#حضرت_زینب
#قتلگاه #روز_یازدهم
بعد تو کی واسه من تب میکنه
کی منو سوار مرکب میکنه
نگرانم حالا که دارم میرم
کی تن تورو مرتب می کنه
#علی_ذوالقدر
#امام_حسین_مناجات
ای نفس مطمئنّهی قالوا بَلَی حسین
راضیترینِ خلق به جام بلا حسین
ای از ازل حرارت داغ تو شعلهور
جان جهانیان به غمت مبتلا حسین
آلودهایم و نام تو را جار میزنیم
نام تو میدهد دل ما را جلا حسین
ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَیالصّلوة
ای در گلوی مأذنههامان صلا حسین
سر دادهای که سر بدهی سِرّ عشق را
بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین
در سینهام محبت تو موج میزند
ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین
دلدادهی تو را چه هراس از قیامت است؟
آنجا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟
وقتی به شوق کربوبلا سینه میزنم
حس میکنم دلم شده ایوان طلا حسین
جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر
یک شب میان تشنگی کربلا حسین
گل میکند به روی لبم وقت رفتنم
بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"
#علی_سلیمیان
#امام_حسین_قتلگاه
سلام بر سرِ به روی نیزه در سفر حسین
سلام بر تنِ برهنهء بدون سر حسین
شنیده ام وحوش بر تن تو گریه کرده اند
شنیده ام که رفته ای تنور، بی خبر حسین
به پیش چشم مادر تو اسب بر تنت دوید
سراغ تو گرفتم از نسیم هر سحر حسین
کدام قسمت از تن تو مانده که بغل کنم
سی و سه نیزه خوردی از هجوم صد نفر حسین
لباس پارهء تو هم به درد پیکرت نخورد
زمان غارتش که شد، شدی کشیده تر حسین
به روی ریگ داغ، رنگ پیکرت عوض شده
نمانده بهر بوسه ام دو جای مختصر حسین
مُقَطَّعی و بر حصیر پاره دفن میشوی
تن مطهرت شده مسیر رهگذر حسین
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم #اسارت #قتلگاه
فراق گشته مقدر ،گمان نمیکردم
رسید لحظه آخر ،گمان نمیکردم
به دست وپا وسرت بوسه ها زدم اما..
به پاره پاره حنجر گمان نمیکردم
همیشه عطر خوش سیب از تو می آمد
ولی ز چکمه لشکر گمان نمیکردم!
گمان به نیزه وشمشیر وسنگ می بردم
ولی به کندی خنجر گمان نمیکردم
قبول! بی توسفر میکنم به شام اما..
کنار شمر برادر گمان نمیکردم
تورا به رسم عرب های جاهلی کشتند
به آن طریق که دیگر گمان نمیکردم
سربریده به هرمادری نشان دادند
ولی به مادر اصغر گمان نمیکردم
به آیه خواندن تو با همان لب زخمی
که چوب خورده مکرر گمان نمیکردم
یزید ومجلس ونامحرمان همه به کنار
به میز وتخته و آن سر گمان نمیکردم
#حسین_قربانچه
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود
ناراحتم زیاد نماندم کنار تو
شمر آمد و برای نشستن زمان نبود
هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است
مانند من غریب دراین کاروان نبود
ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت
ای کاش بین قافله ای ساربان نبود
ماندم چرا به زور کشیدند از تنت
آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود
گفتم به آفتاب نتابد روی تنت
شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود
با لشگری برای سرت جنگ کرده ام
پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود
دیروز شش برادر کرار داشتم
امروز دور خواهر تو جز سنان نبود
آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک
جای تن تو برروی ریگ روان نبود
ای وای از این سفر که بدون تو میروم
تنها شدن که حق من نیمه جان نبود
باد صبا ببر به نجف روضه مرا
روضه بخوان که دخت علی در امان نبود
ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است
اما دگر اسیر شدن رسممان نبود
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
دردها هست ولی فرصت گفتاری نیست
چه کنم قافله را قافله سالاری نیست
بگذارید بگریم به جوارش امشب
تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
پای یک طفل نبینی که پرازخون نشدهست
دیده بگشاکه به باغت گل بی خاری نیست
برتوهرزخم تنت گریهءخون سرکرده ست
در تن تو به جز از دیدهءخونباری نیست
فرصت گریه ندادند به بلبل در باغ
بلبل نغمه زنی درغم گلزاری نیست
غم اطفال فراری به بیابان چه خوری؟
عمه با ماست، نگویی که مددکاری نیست
آفتاب و عطش و داغ، همه سوزان اند
غیر تب بر سر تبدار، پرستاری نیست
#علی_انسانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#روز_یازدهم
با اینکه می¬بینم، دلم باور ندارد
این جسمِ دلدار من است و سر ندارد؟!
ای معنیِ «أمّن یجیب» از جای برخیز
دنیا شبیهِ خواهرت مضطر ندارد
گر بی¬کفن ماندی، ز من دلخور نباشی
شرمنده¬ام، حتّی سرم معجر ندارد
انگار چیزی دیده باشد اولین بار
خورشید، چشم از صورت من بر ندارد
ای آسمان بر قتلگاهش گاه¬گاهی
آبی ببار، این تشنه آب¬آور ندارد
ای آهوان دشت بر داغش بگریید
این کشتۀ غرقه به خون مادر ندارد
یا رب مدد کن زیر کعب نی نمیرم
این کاروان جز من کسی دیگر ندارد
آسان کنم هر مشکلی را در سفر، لیک
مشکل، ربابی که علی¬اصغر ندارد
#فقیر_تهرانی
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
با نيزه روي زَخمِ تو مَرهَم گذاشتند
جِسمِ تو را به خاک، چه دَرهَم گذاشتند
.
