#خاطرات_رهبر_انقلاب۱
پدر و مادرم، پدر و مادر خیلی خوبی بودند.
مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظشناس -البته حافظشناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مانوس بودن با دیوان حافظ- و با قرآن کاملا آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند، خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان بهمناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اولین بار زندگی حضرت موسی "علیه السلام"، زندگی حضرت ابراهیم "علیهالسلام" و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم -به این مناسبت- شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن.
بعضی از شعرهای حافظ که هنوز بعد از سنین نزدیک شصت سالگی یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم...
۷۶/۱۱/۱۴
ادامه دارد...
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
@JADAZADQOM
#سفر_سرخ
#فصل_اول
#بخش_دوم
#قسمت_دوم
مأمور زندان يك ساندويچ انداخت داخل سلول و مجدداً در را بست. فيض الله حساب شب و روز و اوقات نماز را از دست داده بود.
فقط صداي همهمه خيابان به گوشش ميرسيد.
هر وقت صداها بيشتر ميشد، مي فهميد روز شده و از اين طريق اوقات نماز را تنظيم ميكرد.
چراغ سلول روشن شد. فيض الله خود را جمع كرد.
چشمش را ماليد تا به روشنايي عادت كند. زندوكيلي وارد شد.
این دومین بار بود که رئیس ساواک به سراغش مي آمد. دو شكنجه گر او را همراهي ميكردند.
اين بار زندوكيلي با خوشرويي با فيض الله روبرو شد و او را از آن سلول بيرون برد.
وارد سالني شدند كه چند سلول ديگر داشت.
فيض االله از ديدن محسن، حميد، كريم و جواد جا خورد.
چه كسي اسم آنها را داده است؟
سعي كرد خونسردي خود را حفظ كند، اما زندوكيلي به دقت آنها را زير نظر گرفته بود.
وارد اتاقش كه شدند، زندوكيلي دستي به سبيلش كشيد و پرسيد :
«ديگر چه كساني بودند؟»
- صدوپنجاه نفر.
- منظورم آن كساني است كه نقش اصلي را داشتند.
- همه در يك سطح بودند.
- حتي آن پسر قد كوتاهي كه روي صندلي رجز ميخواند؟
او را به احترام پدرش و به خاطر سن كمي كه دارد، به اين جا نياورده ايم.
زندوكيلي كمي مكث كرد و سپس گفت :
«او را هم مي آوريم و به حرف ميكشيم.»
- مثل من؟
اين حرف فيض االله خشم رئيس ساواك را برانگيخت و محكم خواباند زير گوشش.
- ببريدش.
اينها آدم نميشوند. آنقدر بزنيد تا به حرف بيايند.
دو مأمور فيض الله را به اتاق شكنجه منتقل كردند.
دكور اتاق شش متري طوري بود كه در دل زنداني ها وحشت ايجاد ميكرد.
آثار خون روي ديوارها مشاهده ميشد.
چند زنجير از سقف آويزان بود.
معبّر با همكار هميشگيش وارد شد.
از چشمانش شرارت ميباريد.
به يك قدمي فيض الله كه رسيد، با كفش نوك تيزش محكم به ساق پاي او زد.
درد تمام وجود فيض الله را گرفت.
دو نفر ديگر وارد شدند و پايش را بستند.
يعقوب كابل را محكم به كف پايش فرود آورد.
صداي فيض الله بلند شد.
معبّر كنارش نشست و گفت: «آن قدر ميزنمت كه بميري، مگر اين كه بگويي چه كسي يا چه كساني آن دسته را راه انداخته اند.»
فيض الله سعي كرد درد را تحمل كند.
يعقوب ضربه هاي كابل را با شدت
بيشتري فرود آورد.
حالا ديگر فيض الله از حال رفته بود، طوري كه نه حركتي ميكرد و نه فرياد ميزد.
معبّر دست يعقوب را گرفت :
- برو دكتر را خبر كن.
يعقوب بلافاصله از اتاق خارج شد.
لحظه اي بعد دكتر وارد شد و فيض الله را معاينه كرد.
- اين بچه ديگر طاقت شكنجه را ندارد.
ممكن است كار دستتان بدهد.
معبّر باعصبانيت اتاق را ترك كرد.
@JADAZADQOM
#خاطرات_رهبر_انقلاب۲
...پدرم عالِم دینی و ملّای بزرگی بود.
برخلاف مادرم که خیلی گیرا و حرّاف و خوشبرخورد بود، پدرم مردی ساکت، آرام و کمحرف مینمود، که این تاثیرات دوران طلبگی و تنهایی در گوشهی حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود _ما اصلاً تبریزی هستیم، یعنی پدرم اهل خامنهی تبریز است_ و مادرم فارس زبان.
ما به این ترتیب، از بچگی، هم با زبان فارسی و هم با زبان ترکی آشنا شدیم و محیط خانه، محیط خوبی بود. البته محیط شلوغی بود، منزل ما هم منزل کوچکی بود. شرایط زندگی، شرایط باز و راحتی نبود و طبعا اینها در وضع کار ما اثر میگذاشت. چیزی که حتما میدانم برای شما جالب است، این است که من همان وقت، #معمّم بودم! یعنی در بین سنین ده و سیزدهسالگی، من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همینطور.
۷۶/۱۱/۱۴
ادامه دارد...
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
@JADAZADQOM
فراخوان #مسابقه_عکاسی #جوان_انقلابی
در #چهلمین سال پیروزی #انقلاب_اسلامی تشکل #جامعه_اسلامی_دانشجویان و کانون #سایه_های_جدید برگزار میکند.
هم استانی های عزیز میتوانند تصاویر زیبا و با کیفیت خود را از راهپیمایی 22 بهمن ماه با تاسی از #انقلاب_فاطمی به شماره زیر ارسال کنند.
09037239735
#جوایز :
20 #کارت_هدیه 50 هزارتومانی
جوایز نفیس دیگر
#مهلت_ارسال :
تا 24 بهمن ماه
@JADAZADQOM
تجدید میثاق با شهدا و امام راحل(ره) در آستانه چهلمین بهار پیروزی انقلاب اسلامی همراه با غبار روبی و عطرافشانی قبور مطهر شهدای گمنام.
زمان : سه شنبه شانزدهم بهمن بعداز نماز عصر
مکان: روبروی مسجد دانشگاه- یادمان شهدای گمنام دانشگاه آزاد اسلامی قم
@JAD_AZADQOM
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 ویژهنامهی #چهل_سالگی_انقلاب خط حزبالله منتشر شد: #وعده_دوم_خدا
🔰در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، خط حزبالله #آینده_انقلاب را بررسی میکند:
💢 تصویر من این است: شما یک کوهنوردی را فرض کنید که از یک گردنهای دارد بالا میرود، بخش مهمّی از این گردنهی سخت و لغزان و پیچدرپیچ و خطرناک را بالا رفته؛ تهدیدها زیاد بوده، [امّا] در مقابل تهدیدها #مقاومت کرده و رفته، [چون] باید به #قلّه برسد؛ تا به قلّه نرسد تهدیدها هست؛ به قلّه که رسید تهدیدها دیگر #بیاثر میشود. باید همه همّت کنند...
مطالعه متن کامل نشریه 👇👇 👇
@khattehezbollah
هدایت شده از KHAMENEI.IR
نسخه مطالعه وب-شماره 172.pdf
4.82M