eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
663 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح میلاد حضرت زهرا س صبح شور آفرين ميلادت لحظه‌‌ها چون فرشتگان شادند چار تن بانوي بهشتی هم گل فشاندند و دل ز كف دادند داد فرمان، خدا به پيغمبر كه: «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انحَر» مثل «حوا» شميم جنت را «مريم» آن جا به يك اشاره گرفت بوسه بر خاک پايت «آسيه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جز تو اي معنی «كلام الله» كيست شايستۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كمال شهود، هستی‌ات نورِ عالمِ غيب است نام پاک تو بی‌وضو بردن نزد اصحابِ معرفت، عيب است با علي نُه بهار پيوستی دَرِ خواهش به روی خود بستی به خدا، خانۀ گِلين تو را اشتياق حبيب، پُر كرده ست عطر ناب «لِيُذهِبَ عَنكُم» بوي«امَّن يُجيب» پُر كرده ست حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه هالۀ «اِنَّما يُريدُ الله» لطف سرشارت، اي عصارۀ وحي خستگان را به مهر، تسكين داد تا سه شب، قوت خويش را هر شب به يتيم و اسير و مسكين داد در شگفت از تو قدسيان ماندند سورۀ نور و هل اتي خواندند چه كسي مي‌بَرد گمان كه خدا به كنيز تو رتبه كم داد؟ فضه شد ميهمان مائده‌ای كه خدا پيش از اين به مريم داد می‌توان با محبت تو رسيد به رهايی به روشنی به اميد نيمه شب‌ها كه در دل محراب ذكر آيات نور داشته‌ای اي نمازت نهايت معراج! عرش را پشت سر گذاشته‌ای باغ سجاده غرق عطر تو بود همه آفاق، زير چتر تو بود صلح سبز «حسن» كه جاری شد چشمه در چشمه از پيامت بود نهضت سرخ روز عاشورا شعله در شعله از قيامت بود خطبه را زينب از تو چون آموخت سخنش ريشه ستم را سوخت ای دلت در كمال بی‌رنگی از همه كائنات، رنگين تر! بود بار امانت از اول روی دوشت ز كوه، سنگين تر تو منزّه‌ترينِ زن‌هایی بر بلنداي نور، تنهايی با همان دست عافيت پرور كه پرستاری پدر كردی، از امام زمان خود، ياری در هياهوی پشت در كردی سرمه ديده، خاک پايت باد همه هستی‌ام فدايت باد # محمدجواد غفورزاده شفق
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم حمیدرضا_برقعی
خدا از عرش نازل کرد رودِ کوثر خود را به دریا داد کامِ تشنه‌ی پیغمبر خود را زمین پرواز کرد از خاک تا افلاک، با زهرا تماشا کرد با ناباوری دور و بر خود را نه؛ او دنیا نیامد؛ بلکه دنیا رفت پابوسش به عالم داد چندی افتخار محضر خود را صدای صور اسرافیل غیر از ذکر زهرا نیست خدا رو کرده قبل از آفرینش محشر خود را میان رحلِ دستش بوسه می‌نوشید از کوثر پدر وقتی که می‌بوسید روی دختر خود را یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی یتیمِ مکه در آغوش دارد مادر خود را پدر می‌گفت می‌دانی دلیلِ خلقتم هستی؟! تکان می‌داد زهرایش به آرامی سر خود را نگاهش رونما می‌داد و مروارید می‌بارید امیرالمومنین تا دید روی همسر خود را و زهرا و علی آیینه‌های روبروی هم به قاب چشمِ هم دیدند وجه دیگر خود را
نام تو پناه است، نگاه تو امان است آغوش تو، دلبازترین جای جهان است با نغمه‌ی نقاره‌ات، ای حضرت خورشید! نبض دل‌ ما، دم همه دم، در ضربان است سر از پی سر، در دل صحن تو، به خاک است دل از پی دل، از سر شوق تو، روان است با فاصله، دلچسب‌ترین واجبِ عالم، آوردن نامت، پس از آن، گفتنِ جان است من از تو شفا و تو صفا خواستی از من حاجات من، این‌ است، کرامات تو، آن است جاروست در این صحن، به دستان بزرگان خم، در خم ایوان تو، سرهای سران است بی‌تاب رسیدیم و در ایوان تو دیدیم آن ساحل امنی که خدا گفت، همان است اینجا چه خبرهاست؟ که از چشمه‌ی هر دل تا برکه‌ی هر چشم، خدا در جریان است انکارِ تو، ای شمس جهان! کم هنری نیست خفاش در این رشته، هنرمند زمان است از غیرت عشق است، که آیینه‌ی حُسنت از دیده‌ی آلوده‌ی بی‌نور، نهان است گفتند: مگو شاه، به این شاه، چه گویم؟ «آن را که عیان است، چه حاجت به بیان‌ است؟» سلطان، تو اگر نیستی، ای قبله‌ی ما! کیست؟ وقتی که به دست تو، دلِ اهل جهان است شبگردم و این رخصتِ از شمس سرودن، لطف پسر حضرت موسی، به شبان است دل گفت: بچسبم به ضریحت، دمِ دل، گرم! عقلم که فقط گفت: برو، وقت اذان است
