#حضرت_زینب_ولادت
خانۀ فاطمه آنروز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
در بهاری که نسیمش نفس جبریل است
گلِ ناز دگری رو به شکوفایی بود
خانهای را که خدا جلوۀ عصمت بخشید
در و دیوار، پر از نقش شکیبایی بود
تا بیایند به تبریک محمّد جبریل
با ملائک همه در حال صفآرایی بود
بهخدا چشم خدا دست خدا وجه خدا
ز جگر گوشۀ خود گرم پذیرایی بود
تا که قنداقه او را بهبر آورد حسن
حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود
ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت
این دو را چون که ز آغاز، شناسائی بود
دختری داشت در آغوشِ محبّت، زهرا
که سراپا همه آیینۀ زیبایی بود
دختری داشت سراپای، همانند علی
زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود
پنج تن، آل عبا، در دو جهان آقایند
وز شرف زینبشان وارث آقایی بود
پنج معصوم به او معرفت آموختهاند
که ز ایمان و یقین در خور یکتایی بود
وصف او عالمۀ غیر معلّم شده است
تا به این مرتبهاش پایۀ دانایی بود
بود از صبر و رضا نائبۀ خاص امام
نازم او را که به اینقدر، توانایی بود
کربلا صحنۀ عشق است و در آن صحنۀ عشق
همّت زینب نَستوه، تماشایی بود
به علمداریِ صحرای بلا کرد قیام
رهبر قافلۀ عشق، به تنهایی بود
یک زن و آنهمه داغِ دل و آنقدر شکیب
عقل از این واقعه در چنبر شیدایی بود
دیدهام کور، که شد خاک نشین ره شام
آن که خاک در او سرمۀ بینایی بود
#سید_رضا_موید
#حضرت_زینب_ولادت
امشب مدینه شهر طلوع سپیده است
از نور کوکبی که سحرگه دمیده است
خورشید آرزوی دمیدن به شب کند
چندانکه وصف این مه زیبا شنیده است
تبریک یا علی! که به دامان فاطمه
دردانهای چو زینبِ تو آرمیده است
چون سینۀ بتول، بهشت محمّد است
این غنچه از بهشت محمّد دمیده است
گفتا رسول، نور دو چشمم بود حسین
زینب به نور دیدۀ او نور دیده است
این زینب است دختر دُردانۀ علی
نامش ز آستانۀ عزّت رسیده است
کلک قضا به دامن کوثر که فاطمه است
از قدّ او شمایل طوبی کشیده است
او را رسانده است به حدّ کمال عشق
شیری که او ز سینۀ عصمت مکیده است
هیچ آفریده نیست چو هم، غیر او که هست
زهرای دوّمی که خدا آفریده است
او مکتبی نداشت بهجز دامن علی
او جز زبانِ وحی، معلّم ندیده است
شیواترین قصیدۀ عشق و رشادت است
اسرار کربلا همه در این قصیده است
یک امتیاز او که کسی را نشد نصیب
تقدیم بوسهها به گلوی بریده است
این است آن حیای مجسّم که نطق او
کار یزید را به فضاحت کشیده است
پروانۀ قبولیِ قربانیانِ عشق
او میدهد، که فاطمهاش آفریده است
پیغمبران به همّت او غبطه میخورند
وقتی به دستش آن تن در خون طپیده است
ای دختری که مادر صدها فضیلتی
روی تو ماهِ برجِ صفات حمیده است
ای خواهری که هر که تو را دید با حسین
گفتا خدا دوباره حسین آفریده است
در رتبه، دختری چو تو مادر نزاده است
در مهر، مادری چو تو عالم ندیده است
صبر تو را و نُطق تو را جز ز مرتضی
نه دیده دیدهای و نه گوشی شنیده است
بر آستانهات، عظمت میبرد سجود
اینجا قدِ بلند شهامت خمیده است
ارکان کعبه در حرمت بوسه میزنند
بر چار رکن آن که جهاد و عقیده است
منّت خدای را که در این لیلۀ سعید
ما را محبت تو به اینجا کشیده است
ما را که هیچ مایه نداریم غیر آه
