تقویم آموزشی نیمسال دوم دوره تحصیلی 97-98 (973) :
🔺ورودی های 94 و ماقبل:
🔹شروع #انتخاب_واحد : شنبه 8 تیر 98
🔺ورودی های 95 :
🔹شروع #انتخاب_واحد : یک شنبه 9 تیر 98
🔺ورودی های 96 :
🔹شروع #انتخاب_واحد : دوشنبه 10 تیر 98
🔺ورودی های 97 :
🔹شروع #انتخاب_واحد : سه شنبه 11 تیر 98
🔺همه ورودی ها (متاخرین):
🔹شروع #انتخاب_واحد : چهارشنبه و پنجشنبه 12 و 13 تیر 98
تذکر :
1⃣ #شروع کلاس ها : شنبه 15 تیر 98
2⃣ #پایان کلاس ها : پنجشنبه 24 مرداد 98
3⃣ #شروع امتحانات : شنبه 26 مرداد 98
4⃣ #پایان امتحانات : پنجشنبه 31 مرداد 98
5⃣ انتخاب واحد دانشجویان #مهمان از تاریخ 11 تیر ماه تا 13 تیر ماه میباشد.
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
#آش_رشته_دانشجویی 1⃣#آبدارچی_نما 🔴 قسمت #دوم فکر کردم آنها آبدارچی های آن طبقه اند که در حال استر
#آش_رشته_دانشجویی
1⃣#آبدارچی_نما
🔴 قسمت #سوم
فردای آن روز با استاد زرکام کلاس داشتم. در حالی که همه بچهها سر کلاس نشسته بودند، با کمال تعجب دیدم همان آبدارچی دیروزی که با من همکلام شده بود با کیف رنگ و رو رفته اش به کلاس آمد؛ بچه ها به احترام او برخاستند؛ مستقیم سمت تابلو رفت و شروع به پاک کردن آن کرد.
من که هنوز دوزاری ام نیفتاده بود، فکر کردم رسم این دانشکده است که قبل از استاد آبدارچی سر کلاس می آید و تابلو را برای استاد پاک می کند.
اما از بچه ها تعجب میکردم که چقدر مودب شده اند و همگی برای احترام به آبدارچی زحمت از جا برخاستن به خود میدهند.
ناباورانه دیدم آن آبدارچی پس از پاک کردن تابلو رو به بچه ها ایستاد و گفت: به نام خدا. من زرکارم هستم و این ترم در خدمت شما تدریس این درس را برعهده دارم و...
استاد از خود و روش کلاس داری اش سخن میگفت؛ ولی من از صحبتهایش، چیزی نمی فهمیدم؛ در فکر رفتار متکبرانه دیروزم بودم.
البته صد هزار مرتبه خدا را شکر کردم جملاتی را که مغرورانه با خودم زمزمه کرده بودم، به زبان نیاوردم.
#پایان
تقویم آموزشی نیمسال دوم دوره تحصیلی 98-99 (982) :
🔺ورودی های 95 و ماقبل:
🔹شروع #انتخاب_واحد : شنبه 5 بهمن 98
🔸شروع #حذف_و_اضافه : شنبه 26 بهمن 98
🔺ورودی های 96 :
🔹شروع #انتخاب_واحد : یک شنبه 6 بهمن 98
🔸شروع #حذف_و_اضافه : یک شنبه 27 بهمن 98
🔺ورودی های 97 :
🔹شروع #انتخاب_واحد : دوشنبه 7 بهمن 98
🔸شروع #حذف_و_اضافه : دوشنبه 28 بهمن 98
🔺ورودی های 98:
🔹شروع #انتخاب_واحد : سه شنبه 8 بهمن 98
🔸شروع #حذف_و_اضافه : سه شنبه 29 بهمن 98
🔺همه ورودی ها (متاخرین):
🔹شروع #انتخاب_واحد : چهارشنبه و پنجشنبه 9 و 10 بهمن 98
🔸شروع #حذف_و_اضافه : چهارشنبه و پنجشنبه 30 بهمن و 1 اسفند
تذکر :
1⃣ #شروع کلاس ها: شنبه 12 بهمن 98
2⃣ #پایان کلاس ها : پنجشنبه 22 خرداد 99
3⃣ #شروع امتحانات : شنبه 24 خرداد 99
4⃣ #پایان امتحانات : پنجشنبه 7 تیر 99
5⃣ انتخاب واحد دانشجویان #مهمان از تاریخ 6 بهمن ماه تا 9 بهمن ماه میباشد.
