت میخواند، این بود: «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّةِ.»
عصمت برای تدریس در آموزش و پرورش پذیرفته شد، اما خودش برای تدریس در نهضت سوادآموزی اقدام کرد و گفت معلم آموزش و پرورش زیاد است؛ من برای تدریس به روستاها میروم. در اوایل تشکیل نهضت سوادآموزی در دزفول، در تمامی جلسات عقیدتی- سیاسی که از طرف نهضت تشکیلشده بود، شرکت داشت و در ارزیابی پایانی این جلسات، به عنوان یکی از خواهران نمونه در اجرای تکالیف محوله و درک مفاهیم تدریس شده انتخاب شد.
او علاقه زیادی به اجرای فرمان امام در امر مقدس سوادآموزی داشت. در ادامه فعالیتهایش، همراه بچههای جهاد سازندگی به روستاها میرفت و در امور جهادی هم سهیم بود. حتی فصل درو کردن گندم هم به روستاها میرفت تا کشاورزان را در برداشت محصولاتشان کمک کند.
سبک ازدواج و زندگی عصمت نمونهای کامل از سبک زندگی دینی است. در کمال قناعت و مهریهی یک جلد کلام الله مجید با پاسداری که دائم در جبهه حضور داشت پیوند آسمانی بست. لباس عروسیاش مانتو و شلوار بود و یک چادر گلدار. شلواری را که همیشه استفاده میکرد شست و اتو کرد و همان را پوشید. به مادرم گفته بود من لباسهای مجلسی بیرون را نمیخواهم. همین لباس ساده را برای روز عروسیام میپوشم. برای عروسیاش آرایشگاه هم نرفت. او به ظاهر توجه نمیکرد. همه حواسش به عرفان و اعتقادات طرف مقابلش بود. حتی شب عروسیاش همراه همسرش رفت و در مراسم دعای کمیل شرکت کرد.
وقتی میخواستند چادر عروسیاش را برش بزنند، عصمت زیر لب چیزی میگوید، مادر میپرسد: با خودت چه میگویی؟ عصمت در پاسخش میگوید: به خدا میگویم، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شهید شوم یا نه؟!
عصمت در بسیج مستضعفین نیز حضور داشت و مسئولیت یکی از پایگاههای شهر را به عهده گرفت. او در این مسیر برای دفاع در برابر پیشروی دشمن به آموزش نظامی زنان شهرش پرداخت. او حتی گوی سبقت را از هم سن و سالانش ربود تا جایی که به امدادرسانی خواهران گرفتار در زیر آوار حملات موشکی شتافت و پس از آن تا ساعتها به غسل و تکفین خواهران شهیدش مشغول شد. هر گاه از او میپرسیدند چرا بی هیچ دلهرهای در اینجا حضور داری؟ او با آرامشی خاص جواب میداد: نباید اجازه دهیم پیکر مطهر خواهرانمان بر زمین بماند.
شبها با حجاب کامل میخوابید. وقتی از او سوال میکردند چرا اینگونه میخوابی؟ جواب میداد: اگر خانهمان بر اثر حمله موشکی مورد اصابت قرار گرفت نمیخواهم موقع بیرون کشیدن جسم بی جانم از زیر آوار چشم نامحرمی بر من بیفتد.
شصت و شش روز از ازدواجش نگذشته بود که همراه جاری و مادرشوهرش در مراسم بزرگداشت شهدای عملیات بستان شرکت کرد. درست در لحظاتی که جمعیت مردم بر روی پل قدیم دزفول رسیدند، هواپیماهای دشمن پل را بمباران میکنند. ترکش به پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت میکند.
عصمت تکبیرگویان در حالی که در چادر خویش پیچیده بود مظلومانه به شهادت رسید. جاریاش (شهید مرضیه بلوایه که او هم نوعروس بود) و مادرشوهرش (شهید فاطمه صدفساز) نیز در آن حادثه به شهادت رسیدند.
کتاب «عصمت»، زندگینامه این بانوی شهید است که به دست خانم سیده رقیه آذرنگ نوشته شده و توسط بنیاد حفظ و نشر آثار و ارزشهای دفاع مقدس به چاپ رسیده است.
#حضرت_زهرا
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
https://eitaa.com/istadegi