شمع شب ولادت تو اشک دیده است
عیدی ببخش تذکرۀ کربلا به ما
ای دختر علی که عطایت عدیده است
گر مورد قبول تو افتد به درگهت
اهدائی «مؤید» ما این قصیده است
#سید_رضا_موید
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
کسی که غم به دلش کرده آشیانه منم
شرار درد به جانش کشد زبانه منم
کسی که در دل دریای غم فتاده و نیست
ره نجاتش از این بحر بیکرانه منم
کسی که مادر خوشبخت روزگاران است
ولیک تیر بلا را بود نشانه منم
کسی که همسریِ با علی بود فخرش
ولیک غمزده بر هستیاش زبانه منم
کسی که سیده امّالبنین بود نامش
ولیک مانده از این نام بینشانه منم
بهیاد قبر عزیزان خویشتن هر روز
کسی که ساخته اندر بقیع لانه منم
شدم غریب پس از عون و جعفر وعباس
کسی که بار غریبی کشد به شانه منم
کسی که چهار پسر بوده حاصل عمرش
که از شهادتشان خورده تازیانه منم
شنیدهام که جدا شد دو دست عباسم
کسی که دست به سر زد در این میانه منم
شنیدهام که به چشمش نشست تیر جفا
کسی که باز برآن تیر شد نشانه منم
شنیدهام که شده پایمال، جسم حسین
کسی که سوزد از این داغ جاودانه منم
غریب دشت بلا را دریغ مادر نیست
کسی که گریه بر او کرده مادرانه منم
دو نازدانه ز عبّاس من بهجا مانده
کسی که سوخته با این دو شمع خانه منم
قلم زده است «مؤید» چو در مصیبت من
کسی که شافع او شد به این بهانه منم
#سید_رضا_موید
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
نالهای جانسوز دلها را پریشان میکند
کیست این غمدیده کز سوزدل افغان میکند
کیست بانوی سیهپوشی که هر روز از قریش
میرود اندر بقیع و ناله از جان میکند
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
این زن غمدیده یاد از آن شهیدان میکند
این نه کلثوم است و نی زینب، بود امّالبنین
کاین چنین آه و نوا در این بیابان میکند
در عزای چار فرزندش کند بزمی بپا
شمع آن بزم عزا از اشک چشمان میکند
میکِشد با حسرت بسیار نقش چهار قبر
وز غم هر یک خروش از قلب سوزان میکند
دمبهدم گوید نخوانیدم دگر امّالبنین
زین بیان دلهای جمعی را پریشان میکند
چون به یاد آرد ز درد و داغجانسوزحسین
جای اشک از دیده خوندل بهدامان میکند
او بریزد اشک غم بهر حسین و در عوض
فاطمه در ماتم عباس افغان میکند
ای «مؤید» دامن امّالبنین از کف مده
کاین ملیکه با نگاهی، درد، درمان میکند
#سید_رضا_موید
#حضرت_زهرا_ولادت
#دوبیتی
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا
وی سینه تو بهشت احمد زهرا
عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را
زان دست که بوسیده محمد زهرا
**
ای آنکه فدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است
#سید_رضا_موید
#سید_رضا_موید
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سزد نام او در اول دفتر
اول و آخر مُهیمنی که نباشد
هیچ مقدّم بر او و هیچ مؤخَّر
بر همه عالم فکنده رحمت او ظِل
در همه هستی گشوده قدرت او پر
خویش مگر وصف خود کند که ثنایش
هست ز ادراک واصفین همه برتر
نکته ای از قدرتش بس این که بگویم
اوست علی آفرین و فاطمه پرور
فاطمه، مجموعهء صفات خداوند
فاطمه، آیینهء کمال پیمبر
بضعهء احمد نه، بلکه مقصد احمد
همسر حیدر نه، بلکه هستی حیدر...