6⃣درخواست #مرخصی از تاریخ 5 بهمن ماه تا 9 بهمن ماه میباشد.
@JADAZADQOM
#آش_رشته_دانشجویی
2⃣ #یک_بلوات_صلند!
🔴 قسمت #پنجم
این تندی نتوانست خنده بچهها را کنترل کند و حتی بر شدت خنده آنها افزود.
در میان این همهمه و خنده صدای دوستم مرادی به گوشم رسید که می گفت: خب، پس تو هم تاغش نکردی و زحمت نعش کشی را بر دوش ما نینداختی بیا سر جایت بنشین.
اول خواستم ناراحت شوم؛ اما ناگاه به خود آمدم و دیدم این این منطقی ترین سخنی است که تا آن زمان شنیدهام و ادامه سخن با این وضعیت دیگر امکان پذیر نیست.
راستش این نکته به ذهنم آمد که راستی راستی ممکن است با این وضع من هم غش یا حتی سکته کنم.
از این رو، بلافاصله این سخن شوخی او را پذیرفتم و با سرعت به جای خودم برگشتم.
بچهها که تا چند دقیقه بعد می خندیدند، متوجه عکسالعمل من نشدند و وقتی به خود آمدند، بسیار تعجب کردند.
ظاهراً انتظار داشتند من همین طور ادامه بدهم و فرصت بیشتری برای تفریح آنان فراهم آورم.
حتی تنی چند از آنها اعتراض کردند و گفتند:
"تو که خوب داشتی میفرمودی، چرا نشستی؟!"
"داشتیم بهره مند می شدیم"
یا
"ای بابا ما را از فیوضات خود محروم نکن"
و یا "بابا تازه داشتیم حال میکردیم".
در این وانفسا که دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد، حاجآقا بود که فریادم رسید؛ با ظرافت خاصی کلاس را ساکت کرد و ضمن تعریف از شهامت من و یادآوری این که هیچیک از دانشجویان داوطلب سخنرانی نشده بود و شاید اگر یکی از آنها به جای من بود، افتضاح بیشتری به بار می آورد، شروع به بازسازی من کرد و راهکارهایی را برای تسلط بر خود در چنین مواقعی بیان داشت.
صحبت های حاج آقا چنان موثر افتاد که من در پایان کلاس از او خواستم اجازه دهد هفته دیگر بحث خود را پیگیری کنم.
هفته بعد با درس آموزی از شکست سنگین هفته گذشته و با به کار بستن نکات حاج آقا، برای نخستین بار در عمرم توانستم کنفرانس موفقی داشته باشم.
شیرینی آن، چنان در دهانم مزه کرد که بعدها در بیشتر کلاسها داوطلب این کار می شدم.
و چنان شد که -بدون آنکه بخواهم به شیوه فیلم های سینمایی ایرانی پایان خوش برای داستانم ترسیم کنم- در سالهای بعد به صورت یکی از موفق ترین سخنرانان دانشکده و حتی دانشگاه در آمدم و هم اکنون یکی از موفق ترین استادان همان دانشکده با شیوه درسی عالی -البته اینجایش کمی غلو شد- هستم و بخش مهمی از این موفقیت را مرهون سخن به ظاهر شوخی ولی در واقع منطقی دوستم مرادی و جدی گرفتن و عمل کردن به آن می دانم.
#پایان
@JADAZADQOM