eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
749 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند به نام او بدهند آب و تاب هم حتی نشسته ام سر راهت مگر که یک لحظه تو را نگاه کنم با نقاب هم حتی همین که از تو بخواهیم باز شیرین است اگر دعا نشود مستجاب هم حتی تمامِ خلق رهین شکوه عزت توست اگر شوی تو به ذلت خطاب هم حتی به بغض تو شده کافر ، اگرچه او به رسول به زور داده شود انتساب هم حتی فقط به پای مزار تو بوده که آمیخت به اشک غم ، نفس اضطراب هم حتی ** خدا کند پسری مادرش زمین نخورد خدا کند که نبیند به خواب هم حتی
ای کائنات سفرۀ عام تو یا حسن! ای فوق وهم، علم و مقام تو یا حسن! روح مسیح، طوطی گلزار معرفت جانِ کلیم مست کلام تو یا حسن! صدق و صفا دو شیفتۀ خُلق و خوی تو صبر و رضا دو طائر رام تو یا حسن! قرآنِ روی سینۀ زهرا و حیدری آیینۀ تمام نمای پیمبری حُسن ازل که غیب بود مظهرش تویی روی خدا چو جلوه کند منظرش تویی قرآن کتاب نور و تو آیات نور آن احمد، یم کرامت کل، گوهرش تویی شیر خداست جان محمّد تو جان او زهراست کوثر علی و کوثرش تویی بر حضرتت ز هر نبی و هر ولی سلام فرزند فاطمه! حسن ابن علی!، سلام تو کیستی ولیّ خداوند اکبری در عِلم و حلم و قدر و جلالت پیمبری در صبر و استقامت و ایثار، مرتضی در عصمت و فضیلت، زهرای اطهری مشعل فروز مکتب قرآن و اهل بیت بنیان گذار نهضت سرخ برادری صلح و قیام و صبر و سکوت تو گر نبود از نهضت حسین و قیامش خبر نبود باشد قیام و صلح تو حکم خدای تو حکم خداست مصلحت و اقتضای تو جنگ از تو بود و صلح از آنِ حسین بود بودی اگر تو جای وی و او به جای تو صلح تو از تحمّل شمشیر سخت‌تر صبر تو بود خونِ دل سال‌های تو این صبر بود کوزۀ زهر هلاهلت هر روز شعله می‌شد و سر می‌زد از دلت یار دورو و دشمن خون‌خوار، غربت است در بین خانه دشمنی یار، غربت است دشنام یار و خندۀ اغیار و طعنِ خصم تنها شدن به صحنۀ پیکار غربت است در شهر خویشتن زغریبان غریب‌تر با کوه غم شماتت انصار، غربت است خصم تو را دل از جگر سنگ سخت‌تر صلح تو با معاویه از جنگ سخت‌تر بعد از وفاتِ ختم رسل جدّ اطهرت از بامِ فتنه سنگ بلا ریخت بر سرت ضرب لگد، شرارۀ آتش، غلاف تیغ اجر رسالت نبوی شد به مادرت شمشیر قاتل از پس یک عمر غصّه شد اجر امامت پدر دادگسترت اجر امامت تو عجب دل‌پذیر بود دشنام و زهر قاتل و بارانِ تیر بود دردا که زخم‌های دلت بی‌شماره شد چشمانت آسمان و سرشکت ستاره شد روزی که بین کوچه زمین خورد مادرت چون کاغذ فدک جگرت پاره پاره شد روزی میان کوچه وجودت زهم گسیخت روزی به زهر جعده دلت پر شراره شد یک روز کُشت دشمن و یک روز یار کُشت یک بار نه دوبار تو را روزگار کشت بر غربت تو ماهی دریا گریسته چشم رسول و حیدر و زهرا گریسته آن کوزه‌ای که زهر در آن ریخت قاتلت پیوسته بر تو رهبر تنها گریسته تیری که پیکر تو به تابوت دوخته از بهر زخم‌های تو مولا گریسته خون دلت زسودۀ الماس ریخته اشک حسین و زینب و عبّاس ریخته غم شعله شد به جان و تنت