eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز و شب اندر عزایت گریه کردم یاحسین تا که شد جانم فدایت گریه کردم یاحسین خود تو گفتی گریه باشد مرهم زخم تنم مرهمی بر زخمهایت گریه کردم یاحسین من که در هر جا نیابت داشتم از مادرت جای زهرا از برایت گریه کردم یاحسین پیکرم چون شمع شد آب و دو چشمم خشک شد بسکه یاد کربلایت گریه کردم یاحسین با دلی پر غصه ات کشتند و من تا وقت مرگ بر تو بر غصه هایت گریه کردم یاحسین تو به روی نیزه میرفتی شتابان کو به کو من به ناقه در قفایت گریه کردم یاحسین در خرابه پابه پای دختر دردانه ات بر سر از تن جدایت گریه کردم یاحسین
محشر نزول کرده قیامت به پا کند فکری بحالِ مردمِ بی دست و پا کند اصلا ًخدا نخواست که زینب بیاورد انگار خواست صبر خودش را بنا کند هفت آسمان به زیرِ پَرش خاک میخورد یک لحظه با اراده اگر بال وا کند بیرون زِ حجره اش برود بی نقاب اگر... خورشید آسمان و زمین را رها کند در خواب هم به فکرِ گدای مدینه است تا سهمِ قرصِ نانِ خودش را عطا کند مشکلگشایِ حضرتِ معصوم زینب است کافیست در نماز شبش ، ربنّا کند یعنی همان که قبله ی حاجاتِ عالم است میخواست تا که خواهرش او را دعا کند اینکه سه روز بی وجناتِ حسین شد نزدیک بود تا نفسش را فدا کند زینب عقیله ، عالمه ی بی معلمه ... خونش حلال هر که جز او ادّعا کند مبهوتِ درکِ پایه ی ایمانی اش همه انگشت میگزند ز حیرانی اش همه از هر چه مرد ، یک سر و گردن اگر سر است این ماده شیرِ شیرِ خداوند ، حیدر است تنها امام زاده ی این خانواده که... سرچشمه ی معارفش از جای دیگر است بهتر به نقلِ قولِ حسن ، اکتفا کنیم تفسیر کردنش چِقَدَر حیرت آور است مبعوث شد که گریه مسلمانمان کند..‌. در کسوت ِ زن است ولیکن پیمبر است ناباورانه بود شبِ خواستگاری اش بالا نشینِ مسندِ دربارِ باور است با شرطِ ضمنِ عقدِ خودش ازدواج کرد هر جا حسین رفت کنارِ برادر است باید که از قداستِ پوشیه اش نوشت وقتی خدا محافظِ این سطحِ معجر است اثبات میکند خبر شام و کوفه اش با مِلّتی ز کُفر حضورش برابر است جانها فدای خطبه ی "یا اشبحُ الرِّجال..." بالله قسم که درخورِ الله ُاکبر است از نای دل نوای علی میرسد بگوش یا للعجب صدای علی میرسد بگوش
این مدتی که می گذرد در عزای تو روزی نبوده اشک نریزم بپای تو با یاد آخرین شب پیش تو بودنم یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو یکسال و نیم شمع شدم سوختم حسین یک سال و نیم آب شدم در ازای تو ای کاش لحظه ای که رسد جان من به لب بودم کنار قبر تو در کربلای تو ای کاش لحظه ای که می آیی به دیدنم از تن سرم بریده شود پیش پای تو جان می دهم به بستر مرگم در آفتاب مثل تن به خاک بیابان رهای تو بر روی سینه پیرهنت را گرفته ام تا اینکه باز زنده شود ماجرای تو گودال بود و ولوله ی نیزه دارها گم بود بین هلهله هاشان صدای تو گودال بود و پیرهن و نعل اسب ها ای کاش بود خواهرت آنجا به جای تو چیزی برای ما ز تو باقی نذاشتند تقسیم شد عمامه و خود ردای تو من بودم و نظاره ی تاراج خیمه ها در دست باد روسری بچه های تو عباس چون نبود به سیلی سپرده شد بوسه زدن به دخترک بینوای تو جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو بر دامنم نیامدی آن شب دگر گذشت اما حسین، کنج تنور است جای تو؟ یادم نرفته سنگ لب پشت بام بود پاداش هر کسی که بپا کرد عزای تو یادم نرفته وقت تلاوت نمودنت شد خنده ها جواب صدای رسای تو ما را مدام خارجی آنجا صدا زدند ای غیرت خدا همه عالم فدای تو تا رفع اتهام کنی از حریم خویش با آیه های سرخ بر آمد ندای تو اما یزید حرف تو را زود قطع کرد با خیزران مقابل طشت طلای تو
