eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
316 دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
22.2هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍂 ❣✌️🏻 🍃محمدرضا از زبان آقایش نوشت:🍃 "ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی." [اگر دین محمد تداوم نمی یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا در برگیرید...] . ■حاشابه غیرت علی اکبریت در جوانی ندای هل من ناصر خاندان اهلبیت را شنیدی و حسرت آن را میخوردی که خدایی نکرده آن روز نرسد که دیگر آن ندا را نشنوم! هنوز تعلق به این دنیا پیدا نکرده بودی که جان خود را نثار عمه ی امام زمانت کردی ... سلام خدابرتوای شهید راه حق... . ♥️السلام علیکم یا اولیاءالله♥️ احمد مسعود سید مصطفی و محمدرضا خانواده هایتان چطور کنار می آیند با این بودن ها و نبودن ها؟ با این غم فراقتان جز باعنایت خانوم زینب کبری(س)؟ جز با حضور خودتان...! . اصلا بگذریم از این روزها... همان شب اول چه کشیدند و چه گذشت بر حالتان؟! چه کردید که این چنین استقامتی وجودشان را فراگرفت و چه صبری بر این مصیبت عظمی کردند! وگرنه یک شب را بس بود برای اینهمه نبودن! . شهادت به حرف نیست که بگوییم وبه دستش آوریم ما هنوز شهادتی بی درد می طلبس غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . . █خانه ای است در اینجا که کریم اند همه سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است...█ 🌷 🌷 🌷 . صلوات
🌷 🔰هر چند و راضی شدن سخت بود، ولی من راضی بودم و اجباری در کار نبود❌ شوق همسرم برای رفتن و مظلومیت شیعیان را می‌دیدم. 🔰شبی که می‌خواست شود با هم سمت مسجد🕌 رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام🍲 رفتیم. لحظه رفتن وقتی از درب منزل کاسه آبی ریختم، قلب خودم انگار همان لحظه داشت بیرون می‌زد و بغض سنگینی مرا خفه‌ می‌کرد😢 دلم آشوب بود💗 🔰از همان لحظه شروع شد، ولی سعی کردم طوری رفتار کنم که نگران😥 نباشد و حتی اشکی برای رفتنش نریزم🚫 که مبادا بلرزد. 🔰یدالله، در سال 96 با اصابت گلوله تک تیرانداز داعشی به ناحیه سرش💥 به درجه رفیع نائل آمد. روزهای اول هر روز چندبار تماس می‌گرفت و از حرم حضرت زینب (س) و آنجا برایم حرف می‌زود و می‌گفت کاش در کنارش بودم و غربت آنجا را می‌دیدم😔 🔰اما کم کم به دلیل اعزام به مناطق تماس‌ها☎️ کاهش یافت و به‌طبع و دلتنگی من بیشتر شد. تا اینکه باری که تماس گرفت 8 فروردین‌ماه 96 بود. ساعت حدود 3 بعدازظهر با من تماس گرفت📞 و گفت که برای برداشتن مهمات به منطقه برگشته است و باید دوباره به خط بروند 🔰و قرار شد "لحظه آخر" دوباره تماس بگیرد و حدود یک ربع بعد⏰ دوباره زنگ زد و که بین ما رد و بدل شد این بود که گفتم «مراقب خودت باش، یه یدالله♥️ که بیشتر ندارم. همسرم هم در جواب من گفت: نگران نباش، من هر لحظه ...» 🔰بعد از این تماس تا روز تماس نگرفت و من خیلی نگران بودم، ظهر روز 12 فروردین‌ماه📆 این حالت به اوج خود رسید و من نتوانستم از شدت نگرانی لب به چیزی بزنم. بعد از ظهر با یکی از دوستانمان که همسرش دوست و شوهرم بود تماس گرفتم☎️ و به منزل وی رفتم تا کمی آرام شوم و از طریقی خبری از سلامت بگیرم 🔰دوست همسرم خبر شهادت🌷 عزیزم را می‌دانست ولی برای قلب من گفت که حالش خوب است و شب به منزل پدرم رفتم🏡 ولی نتوانستم بخوابم و شدیدی داشتم تا اینکه نزدیک صبح خوابم برد ولی صبح زود با صدای تماسی که با پدرم گرفته شد از خواب پریدم و از لحن صدای پدر متوجه شدم که است. راوی: همسرشهید 🌹🍃🌹🍃صلوات
اللهم عجل الولیک الفرج ❣ ❣سلام پدر مهربان ما صبحت بخير 🖤قسم به زهـرا 🍂که تا زمان 🖤 عزای مهـ❤️ـدی 🍂کم از نیست آجرک الله یا صاحب الزمان عج🖤
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- امسالم سر شد، تو هنوزم تنهایی دلتو خون کردیم و چقدر فکر‌ مایی...💔 انتظار
💔 سلام ... من نبودم آن روزها❗️❕❗️ سوختنت را ندیدم... نه میخی دیدم نه زخم بازویی... اما به اندازه ی تمام شنیده هایم زجر کشیدم... کردم... برای غربت غریبانه ات...😭 و اکنون در حرارت آتشی می سوزم که بیادم می اورد شما آنقدر عظیم بود که حتی نمیتوانم ضریحت را بغل بگیرم و در آغوشت برای همه ی مصائبت بریزم... اما مادر نمیگذارم قبر پنهانت پرچمهای عزاداری مرا پایین بکشد... اینجا را به شما قدم به قدم حَرمت میکنیم❗️ عزا علم میکنیم...🏴 همه ی ما را حَرمت میکنیم.... 😔🇮🇷 https://eitaa.com/jahfadarahbary