ریخت یاحسن فریاد، خون شد از دهنت ریخت یا حسن شد پاسخ تو سنگ ملامت ز دوستان هر جا که گوهرِ سخنت ریخت یا حسن قلبت چو باغ لاله شد از زهر و جای گل باران تیر بر بدنت ریخت یا حسن با آنکه تیرها به غریبیت سوختند جسم تو را به تختۀ تابوت دوختند یک عمر غصّه در دل غم پرور تو بود سوزم از اینکه قاتل تو همسر تو بود نگذاشتند دفن شود جسم اطهرت در خانه‌ای که مِلک تو و مادر تو بود در بیت تو دو قاتل زهرا شدند دفن اینجا نه جای خصم ستم گستر تو بود این غم کجا برم جگرم می‌شود کباب دشمن به بیت تو، تو مزارت در آفتاب مولا علی که درد و غم بی حساب داشت یاری چو دخت احمد ختمی مآب داشت با یک جهان مصائب و رنج و بلا حسین خوشنود بود از این که زنی چون رباب داشت باید گریست بر تو که در خانه همسرت بر قتلت ای غریب مدینه شتاب داشت تا بر تو آب داد وجود تو آب شد هم قلب آب، هم دل «میثم» کباب شد
شکر خدا که بر دل من کارگر شدی مرهم شدی شراره شدی شعله ورشدی آتش گرفتی عاقبت از سوز و آه من تا که ز غصه های دلم با خبر شدی دیگرزمان لحظه شماری به سر رسید درشام بی کسی و غریبی سحر شدی دیدی نمانده تاب و توان پریدنم ای زهر آمدی و مرا بال وپر شدی گفتم رها ز خاطره ها می شوم ولی در ذهن من تداعی دیوار و در شدی
ناله خیرالنسا واحسنا واحسین مدینه و کربلا واحسنا واحسین یکی غریب وطن یکی به دور از وطن هر دو به غم مبتلا واحسنا واحسین یکی به زهر جفا یکی به سر نیزه ها هردو شهید جفا واحسنا واحسین یکی میان بستر یکی میان گودال برلبشان ربنا واحسنا واحسین این به برش خواهرش این بغل مادرش ... سرش زتن شد جدا واحسنا واحسین حسن تنش شد کفن حسین عریان بدن شد کفنش بوریا واحسنا واحسین یکی تنش گشت خاک یکی تنش چاک چاک سرش روی نیزه ها واحسنا واحسین این کفنش پاره شد این بدنش پاره شد زیر سم اسبها واحسنا واحسین این بدنش سالم و این بدنش غرق زخم از دم شمشیرها واحسنا واحسین این جگرش بین تشت یکی سرش بین تشت زینب میزد صدا واحسنا واحسین یکی لبش لاله گون یکی لبش غرق خون میان تشت طلا واحسنا واحسین مدینه زینب خمید ولی جسارت ندید وای زشام بلا واحسنا واحسین مدینه که غم نداشت به شام محرم نداشت دختر شیر خدا واحسنا واحسین مدینه زینب عزیز شام شد حرف کنیز امان از این روضه ها واحسنا واحسین
سفره باز تو آنقدر گدا پرور بود روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت که دراین شهر فقط خانه تو بی در بود کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد آب چاه تو خودش شعبه ای از کوثر بود هرکس آمد به مدینه تو پناهش دادی خواه اگر ناصبی و خواه اگر کافر بود گرچه انواع غذا بود سر سفره تو رزق هروعده تو نان جو چون حیدر بود تا که سگ سیر نشد لب به غذایت نزدی کرم و جود تو مافوق تر از باور بود کیمیای قدمت نقل دهان همه شد کف نعلین تو میخورد به هرجا زر بود کرد توهین به تو اما برویش خندیدی گرچه میسوختی و چشم تو از غم تر شد کاش میشد نکند پیر تورا سن کمت خم نمیشد اگر اینقدر قدت بهتر بود.. .