ای به مَثَل بی مَثَل چو خالق یکتا
وی به نُبی چون نَبی ستودهء داور
شأن تو در «انّما ولیّکُم الله»
با حق و با احمد و علی ست برابر
روح ولایت توییّ و ریشهء تقوی
حسن مجسّم توییّ و عقل مصوّر
تانبَرد خلق بر تو ظنّ خدایی
آیهء «ایّاکَ نَعبُد»ست مذکّر
چشم و چراغت دو گوشوارهء عرشند
راحت جانت دو نازدانه، دو دختر
از پی «قالوا بلی» ولای تو، زهرا
عرضه بر ارواح انبیا شده یکسر
درقدم مادرست، جنت موعود
وین سخن نغز، چون سروده پیمبر
وَه عجب از این حدیث و اینکه دراین بین
داده به زهرای خویش، کنیهء مادر
لب به شفاعت تو باز کن، که نمانَد
جای شفاعت برای شافع دیگر
از اثر لطف تو به عرصهء میعاد
هیچ نماند مگر منافق و کافر
بهر شفاعت تو را بس ست درآنروز
دست ابوالفضل و خون محسن و اصغر
هرکه پناهش تویی، پناه دوعالم
وآنکه شفیعش تویی، شفیع به محشر
حضرت باقر برای چارهء هر غم
نام تو می برد بر زبان مطهّر
خانهء تو کعبهء امید سه حجّت
بیت تو معراج صبح و شام پیمبر
روی تو والشّمس و گیسوان تو واللّیل
قد تو طوبی و اشک چشم تو کوثر
فاطمه ای آفتاب مشرق توحید
جز پدرت، مرسلین به گِرد تو اختر
کرده خدا با صدای پای تو تنظیم
دور ِزمان و مدارِ چرخ مدوّر
حبل متینِ هزار عارف و عامیست
هرنخی از چادرت به عرصهء محشر
در عجب از علم تو علی ولی الله
مفتخر از دستبوسی تو پیمبر
مهر تو چون آفتاب و لطف تو باران
کاین دو بِنَفسه مطهِّرند و مطهَّر
بهر کنیزت رسد غذای بهشتی
آنچه فرود آمده به مریم اطهر
گندم دستاس توست خوشهء پروین
آبلهء دست توست مهرمنوّر
وقت مناجات، دانه دانهء اشکت
زیور گوش ملائک ست چو گوهر
آب وضویت دوای عیسی و موسی
خاک درت آبروی ساره و هاجر
چشم رجال و نسا به سوی تو بانو
جان بنات و بنین فدای تو مادر
کشتهء راه خدایی و هدف تو
امر به معروف بود و نهی ز منکر
گر که بریزد مصیبت تو بر ایّام
روز جهان میشود چو شام، مکدّر
ای دل ما درهوای قبر تو، سوزان
قبر تو و اسم اعظم ست برابر
این منِ عاصی"مویّدم"پسر تو
ای پدر و مادرم فدای تو مادر
#حضرت_زینب_شهادت
#حضرت_زینب_اسارت
ای هم سفر! که با سر پاکت سفر کنم
خون گریم و بر این سر خونین، نظر کنم
قرآن ناطقم! به سرم سایه کرده ای
تا در پناه سایه ی قرآن سفر کنم
خواهم سرت ز نیزه بگیرم، به بر نهم
لیک از دراز دستی دشمن، حذر کنم
شب تیره است و راه مخوف، ای هلال من!