كوچه به كوچه پايِ سرت سنگ خورده ام پاي سرت، به جايِ سرت سنگ خورده ام يحــيايِ سر بريده ، شبيــه سرِ علي آخـــر شكست كـوفه سر از دخترِ علي آنان كه بي ملاحظه بر پيــكرت زدنــد با كعب نيزه بر بدن خواهــرت زدنـــد شرمنده از توأم كه به سينه نمي زنم بستـند هر دو دسـت مَـرا دورِ گَـــردنم دورم نشانده ام ، حرمي دل شكسته را اين بچّه هاي گوشه ي زندان نشسته را زندان كــوفه بعد تو دارُ العَـزاي ماست شلاّق ، قوت غالب اين روزهاي ماست از گريه هام ، كوفه تلاطم گرفته است زينب براي تو شب هفتم گرفته است اي تشنه لب ، برايِ تو آتش گرفته ام در مجلس عزايِ تو آتش گرفته ام پُر كرده كوفه را دَمِ واويـلتـاي من گفــتم رباب روضه بخواند به جاي من تشديد كرده درد مرا ، حال انزواش از فرط گريه جوهره رفته ست از صداش جاي صدايِ او همگي ضجّه مي زنيم از ماجـــرايِ او همگي ضجّه مي زنيم يك جمله گفت و خواهرت از شرم آب شد با روضه اش دل همه ي ما كباب شد گفت از وداع هاي تو ، من سوختم حسين بيش از همه براي تو ، من سوختم حسين اندوه تشــنه رفتن تو قاتل من است داغِ گُـــرسنه رفتن تو قاتل من است
بر حسین بن علی آیینه دار زین أب یا زینت پروردگار کرد کسب فیض از او، اقتدار می نویسم نام او را با وقار یک نفر اما هزاران لشکر است ذوالفقار در نیام حیدر است گرچه دورش لشکری ولگرد  بود شیر بانویی که غوغا کرد بود یک تنه فرمانروای درد بود نام زینب داشت اما مرد بود  اقتدارش اقتدار مکتب است زهره ی زهرا و حیدر زینب است صبر ، تربیت شد از ایمان او شد نجابت دست بر دامان او عاشقی که عشق شد حیران او او که بود ؟عباس شد قربان او محضرش عرض ارادت می برم نام او را با طهارت می برم نور بود‌ و نور را سر کرد او شام رفت و فتح خیبر کرد او با خطابه کار حیدر کرد او کربلا را کربلا تر  کرد او در اسارت شوکتی شاهانه داشت بانویی که جوهر مردانه داشت خاطرش هرجا مکدر بوده است کاشف الکربش برادر بوده است محضر ارباب، بهتر بوده است قبله ی او روی دلبر بوده است از ازل بوده ست  قربان حسین جان زینب بسته بر جان حسین ... خم نشد هرچه سرِ بر نیزه دید هم رسالت بود با شاه شهید کوچه کوچه بار غربت را کشید با صلابت بود ، در بزم یزید در خرابه حالتش تغییر کرد داغ طفلی ، عمه اش را پیر کرد روزگار،  آن زینب مرد آفرین قد خمیده بود ظهر اربعین از شکسته بودن او ، بس همین: آمد استقبال او ام البنین ... گفت : زینب را ندیدم، او کجاست ؟! این شکسته کیست ؟ خیلی آشناست گفت : مادر  نیمه جان برگشته ام زینبم من ، قد کمان  برگشته ام آه... بی شیرین زبان بر گشته ام سوی تو مرثیه خوان برگشته ام کوچه کوچه بود بر دستم  طناب واردم کردند در بزم شراب .... پیر گشتم ، شرم دارم از بیان من کجا و مجلس نامحرمان بین  تشت زر ، بزرگ خاندان با که گویم مست بود آن میزبان چوب بر روی لب یارم نشست خیزران که نه ، ولی  دندان شکست ... . . یاد آن یار قدیمی گریه کرد ... چشم او با هر نسیمی گریه کرد داشت اوضاع وخیمی گریه کرد بعد از او یک سال و نیمی گریه کرد شب به شب بر آنچه دیده ضجه زد یاد رگهای بریده ضجه زد ... بوسه زد  بر پاره ای از پیرهن گریه کرد از آنکه خود دارد کفن زد به سینه گفت: ای عریان بدن رفتنی ام ، کشته ی صد پاره تن .... مثل ظهر اربعین بد حال بود مدفن او  شام نه ، گودال بود محتضر  دارد میان  سینه آه بر نمی دارد اگر از در ، نگاه هست چشمش وقت جان دادن به راه صورتش چرخید سمت قتلگاه دارد این قصه به آخر  می رسد قبل جان دادن ، برادر می رسد ...
