eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آهم رسد به گردون اشکم به رخ روانه شد قسمتم که شویم جسم تو را شبانه ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم     امشب رسیده دستم بر بازوی شکسته بنشینـم و بگــریم بـر پهلوی شکسته ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم   در موسم جوانی از من تو را گرفتند با ضـرب تازیانـه دیگـر چرا گرفتند ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم بر پیکرت بریزم از اشک خود ستاره غسل تو گشته بر من شهادت دوباره ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم   چون من کسی نـدارد مراسم شبانه هم غسل مخفیانه هم دفن مخفیانه ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم بر یار مهربانم خون گریه کن مدینه هم بــر مدال بازو هم بر مدال سینه ای یار مهربانم فاطمۀ جوانم
هستی ام بودی، رفتی از دستم تو چرا رفتی، من چرا هستم فاطمه جانم فاطمه جانم2 از کفم رفتی، ای امید دل زندگی بی تو، شد به من مشکل فاطمه جانم فاطمه جانم2 گشتی آسوده، آخر از غم ها تو شدی راحت، من شدم تنها فاطمه جانم فاطمه جانم2 من نشانت از، میخ در جویم می روم با چاه، درد دل گویم فاطمه جانم فاطمه جانم2 تو کفن پوشی من سیه پوشم ناله های تو، مانده در گوشم فاطمه جانم فاطمه جانم2 گریه بر طفل بی گنه کردم تو کتک خوردی، من نگه کردم فاطمه جانم فاطمه جانم2
چه شب غمگینی، چه غم سنگینی سینة مجروحی، پهلوی خونینی جگر آب شود خون به تن فاطمه ام پیرهن گریه کند بر بدن فاطمه ام یار تنهای علی بی تو ای وای علی گشته اشک بصرم، آب غسل بدنت کمکم کن دل شب، که بپوشم کفنت خون دل ریختم و پیرهنت را شستم مُردم و زنده شدم تا بدنت را شستم یار تنهای علی بی تو ای وای علی دل ز جان پوشیدم، خون دل نوشیدم من به تاریکی شب، مرگ خود را دیدم من که میر اُحد و فاتح خیبر هستم لرزه افتاده به غسل بدنت بر دستم یار تنهای علی بی تو ای وای علی غربتت کشت مرا، کس ندانست چرا که علی از چه سبب، دل شب شست تو را خواستی تا که نگیرم خبر از پهلویت دست من خورد به روی ورم بازویت یار تنهای علی بی تو ای وای علی وای از ماندن من، آه از رفتن تو پشت در کشت مرا، یا علی گفتن تو کوه صبرم ولی از داغ تو بی تاب شدم آب بر پیکر تو ریختم و آب شدم یار تنهای علی بی تو ای وای علی شب تشییع من است، جان من این بدن است تن من در تب و تاب، تن تو در کفن است تا ابد چوبة تابوت تو بر دوش من است بانگ "یا فضه خُذینی" تو در گوش من است یار تنهای علی بی تو ای وای علی  
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ) می‌خواهم از خیرالنسا زهرا بگویم از نور چشم مصطفا زهرا بگویم از همسر شیر خدا زهرا بگویم از شافع روز جزا زهرا بگویم آن که نبی، « اُمّ ابیها » خوانْد او را مظلومه‌اش مولا به دنیا خواند او را اُمّ الائمه، حضرت زهرای اطهر (س) او را که در قرآن خدایش خواند کوثر کوثر، همان خار دوچشم خصم ابتر یاس کبودِ باغ و بستان پیمبر (ص) زهرا که نور چشم خیرالمرسلین است هم همسر مولا امیرالمؤمنین است آن بانویی که نیست همتایش به عالم آنکه کند خم، سر به پیش پاش، مریم نزد خدا و عرشیان باشد مکرّم اما ندیده در جهان جز رنج و ماتم در خردسالی داد از کف مادرش را یعنی خدیجه، مادر غم‌پرورش را او بود و بابا بود و غم‌های فراوان در کوچه و پس‌کوچه‌ها آن ماهِ تابان از خشم و توهین‌های قوم نامسلمان می‌دید بر بابا ، جفا ، بی هیچ بُرهان ای وای...! از نامردمان بی مروّت پرتاب سنگ و خاک، بر روی نبوّت در کودکی تنها پرستار پدر بود همدرد و هم همراه و هم یار پدر بود چون شاهد غم‌های بسیار پدر بود آرام‌بخش روح و غمخوار پدر بود