#معرفی_کتاب 📚
#شعور_حسینی 🏴
کتاب #ماه_به_روایت_آه 📘
نویسنده: #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍️
#نشر_نیستان
🔹این کتاب نخستین اثریست که با یک رویکرد مبتنی بر روایت داستانی به سراغ زندگی حضرت ابوالفضل العباس (ع) رفته است. زرویی در این کتاب با پرهیز از روایت محض، دست به انتخاب 12 راوی برای ترسیم هر بخش از زندگانی حضرت عباس (ع) زده است و بر این اساس به ترتیب با معرفی شخصیتهایی مانند مسلم بن عقیل، ام البنین، عبدالله بن ابی محل، کزمان، لبابه، حضرت زینب (س)، زید بازرگان، شبث بن ربعی، ام کلثوم، امام حسین (ع)، سرجون و عبیدالله بن عباس بن علی به توصیف فرازهای مختلفی از زندگانی حضرت عباس (ع) در این کتاب میپردازد.
📖 #بریده_کتاب 1:
«کجاست برادرم؟ کجاست یاورم؟ کجاست عباس؟
امروز پیش از همه، اجازه نبرد خواستی. گفتم: عباسم! اذا مضیت تفرق عسکری... اگر از دستم بروی، سپاهم از هم میگسلد.
📖 #بریده_کتاب 2:
پس حتم دارم که او را ندیدهای. عباس پروانهای نیست که ببینی و از یادش ببری. او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه میکنند، ماه بنیهاشم. میدانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما میگیرد و دورش میگردد. نمیشود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت: اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست. 💚
#تاسوعا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#قمر_بنی_هاشم
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
#شعور_حسینی 🏴
کتاب #سنگ 📓
✍️نویسنده: #قدسیه_پائینی
#نشر_اسم
▪️رمان سنگ نوشته قدیسه پایینی یک اثر تاریخی و روایتگر زندگی یکی از سپاهیان لشگر عمربن سعد در واقعه #عاشورا است. شخصی به اسم زرعةبن ابان که #امام_حسین (ع) او را نفریتن کرده بودند. سرنوشت سیاه قاتلان حسین علیهالسلام... اللهم العنهم جمیعا...
#بریده_کتاب 📖
” صدای آب از هر سنگی که میگذشت صدای دیگری بود. انگار آدمهای مختلف صدا میزدند. آب به سنگی میخورد. طنینش میشد عباس. سنگی دیگر، صدایی دیگر، دوباره عباس. “
▪️▪️▪️
” چشمش خیره مانده بود به تسبیح کهربایی که در دست ابنطفیل بود و دانههایش با تأنی روی هم میافتادند. صدای دانههای کهربا سنگین بود، مثل قطرات آبی که از مشکی تیرخورده به زمین بریزد. “
▪️▪️▪️
” عابس بنشکیب. همان که قاری قاریان کوفه بود. همان که عجیب جنگاور بود و شجاع. زره و جوشن از تن بیرون آورد. برهنه ایستاد در میانهٔ میدان. و هل من مبارز گفت. هیچکس در کربلا جرئت نمیکرد قدم به میدان کشتنش بگذارد. آخرش هم سنگهای من به دادشان رسید. “
▪️▪️▪️
” حسین چگونه این آدمها را به سمت خود میکشد؟ همهشان شجاع، پرهیزگار و آبرومند، مثل قطرات آب، جذب حسین میشوند و در او حل میشوند و اثری از آنها باقی نمیماند. “
#عاشورا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#قمر_بنی_هاشم
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
#معرفی_کتاب 📚 #شعور_حسینی 🏴 کتاب #سنگ 📓 ✍️نویسنده: #قدسیه_پائینی #نشر_اسم ▪️رمان سنگ نوشته قدیسه پا
#بریده_کتاب 📖
#سنگ 📓
