eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
316 دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
22.2هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💠 🌿مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به (ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. ☘هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. 🌿پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم شد. ☘حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. 🌱یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم ، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. 🌴رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. 🌿به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. ✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید 🌷 🍃🌹صلوات
🔘میگفت: با فرماندهان رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ💥 گفتم آقا فرمودند: ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو میده. همه چیز رو از ایشون بخواین ♦️این طبیب حضرت (علیه السلامه) چرا حاجاتتون رو از امام رضا(ع) نمیخواین⁉️ 🔘یک روزبعد این ملاقات رفتیم زیارت امام رضا(ع) وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد😌 سرم رو گذاشتم روی مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. ♦️یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام‼️ دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم🌷 🔘یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای مستجاب شد. امام رضا(ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود✅ پیوستن به کاروان سرخ 🕊 🌷 🌹صلوت
‍ ‍ 🌸🍃 🌼ب راستی که این نام برازنده .شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی.خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی! آری بودی! ☘از مثل امروز روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکرلبت یا_اباالفضل شد.تو چقدر خوب وفا را بلد بودی!و چه خوب بلد بودی هست و نیستت را به خاطر اربابت بگذری؟وفا تا کجا⁉️تا آنجا که ماشین🚕 زیر پایت خرج سفر ات شد.تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی.. 🌼راستش را بگو! این همه برای چه بود⁉️ هربار نرفتنت، و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای ! نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! ☘که یادمان دهی حرف 💓ـــق تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست!و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت توی لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. 🌼راستی! یادت نرود برات ما را هم از امام رضا بخواهی. 📝نویسنده : 🌷 🍃🌹صلوات
خاطراتم را کمی بالا و پایین میکنم ، تا به میرسد حالم دگرگون می شود 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
❤️ ❣️بہ فڪر ڪربلا بودم درآوردم سر از مشهد 🔰بخوانم هرنفس بار دیگر از مشهد ❣️اگر ڪه میل حج دارم چہ جایے بهتر از اینجا 🔰اگرقصد سفر ڪردم چہ جایے بهتر از اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
✨به نام او... 🍃قلم آماده برای ثبت خاطراتش، اما چگونه باید گفت؟! چگونه باید از مردانی که ستاره‌های آسمان شهادت گشته‌اند گفت؟! ناتوانم از گفتن و نوشتن از همچو اویی که شهادتش تجلی شهادت جانسوز کربلاست. 🍃اما با همه این سختی‌ها و کم بودن‌ها، من و دوستانم زندگی آن بزرگ مردان را به رشته تحریر در می‌آوریم تا آیندگان بدانند، اگر روزی در شام به ساحت مقدس بانوی بزرگ کربلا بی حرمتی شد، امروز جوانان خوش غیرت نمی‌گذارند تاریخ بار دیگر تکرار شود. 🍃زادگاهش، آرامگاه شاه خراسان بود. ۱۲ تیر سال ۶۲، شاهد تولد عاشقِ حسینیِ دیگری بود. پدر و مادرش در کنار علوم مختلف، درس زندگی نیز مشق می‌کردند. 🍃از کودکی به کارهای نظامی علاقه داشت و این علاقه راه اورا از دانشگاه جدا و وارد ارتش کرد. مادر اما می‌ترسید. می‌گفت هنگام جنگ ارتشی‌ها بیشتر در خطرند. اما او به خوبی فهمیده بود، معشوق که شوی، کوچک باشی یا بزرگ، پیر یا جوان، بیکار یا کارمند خدا خوب می‌خردت برای خودش🕊 🍃جواز رفتنش را به سختی به دست آورد، اما کاری می‌کند که کوه در نگاهت تنها سنگی است که باید از آن بپری. در توپخانه ارتش کار می‌کرد. آخرین بار التماس کرد برای رفتن به خط، غافل از اینکه نیروهای تکفیری در صدد یافتن اویی هستند که دقیق توپ می‌زند. نقطه زن است. و سرانجام کینه داعشی‌ها در توپ کاتیوشا روانه بدن پاک سید مهدی شد و خون گلگونش زینت ده خاک . ✨عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است  ✨دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ تیر ۱٣٩٧ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جنوب حلب 🥀مزار شهید : مشهد 🌹🍃🌹🍃