تنها نه دختر بود بلکه بود مادر هرگاه که می‌گشت با بابا برابر چندی گذشت و داغ بابا شد مضاعف شد فتنه‌ای دیگر ز ایوان مُسقف خود را خبیثان با حِیَل خواندند اشرف شادی‌کنان، بربط‌زنان، در دستشان دف بر جانشینی نبی، خود را نشاندند بر عهد و پیمان غدیری‌شان نماندند شرم از خدا هرگز نکردند آن پلیدان ظلم و جفا کردند با خلق مسلمان هرچند که دم می‌زدند از شرع و قرآن با ظلم‌شان بر کفر خود کردند اذعان غصب فدک کردند از دخت پیمبر هم غصب کردند از دنائت، تخت حیدر... خانه‌نشین کردند مولا را، به تزویر روباهِ پیری را عوض کردند با شیر تختِ ولایت شد به حکم زور تسخیر آهن نمی‌گردد طلا هرگز به اکسیر کِشتند بذر خودسری را در سقیفه تا که شوند از شهوت قدرت خلیفه شیر خدا هرگز نشد تسلیم کفتار چون بود بر امر ولایت، خود سزاوار می‌خواستند از او وقیحانه به اجبار گیرند بیعت، لاجرم در بین انظار ـ بر خانه‌ی شیر خدا آتش کشیدند هرچند خواری را برای خود خریدند در خانه‌ی شیر خدا محشر به پا شد توهین به مولا و عزیز مصطفیٰ شد زهرا به پشت در؛ که در با ضربه وا شد شد محسنش سقط و علی بی‌همنوا شد کُشتند از کین دخت ختم‌‌المرسلین را صاحب_عزا کردند امیرالمؤمنین را وقتی رها گردید زهرا از غم و درد مولا شبانه پیکر او را ، کفن کرد وآنگاه آن گل را به دور از خلق نامرد بسپرد در خاک سیه، با کوهی از درد گویی وداع مهر و ماه آن شب رقم خورد روح علی را خاک، آن شب با خودش برد زهرا برفت و ماند غم‌های عظیمش (ساقی) کوثر ماند و اطفال یتیمش غیر از خدا که بود همواره کلیمش شد چاه، همراز غم و رنج و ندیمش خاموش اگرچه شد چراغ عمر زهرا داغ غمش آلاله‌ سان مانده به دل‌‌ها سید محمدرضا شمس (ساقی)
شعله های دل « عجب گلی روزگار » ز دست حیدر گرفت از علی مرتضی دخت پیمبر گرفت دید علی ناگهان در دل آتش عدو همره آلاله اش غنچه ی پرپر گرفت بس که شرر خیز بود آتش و آن ماجرا دست به پهلوی خود بانوی اطهر گرفت در غم او مرتضی ناله مکرّر زند داغ غمش از علی اشک مکرّر گرفت فاطمه و شعله ها آه کزین ماجرا در دل شیر خدا آتش غم در گرفت کوثر قرآن که رفت از برِ حیدر ولی زانوی غم در بغل ساقی کوثر گرفت دست نبی ناگهان گشت برون از لَحَد آه پدر آمد و پیکر دختر گرفت لحظه ی آخر نبی پیش دو چشم علی یاس خزان دیده را آمد و در بر گرفت ناله ی طفلان او در غم مادر بلند خانه ی بی فاطمه جلوه ی محشر گرفت مثل حسین و حسن زینب او یک طرف ناله ی واویلتا از غم مادر گرفت سوخت درِ خانه و سوخت دل کودکان دامن این خانه را شعله ی آذر گرفت «یاسر» ازین ماجرا غرق عزا شد دلش وز صدف چشم خود دانه ی گوهر گرفت ** محمود تاری «یاسر»
وصیت حضرت زهرا(س) رباعی دستی به سر یتیم بی تاب گذار یک بوسه به دیده های بی خواب گذار هرشب حسنم را که نوازش کردی بالای سر حسین هم آب گذار ابوذر رییس میرزایی
از زبان... *یاسی که تاب بوسه‌ی یک شاپرک نداشت اذن طواف خانه‌ی او را ملک نداشت دریای بی‌ریای گهربار...مادرم کوهی که هیچ کس به بلنداش شک نداشت مادر...زنِ همیشه‌دعاگو که دست‌هاش حتی توانِ ظلم به یک قاصدک نداشت قلبش شکسته است نگاهش شکسته است یادش بخیر آینه‌هایش ترک نداشت هی شاخه‌شاخه سایه شد و هی تبر شدند دستش برای مردم دنیا نمک نداشت در کوچه ارغوان شد و در کوچه لاله شد ای کاش این مدینه از اول فدک نداشت دیوار از او گرفت مرا.. یاریش نکرد در هم سریع آمد و قصد کمک نداشت آنروز تازیانه به گوش غلاف گفت ما که زدیم آه...ولی او کتک نداشت پرپر شد از مصیبت من فضّه شاهد است یاسی که تاب بوسه‌ی یک شاپرک نداشت...
تنها نه فقط گل بهارم رفته آرامش قلب بی قرارم رفته زهرا همه دار و ندار من بود امشب همه ی دار و ندارم رفته