با نور روی تو، شب خود را سحر کنم
مبهوت، دخترت شده از دیدن سرت
گاهی نظر به دختر و گاهی به سر کنم
با من گر، ای حسین! نگویی سخن، مگو
چون صبر بیش تر ز غمِ بیش تر کنم
با دختر صغیره ی خود کن تکلمی
کز بهر آن سه ساله، گمان خطر کنم
رنگین شده است، موی تو از خون عارضت
من هم خضاب، موی خود از خون سر کنم
شعری به اشک و آه، «موید» سرود و من
امضا بر این مقاله ز خون جگر کنم
#سید_رضا_موید
#حضرت_علی_اکبر_ولادت
منت خدای را که شب غم سرآمده
صبح وصال با همه خوبی بر آمده
درمشرق جلالت خورشید کربلا
ماهی ز آفتاب فروزانتر آمده
خورشید هم به گرد شکوهش نمیرسد
این ماه کز حریم حسینی بر آمده
زیبا رخی که آمده درخانه ی حسین
پیغمبر است یا که علی اکبر آمده
درخلق و خلق و صورت و سیرت چنان نبی
باور کن ای مدینه که پیغمبر آمده
تبریک بر حسین که امشب پدر شده
لیلا عروس فاطمه هم مادر آمده
سرچشمه ی جدا شده از کوثر بهشت
آئینه ی تمام پیام آور آمده
دارد حسین شوق مضاعف که بهر او
تنها نه یک پسر که بر او یاور آمده
نام علی برای حسین است افتخار
این افتخار با پسرش اکبر آمده
آن خال هاشمی که ز زینب ربوده دل
سیراب بوسه ی پدر و مادر آمده
عشق مجسم است که در دیده جلوه کرد
روح مجرد است که در پیکر آمده
گیسوی او روایت حبل المتین کند
ابروی ذوالفقاری او صفدر آمده
کمتر گلی به خوبی او دیده شهر وحی
گلخانه ای که آن همه گل پرور آمده
زیبایی جمال علی را نداشته است
هرجا ملک به صورت انسان در آمده
یوسف که دلبرانه دل از مصریان ربود
دیوانه ی کرشمه ی این دلبر آمده
قرآن کند وجاهت یوسف بیان ولی
یوسف بیا ببین ز تو زیباتر آمده
اکبر که حُسن از رخ او وام برده است
اکبر که چرخ در بر او اصغر آمده
از منطقش مپرس که چون مصطفی بود
از صولتش مگوی که چون حیدر آمده
انگشتر رسالت خیرالانام را
از مخزن مشیت حق گوهر آمده
بهر دفاع از حرم قدس کربلا
این تکسوار عشق به جان و سر آمده
شش گوشه قبر حضرت او عقل دید و گفت
جانم که پیش پای پدر با سر آمده
از ما سلام باد به شش گوشِ مرقدش
آنجا که قبله ی حرم داور آمده
فردا بهشت عاشق و مشتاق زائری است
که امروز عاشقانه سوی این در آمده
منت خدای را که موید دوباره هم
مدحتگر حسین و علی اکبر آمده
#سید_رضا_موید
#امام_رضا_ولادت
اوّل سخن به نام خداوندِ ذوالکرام
نامِ خداست چون همه جا بهترین کلام
وآنگه ز روی صدق و ارادت دهَم سلام
بر آستان قدس رضا، هشتمین امام
امروز در حضور کریمش نشستهایم
هر یک به نیّتی به حریمش نشستهایم
این روضه کز شکفتن دلهاست باغِ دل
روشن ز ذرّه ذرّه ی خاکش چراغِ دل
ای، دل ز دست داده، که گیری سراغِ دل!
اینجاست آن که هست خریدار داغِ دل
اینجا مدال مُقبلی مُقبلان دهند
داروی زخم سینه ی صاحبدلان دهند..
امشب بهشت محو تماشای مشهد است
قندیلهای نور به هر جای مشهد است
هستیْ تمام، چشم به سیمای مشهد است
قلب پیمبران به تمنای مشهد است
مشهد که جلوهگاه جمال محمد است
آرامگاه عالِمِ آل محمد است
فردا سپیده با دمِ جبریل میدمد
محشر نگشته، صور سرافیل میدمد
از مشهد الرضا، گل تهلیل میدمد
خورشید بر قبیله ی هابیل میدمد
تا کور، چشم دوده ی قابیلیان شود
رازی دگر، ز خلقت عالم، عیان شود..