هر آنچه ناشدنى هست با حسن بشود دمى كه حضرت مشكل گشا حسن بشود به حسن خلق شود بين مردمان مشهور كسى كه بار لبش ذكر ياحسن بشود اسير حسن كس ديگرى نخواهد شد كسى كه دلبرش از ابتدا حسن بشود بدست قدرت خود چونكه قصد خلق كند مسلّم است كه صنع خدا حسن بشود هزار سبط دگر هم به مصطفى بدهند هميشه رابعِ اهل كسا حسن بشود عزيز كرده ى خيرالنساء است پس بايد عزيز حضرت خيرالورى حسن بشود بجز همان كه ابالحجّت است در عالم نديده ايم كه جز مجتبى حسن بشود اخوالكريم، امام الكريم، ابن كريم قسم به ذوالكرم آقاى ما حسن بشود به سينه ى احدى دست رد نخواهد زد رواست صاحب اين ادعا حسن بشود گداى لقمه ى نانى شدن شرافت ماست شبى كه بانى اين سفره ها حسن بشود شبى دقيق نظر كرده ايم و فهميديم حسين نيز پس از حذف "يا"حسن بشود ميان اين همه دلداده ى حسين خوشيم به اينكه صاحب دلهاى ما حسن بشود گريزِ هر چه كه روضه است كربلاست ولى گريز روضه ى كرب و بلا حسن بشود كه نوجوان يتيمى بناست آخر كار ميان خون بزند دست و پا حسن بشود
از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست آخر من ازین دیده تر خاطره دارم یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم از دردسر درد کمر خاطره دارم کابوس گرفته ز من این خواب شبم را با آه شب و سوز سحر خاطره دارم این پیری من زیر سر کودکی ام بود در سن کم از غم چقدر خاطره دارم رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم بیزارم ازین سرعت بسته شدن در من با لگد و آتش در خاطره دارم.. .
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟ مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن! کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟ چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟ ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن
مهرت به كائنات برابر نمي‌شود داغي ز ماتم تو فزون‌تر نمي‌شود از داغ جانگداز تو اي گوهر وجود سنگ است هر دلي كه مكدّر نمي‌شود ظلمي كه بر تو رفت ز دست ستمگران بر صفحۀ خيال مصوّر نمي‌شود اي آنكه شد جنازه‌ات آماج تير كين اين‌گونه ظلم با گل پرپر نمي‌شود بي‌بهره از فروغ ولاي تو يا حسن مشمول اين حديث پيمبر نمي‌شود فرمود ديده‌اي كه كند گريه بر حسن آن ديده كور وارد محشر نمي‌شود دارم اميد بوسۀ قبر تو در بقيع افسوس مي‌خورم كه ميسّر نمي‌شود با اين ستم كه بر تو و بر مدفنت رسد ويران چرا بناي ستمگر نمي‌شود؟ آن را چه دوستي است «مؤيد»! که دیده‌اش از خون دل ز داغ حسن، تر نمي‌‌شود
غم بود که بازیچۀ تقدیرم کرد با سختی خاطرات درگیرم کرد گفتند چه زود پیر گشتم، گفتم: با فاطمه، آن بی ادبی پیرم کرد
امشب به لبم ذکر حسن جان دارم در کنج دلم کلبه ی احزان دارم از روضه ی « لا یوم کیومِ » آقا تا آخر عمر آه سوزان دارم
چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود جواب مسئله ی ما بجز(( نبود))، نبود به احترام تو بت ها به سجده افتادند وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود حرا گواهی این که کسی به خلوت تو به جز خدا و علی لایق ورود نبود کنار تو پر جبریل سوخت ، ثابت شد که شان و منزلت او در این حدود نبود لب ملایکه را ذکر نیست جز صلوات چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود وزید عطر نفس های تو ، دگر جایی برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود دلیل ((رحمة للعالمین)) شدن این است : کسی شبیه تو مشتاق لطف و جود نبود نمی نشست مصیبت به جان آل الله اگر که دور و بر تو پر از حسود نبود عجب نبود که محشر به پانمی شد اگر که صورت گل یاست چنین کبود نبود چه خوب می شد اگر که مدینه چوب نداشت چه خوب می شد اگر کربلا عمود نبود ...