#قدسیه_پائینی ✍️
” آن روز جوانی به میدان آمد، بلندبالایی که گیسوان سیاهش دور گردن حلقه شده بود. مثل الماسی که که از هر سو نگاهش کنی، نوری متفاوت میبینی. لطافت و مردانگی، حیا و سلحشوری از وجودش میتراوید. “
🏴🏴🏴
” بزرگی و شکوه بنیهاشم با حسین است. حرفی نیست. اما این جوانها که به میدان میآیند و «امیری حسین و نعم الامیر» میخوانند و خود را فدای حسین میکنند، زیر نگاه عباس مشق جنگ کردهاند. تکتکشان را عباس شمشیر به دستشان داده و پایشان را در رکاب اسب گذاشته. “
🏴🏴🏴
” بعد عباس، حسین چه تنها مانده بود! آنقدر که مردگان را صدا بزند: «کجایید مسلم و هانی؟ کجایید حبیب و زهیر؟ برخیزید و یاریام کنید.» “
🏴🏴🏴
” انگار دنیا با حسین قسمت شده بود. دنیای پس از حسین، میسوخت برای دنیای با حسین. “
#عاشورا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#قمر_بنی_هاشم
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
#معرفی_کتاب 📚
🏴 #شعور_حسینی 🏴
کتاب #برادر_من_تویی 📔
نویسنده: #داوود_امیریان ✍️
#نشر_کتابستان_معرفت
✅ کتاب برادر من تویی اثر داوود امیریان، داستانی جذاب و خواندنی از زندگی حضرت عباس (ع) است. شجاع مردی که در واقعهی کربلا در روز عاشورا شهید شد و درخت اسلام را با خونش آبیاری کرد. اگر دوست دارید داستانی زیبا دربارهی زندگی حضرت عباس (ع) بخوانید، کتاب برادر من تویی را به شما پیشنهاد میکنیم. 👌
📖 #بریده_کتاب 1
عباس با آنکه کودکی خردسال بود. هر روز دست در دست پدر به مسجد النبی می رفت و پای صحبت ها و بحث های علمی ایشان با اصحاب و دیگران می نشست. بارها شده بود که امیرالمومنین مسئلهای که شرح داده بود را پرسیده و فقط عباس دست بلند کرده و به درستی پاسخ داده بود. هوش و فراست او در کسب علم و حفظ قرآن مجید، زبانزد خاص و عام شده بود.
📖 #بریده_کتاب 2
علی(ع) با دست اشاره کرد که چابک سوار نزدیکش شود. چابک سوار در نزدیکی مولا علی(ع) از اسب پایین آمد. سرش را پایین انداخت و در برابر ایشان ایستاد. بازوی راستش زخمی شده بود. همه در تاب و انتظار بودند که بدانند این دلاور کیست که ابوشعشاء مدعی و هفت پسرش را به هلاکت رسانده است.
مولا علی(ع) دستار از صورت چابک سوار کنار زد. محمد حنفیه با شگفتی گفت:عباس!
عباس که هنوز چهارده ساله نشده بود به امیرالمومنین گفت:
از خدا حیا کردم که شما و برادرانم را تنها بگذارم. فکر کردم اگر اجازه نبرد ندهید، لااقل می توانم برایتان سقایی کنم و آب بیاورم تا تشنه نمانید.
🏴💚
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#قمر_بنی_هاشم
#بخوان_مرا_به_ایستادگی
https://eitaa.com/istadegi
#در_محضر_معصومین
🔰امام هادی علیه السلام:
🔴سلام بر ابوالفضل العباس، پسر امیرالمؤمنین؛ آنکه با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین(علیه السلام) کرد؛ آنکه دنیا را وسیله آخرت قرار داد؛ آنکه خود را فداکارانه فدای برادر نمود؛ آنکه نگهبان دین و سپاه حسین(علیه السلام) بود؛ آنکه تلاش بسیار برای آبرسانی به لب تشنگان نمود؛ آنکه دو دستش در راه خدا قطع شد.
#قمر_بنی_هاشم
📚زیارت ناحیه مقدسه
#حدیث_روز