امشب مدینه عرش معلای دیگر است
آن شهر وحی، طور تجلای دیگر است
تورات نور، در کف موسای دیگر است
موسای عشق را ید و بیضای دیگر است
امشب مدینه وآن همه آیات روشنش
بوی رسول میدهد و پاره ی تنش
یاد مدینه بر دل و بر جان صفا دهد
خاک مدینه، دیده ی دل را جلا دهد
این شهر، عطر سامره و کربلا دهد
وین لالهزار بوی حسین و رضا دهد
گاه نزول موکب اجلال احمد است
یا عید جشن عالِمِ آل محمد است..
قدوسیان تجلی توحید بنگرید
نوری که هر وصی و نبی دید بنگرید
در طور جلوهای که درخشید بنگرید
در دامن ستاره به خورشید بنگرید
خورشید آسمانِ ولایت رضا رسید
در لالهزار نجمه، گل "اِنّما" دمید
این وارث یگانه ی موسیبنجعفر است
فرزند نازدانه ی موسیبنجعفر است
در هر صفت، نشانه ی موسیبنجعفر است
این آفتابِ خانه ی موسیبنجعفر است
روح نبی، روان علی، بر جهان امام
امر جهان و اهل جهان در کَفَش تمام
آیینه ی خداست جمال صبیح او
یوسف در آرزوی نگاه ملیح او
فرموده است حضرت صادق مدیح او
پیغمبران نشسته به پای ضریح او
تا افکند نگاه عنایت به سویشان
تا پُر کند ز کوثر رحمت سبویشان
این ماه را که شمسِ ضحی آفریدهاند
نورآفرین آینهها آفریدهاند
بابُالمرادِ خلقِ خدا آفریدهاند
او را برای کشور ما آفریدهاند
ایران که پایگاه ولایت به عالَم است
در سایهسار پرچم او سبز و خُرّم است
نام رضا صفای دل اولیا بُوَد
دست رضا هر آینه دست خدا بُوَد
تنها نه سایهاش به سر مُلک ما بُوَد
عالَم به زیر پرچم سبز رضا بُوَد
این یک حقیقت است و کسی درک میکند
کاین روضه را به اشک روان ترک میکند..
مهری که ماه، سِیْر کند در پناه او
ماهی که مِهر موج زند در نگاه او
"وَالشمسُ وَالقمر" خبر از روی ماه او
"واللّیل" سایهپرور خال سیاه او
او هشتمین امام و دهم عصمت خداست
نامش علی، سلاله ی موسی، لقبْ رضاست
سبز است پرچمت که دلیل هدایت است
زرد است گنبدت که به خورشید، غیرت است
سرخ است خاتمت که نشان شهادت است
در هر نگاهِ مهرِ تو صدها کرامت است
خورشید، هر سحر که ز مشرق کند طلوع
با بوسهها به گنبد تو میکند خشوع..
در این حرم، فروغ خدا دیده میشود
در لحظه لحظه معجزهها دیده میشود
نور اجابت از همهجا دیده میشود
آیات لطف و فیضِ رضا دیده میشود
از فرش تا به عرش، تجلای رحمت است
در انعکاس آینهها نورِ رأفت است..