شاکله‌ی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است اُسوه‌ی ایوب‌ها ، وقت بلا زینب است بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است دُرِّ گران‌سنگ حِلم ، بین صدف دیده شد در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است از برکات علی ، هیچ فقیری نماند پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند دست گدا را گرفت ، پیش حسن‌جان رساند سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند مادر اشک است او ، گریه‌کنان شاهدند اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین زندگی‌اش وقف شد ، وقف برای حسین هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت قصه‌ی اندوه را ، با چه شهامت نوشت با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت روضه‌ی منظوم در ، کرببلا زینب است اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست دغدغه‌ی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است
دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی اولین گریه کن اربابی و با گریه هات سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی . . رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش پاره‌های جگر ‌زار حسن را در طشت چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش خیمه‌اش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید بی‌‌سر افتاده تن پاک دو نورس‌ پسرش شش برادر به یکی روز همه بی‌‌سر دید که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد خولی و حرمله و شمر و سنان، هم‌سفرش روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش «جودیا»! اشک تو و آه تو، بی‌حاصل نیست این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش
نبودی... شمر بی بال و پرم کرد خبر داری چه با اهل حرم کرد؟... به دست بسته رفتم شام ویران... «غمِ عشقت بیابان پرورم کرد» ...... چو روی خاک رویش را نهادند بیاد عصر عاشورا فتادند هنوز از قبر می‌ آمد نوایی: «اگر کشتند چرا آبت ندادند»
دلدار من کجاست که حاجت روا شدم آمد اجل ز راه و من از غم رها شدم بعد از امیر علقمه من بوده ام امیر با دست بسته قافله را رهنما شدم تیغ زبان خواهر تو ذوالفقار بود در شام و کوفه من علی مرتضی شدم یک سال و نیم زخم زبانها شنیده ام یک سال و نیم در بدر کوچه ها شدم در شهر شام خارجی ام خوانده اند همه در ازدحام طالب مرگ از خدا شدم ممنون سنگ های سر بام کوفه ام قدری شبیه آن سر از تن جدا شدم یک پیرهن تمامی هست من است و بس ای یوسفم به پیرهنت من رضا شدم مشکل کفن شود تنم ای یار بی کفن از بسکه مثل مادر خود من دوتا شدم آخر دلم به مثل خرابه خراب شد آنجا که بر سه ساله تو من عصا شدم تو کعبه دخترت حجرالاسود تو بود کنج خرابه محرم حج وفا شدم در اول طواف به زانو در آمدم گفتم به خود که مُحرم این حج چرا شدم
زبانحال حضرت صاحب الزمان شد غرق در غم روزگارت عمه جانم خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم بر روی تل، در غربتِ شام غریبان ایکاش بودم در کنارت عمه جانم تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی مرهم برای حال زارت عمه جانم جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی دیدم گره خورده به کارت عمه جانم مانند قلبت چند جای چادرت سوخت در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم چشم عمو عباسمان را دور دیدند شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم بین تمام داغ هایی را که دیدی می سوزم از داغ اسارت عمه جانم
شاکله‌ی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است اُسوه‌ی ایوب‌ها ، وقت بلا زینب است بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است دُرِّ گران‌سنگ حِلم ، بین صدف دیده شد در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است از برکات علی ، هیچ فقیری نماند پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند دست گدا را گرفت ، پیش حسن‌جان رساند سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند مادر اشک است او ، گریه‌کنان شاهدند اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین زندگی‌اش وقف شد ، وقف برای حسین هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت قصه‌ی اندوه را ، با چه شهامت نوشت با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت روضه‌ی منظوم در ، کرببلا زینب است اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست دغدغه‌ی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است