🍃چند روز دوری از حال و هوای قلم و نوشتن وسوسه‌ام کرده بود که دست به قلم ببرم و به آن اقلیم خوش آب و هوا برگردم! ماندم از که بنویسم؟! قصه زندگی چه کسی را روی کاغذ ببرم؟ قرعه انداختم و به نام یاسین رحیمی افتاد... 🍃و چه خوش اقبال بود قلم من که قرار بود دمی همنفس او باشد. اویی که در متولد شد و در جان داد، بهتر بگویم جان را در راه دفاع از حریم آل‌الله تسلیم پروردگار خود کرد. بهار سی‌سالگی‌اش نیامده بود که راهی شد، به مقصدی که همه گمان میکردند یا تهران است یا کرمانشاه! اما مقصد او سوریه بود‌... 🍃همراه لشکر به قصد دفاع راهی سوریه شد. مهر سکوتی که خود به لبان خویش زده بود اجازه نمیداد آهنگ رشادت هایش به گوش کسی برسد، گمنام بودن را دوست داشت وَ همچنین گمنام ماندن را. شنیده بودم این آخری ها بیقرار تر از هر وقتی بود و مدام میگفت: من باید برم و به عهدی که بسته‌ام عمل کنم! 🍃آخر با چهارده نفر از رفقایش عهد بسته بودند هرکه شد دست بقیه را بگیرد و هرکه زنده ماند راه رفقای شهیدش را ادامه دهد. و یاسین آخرین نفر از آن پانزده بود که پرواز کرد... ✨سالگرد ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ آذر ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹صلوات
🍃به راستی که این نام برازنده توست. شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی. خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی. آری بودی. 🍃از روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکر لبت شد. تو چقدر خوب رسم وفا را بلد بودی که از هست و نیستت به خاطر اربابت بگذری؟ وفا تا کجا؟! تا آنجا که ماشین زیر پایت خرج سفر سوریه ات شد. تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی... 🍃راستش را بگو! این همه بیقراریت برای چه بود؟ هربار نرفتنت، برگشتنت و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟ نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای . نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! که یادمان دهی حرف تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از جنس تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست! و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت در لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. 🍃راستی! شهادت مبارک یادت نرود برات کربلای ما را هم از امام رضا بخواهی. ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار: ٩ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت رضا 🕊محل شهادت : حلب_سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷💧
🍃داداشش می‌گفت: یبار به نیابت از بابک رفتیم . موقع برگشت به خودم میگفتم یادش بخیر هروقت میرفت زیارت یه چیزی با خودش برام میاورد😔 🌼رسیدیم خونه، شب دیدم بابک با یه ساک🛍 بزرگ داره میاد. وقتی رسید یه کتاب بهم داد و گفت اینو برای تو آوردم. تشکر کردم و گذاشتمش رو میز کنار دستم📚 🍃صبح که بیدار شدم دیدم روی همون میزه‼️با تعجب کتاب رو برداشتم دیدم روش نوشته ارتباط باخدا، به مادرم گفتم این کتاب از کجا اومده؟ گفت مال گذاشتمش دم دست..💔 🌷 بیاد شهدا صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃
38.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کاری مشترک زیبا و دیدنی از و با عنوان "سفره موسی بن جعفر" علیه السلام 🖌 به همراه زیرنویس  ❣السلام علی الحُسیْن✨ ❣و علی علی بن الحُسیْن✨ ❣و علی اولاد الحُسیْن✨ ❣و علی اصحاب الحُسیْن✨
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه همه ولم کنن امام رضا رو دارم...🌙🤲 جانم 🕊 🕌 🫀 اللّهُمَّ الرزُقنا حرم 💚 💖🕊صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨
@ostad_Shojae1_7943004087.mp3
زمان: حجم: 12.1M
"س" ۱۳ ✨ ریزترین وقایع تاریخ شیعه ؛ در فاصله‌ی میان حذف متخصص معصوم (شهادت پیامبر اسلام) تا حاکمیت ولایت معصوم بر جهان (ظهور فرزند پیامبر اسلام) در کتاب مصحف فاطمه "س" آمده است! از ورود امام رضا "ع" به ، تا حضور حضرت معصومه"س" در ، و حرم عبدالعظیم با شأن حرم اباعبدالله‌الحسین "ع" در ، تا پایگاه معنوی و علمی احمدبن موسی "ع" در ... طبق برنامه‌ی این مصحف است، که نقش کلیدی در حاکمیّت معصوم در کل جهان دارد. ✦نقش ما در این طراحی کجاست؟