ای آفریده ذات تو را حق، برای خیر
هم خیرخواه خلقی و هم رهنمای خیر
هم ابتدای خیری و هم انتهای خیر
دارد "موید" از تو امیدِ دعای خیر
تا التفات بر پدر و مادرش کنی
در آستان خویش مقرّبترش کنی
مرحوم #سید_رضا_موید
#امام_جواد_شهادت
از دل حجرۀ تاریک که بسته است درش
میرسد نالهای و دل شده خون از اثرش
چیست؟این نالۀ سوزنده و از سینۀ کیست؟
صاحب ناله مگر سوخته پا تا به سرش
این فروغ دل زهراست که خونست دلش
این جگر گوشۀ موساست که سوزد جگرش
این جواد است که از تشنگی و سوزش زهر
جان سوزان بود و نالۀ جانسوز ترش
خانهاش قتلگه و همسر او قاتل اوست
بارالها تو گواهی که چه آمد به سرش
همسر مرد برایش پر و بال است ولی
همسر سنگدل او بشکسته است پرش
آتش زهر چنان کرده به جانش تأثیر
که کند هر نفس سوختهاش تشنه ترش
شهر بغداد بود شاهد مظلوم دگر
پسری را که دهد جان ز ستم چون پدرش
کاش میبود غریب الغربا در آنجا
تا زمانی نگرد غربت تنها پسرش
#سید_رضا_موید
#امام_زمان_مناجات
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند به سر آید
سر آید و تو برآیی خدا کند که بیایی
دمی که بی تو بر آید خدا کند که نباشد
الا که هستی مایی خدا کند که بیایی
تو از خداست وجودت ثبات دهر ز جودت
رجایی و همه جایی خدا کند که بیایی
به گفت و گوی تو دنیا به جست و جوی تو دلها
تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی
به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم
الا که روح دعایی خدا کند که بیایی
نظام و نظم جهانی! امام عصر و زمانی!
یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی
فِسرده عارضِ گل ها فتاده عقده به دل ها
تو دست عقده گشایی خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته، حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی
تو احترام حریمی تو افتخار حطیمی
تو یادگار منایی خدا کند که بیایی
تو مشعری، عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی
بیا و پرده بر افکن، به ظلم شعله در افکن
که نور عدلِ خدایی خدا کند که بیایی
الا که جان جهانی، جهانِ جان و نهانی
نهان ز دیده ی مایی خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سُروری به دیده ها همه نوری
به دردها تو دوایی خدا کند که بیایی
فضا گرفته ز غم ها، جهان شرار ستم ها
تو ماه عصر فضایی خدا کند که بیایی
ز هر دری به تظلّم ز هر سری به ترنّم
رسد به گوش نوایی خدا کند که بیایی
اسیر بندِ جفا را، دچار رنج و بلا را
به دست توست رهایی خدا کند که بیایی
تو بگذر از سفر خود ببین به پشتِ سر خود
چه محشری چه بلایی خدا کند که بیایی
قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی
"مؤید" است و دعایت اگر قبول خدایت
فتد دعای گدایی خدا کند که بیایی
مرحوم #سید_رضا_موید
#حضرت_زینب_مدح
#کوفه
ماجرای کربلا شرحِ بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش در نمی آید به فهمِ اهل دل
صبرِ زینب آیت صبرِ خدای زینب است
رو "اَلم نَشرَح لَک صَدرَک" بخوان کاین آیه را
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست
حافظ خون شهیدان گریه های زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد
بر سرِ پا، باز با صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ!
چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است
بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا
ورنه کاخ ظلم و بزم میْ، چه جای زینب است؟
نیْ همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق
هر کجا پا می گذاری، جای پای زینب است
کودکی ز آن کاروان افتاد از محمل به خاک
شب کنار بسترش، زهرا به جای زینب است
خطبه ی او افتخار ملت اسلام شد
بانگ "اَلااسلام یَعلوا" ، در ندای زینب است
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست
ای دریغا! در کف دشمن لوای زینب است
چون توانایی به ترک جان نبودش، سر شکست
قتلگاه کوچک محمل، منای زینب است
ای "موید"! ما کجا و مدح آن شرم آفرین؟
آل عصمت را سخن، در اعتلای زینب است
مرحوم #سید_رضا_موید