من مانده ام چِگونه بِبوسم تَنِ تو را؟!
بَس نِيزه پُشتِ نِيزه و بَر هَم گذاشتند
.
بَر سينه ات نِمونه ی هَرچه سِلاح هست!
شَمشير و سَنگ و تيرِ سه پَر هَم گذاشتند
.
هم داغِ اَكبرِ تو و هم سوز تِشنگی
اَصلاً مَگَر بَرات جِگر هَم گذاشتند؟!
.
آمد زِ مَن رُقَيِّه سُراغِ تو را گِرِفت
پُرسيد كه: برای تو سَر هَم گذاشتند...؟
.
دَر كيسه هايِشان پُرِ سَر بود و روسَری
هَر آنچه بود زيوَر و زَر هَم گذاشتند
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
پاره پاره حنجرت را بوسه باران می کنم
عضو عضوِ پیکرت را بوسه باران می کنم
.
خاکِ اینجا ای برادر بوی زهرا می دهد
قتلگاهِ اطهرت را بوسه باران می کنم
.
گیسوانم را به خونَت می زنم، قربانی ام
این مِنا و مَشعرت را بوسه باران می کنم
.
نقشِ نعلِ اسبها بر سینه ات اُفتاده است
قبله ی پیغمبرت را بوسه باران می کنم
.
دخترت افتاده روی پیکرِ بی راسِ تو
گیسوانِ دُخترت را بوسه باران می کنم
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
#قتلگاه #روز_یازدهم
آه ، ای بی کفنِ کرببلا وایحسین
تنت اینجاست سرت رفته کجا وایحسین
خاک عالم به سرم خاک نکردند تو را
خاک آلود تنت گشته رها وایحسین
آنقدر دور تو شمشیر و سنان ریخته است
شده گودال تو چون کوه منا وایحسین
پدرت از زرهِ قیمتی عَمْر گذشت
از لباست نگذشتند چرا وایحسین
چادر سوخته ای دارم اگر بگذارند
میکشم بر تن تو جای عبا وایحسین
روز جمعه نه ، تو را روز دوشنبه کشتند
قاتل مادرمان کشت تو را وایحسین
هرکجا مادر تو بوسه زده نیزه زدند
جایی یک بوسه نداری به خدا وایحسین
قطعه قطعه شدی و بعد از آن ذبح شدی
قتلِ صبرت به خدا کُشت مرا وایحسین
تو کریمی غم انگشتریت را نخورم
بگو انگشت تو افتاده کجا وایحسین
من که یک عمر فقط با تو سفر می رفتم
حال با شمر روم شام بلا وایحسین
کعب نی میخورم اما چه کنم این نامرد؟
بین مردم نبرد اسم مرا وایحسین
روی نی حرف بزن ، آیه بخوان ، کاری کن
نشود خواهرت انگشتنما وایحسین
#عبدالحسین
#امام_حسین_شهادت
#روز_یازدهم
در کربلا صبور رسید و دچار رفت
زینب عزیز آمد و با حال زار رفت
آنکس که روزگار به گردش نمیرسید..
آخر به سایه ستم روزگار رفت
روزی کنار اکبر و روزی کنار شمر
آن سان سوار آمد و این سان سوار رفت!
بانوی باحیای حرم بعد نیم قرن..
بین غریبه آمد و با نیزه دار رفت
زینب اگر چه وقت بلا پس نمیکشید
هرجا صدای حرمله آمد کنار رفت!
میخواست تا وداع کند با تن حسین
اورا چنان زدند ز قلبش قرار رفت
خلخال دختران همه سوغات کوفه شد
از آن به بعد پای همه روی خار رفت
احمد عمامه را به زمین زد میان عرش
وقتی بروی معجر زینب غبار رفت
#سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زینب_اسارت
#روز_یازدهم
#محاوره
شبِ این قافله بی تو سخت گذشت
جنگِ با حرمله بی تو سخت گذشت
بین دشمن سوار ناقه شدم
خیلی این مرحله بی تو سخت گذشت
مُردَم از تب بی تو خیلی سخت گذشت
جانِ زینب بی تو خیلی سخت گذشت
سیلی و آتیش و تازیانه ها...
اولین شب بی تو خیلی سخت گذشت
رو خاکه برهنه پیکرت حسین
الهی بمیره خواهرت حسین
سر تو که روی نیزه ها زدن
افتاد از رو ناقه دخترت حسین
میدونی که خیلی دلخونم حسین
میدونی به لب رسید جونم حسین
با اینا که کشتنت، برم سفر؟
من بدون تو نمیتونم حسین
بعد تو پشت و پناه ما کیه
سر و کار دختر تو با کیه
تو که شیرخواره اتو خاک کرده بودی
پس سرِ کوچیک، رو نی برا کیه
بی تو زینب تو بی پناه میره
با کتک از دلِ قتلگاه میره
چشماتو ببند رو نیزه نبینی
شمر کنار خواهر تو راه میره
#عبدالزهرا