. امشب شور سینه ی من محشره معرکست پر از الله و اکبره اعتصموا بلله یعنی پرچمی که باید ملحق شد بهش حیدره خدا واحد حیدر واحد شمشیرش عدالتخواهه قسیم الناره و جنت حیدره ولی اللهه میزنه از یسار و یمین و میپاشه همه ارتش دشمن از هم ما رمیتَ رَمی الله علی دست حقه همین کافیه واسه عالم بند دوم هرکی بدستش کشته شد اسمشو دنیا بخاطر میسپاره تا ابد هرکی هم شونش باشه یا روبروش ابوذره یا امر بن عَبدُوَد توصیفش خود قرآنه آرامش عقل و جانه شاگرد کلاس عشقش نسلیه که از سلمانه جاهدوا فینا یعنی علی لحظه لحظش پر از شوق و شور جهاده عشق حیدر به این مملکت عزتو غیرتو شور زهرایی داده بند سوم لازمه یوقتایی حیدر بشم یعنی برای دینم سنگر بشم یوقتایی باید مثل مادرم اسیر میخ و دیوار و در بشم این یعنی جهادی باشیم ابراهیمِ هادی باشیم باید فکر این بحران سخت اقتصادی باشیم بچه های جهادی باید دم باشه ، رو لباشون یا حیدر انقلابی ولایی رفیقای سرسخت باشن تا به آخر بچه های جهادی باید شونشون ، زخم باشه مثل شونه ی حیدر صاف و بی ادعا و سیاستمدار و پر از عاطفه مثل اشتر یاحیدر مدد یاحیدر اجرا .👇
بوی گل وسوسن ویاسمن اومد بازم روز مادر و روز زن اومد تولد مادر امام حسن اومد هلهله کن کِل بکش که شاده پیمبر جشن بزرگه نزول سوره ی کوثر کادوی ما این باشه واسه روز مادر دم بگیر و بگو که حق یا علی حیدر یا علی حیدر مدد یا علی حیدر **** بوی گل و سوسن و یاسمن اومد اسم علی شیر خیبرشکن اومد تصویر ایوون طلا تو ذهن من اومد اونکه تو دنیا بدل نداره علیِ ماهو دو نیم کرده با اشاره علیِ خیبر هنوز مات اقتدار علیِ عشق فقط رقص ذوالفقار علیِ یا علی حیدر مدد یا علی حیدر **** بوی گل و سوسن و یاسمن اومد حرف شجاعت شده اسم حسن اومد شیر جمل واسه جنگ تن به تن اومد هزار ماشالله به شیر آل محمد تا حسن مجتبی به معرکه اومد فتنه رو از رو شتر به روی زمین زد دیو چو افتد زمین فرشته بخندد یاحسن مجتبی یاحسن اقا
Rasooli_z.mp3
13.14M
سرود تولد حضرت فاطمه زهرا(س) 🎤 مداح : حاج مهدی رسولی آن زمان که نه زمین بود نه زمان تو مکان لامکان که خدا بود و خدا بود و خدا همه‌ جا تاریکی و ظلمت بود مثِ شب ‌های سیاه مثِ خاموشی محضی که نهفته تویِ چاه شبیهِ تیرگیِ یه قلب سرشار از گناه یا شبیه یه سراب، جلو چشم یه غریب بی‌پناه همه عالم کور بود همه‌ جا از روشنایی دور بود... یه دفعه نوری رسید، که فوق کل نور بود محو تحیّر همۀ فرشته‌ها محو سکوت، محوِ سوال بی صدا اومده این نور از کجا؟! همۀ عرش خندید یه صدایی پیچید الا اهل العالم ، نورِ زهرا تابید.. او نور علی نوره، او جلوۀ مستوره او فاطمۀ زهراست، صدیقۀ منصوره سلام دلیل خلقت سلام نور هدایت سلام مادر سادات سلام شرف عصمت از همون اول خلقت تا حالا انبیا و اولیا و صُلَحا هرجا افتاده گره به کارشون هرجا که سخت شده روزگارشون همگی با قلبِ بی قرارشون دست توسل میزدن به دامن فاطمه و تبارشون قبولیِ توبه از گناه آدم رهایی کشتی نوح، وسط طوفان عالم صبر ایوب برای هر سختی و غم مرده زنده کردنِ عیسای مریم دلیل تبسم رسولِ خاتم همه از تصدّقِ حضور زهراست همه تأثیرِ طلوع نور زهراست سرِّ عالم زهراست دمِ هردم زهراست آیت عظما و اسم اعظم زهراست او مطلع ایمانِ، او کوثر قرآنِ او انسیۀ حوراست، حنّانه و رضوانه
275.5K
درامد همایون بسم الله الرحمن الرحیم دیده ای درغم تواشک فشان ما را بس ازدو بازاریکی باب دکان مارا بس گر چه دانم نفروشند به مایوسف جایگاهی به صف مشتریان ما را بس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در میان شعر تو بانو ! اگر حاضر شدم - میرداماد.mp3
17.34M
مدح تولد حضرت فاطمه زهرا(س) 🎤 مداح : حاج مهدی میرداماد 🔹حجم فایل : حدود ۱۶ مگابایت در میان شعر تو بانو ! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیرین تو بردم فاطمه! شاعر شدم رشته‌ ای بر گردن ابیات من افکنده دوست می‌ برد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد ! دشمنت را دوست ابتر می‌کند خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند دختر است اما برایت کار مادر می‌کند دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین می‌شود ام ابیها، هر دو با هم، بعد از این یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چه کار؟ تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه! قصه‌ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه! در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شوید بیت‌ هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند
جمعه رسید و باز تو آقا نیامدی مرهم گذار زخم دل ما نیامدی کردم کنار کعبه تو را آرزو ز دوست ای کعبه ی امید احبا نیامدی از خستگان هجرتو پرسیده ام مدام گفتند سوی خسته جگرها نیامدی ما با شمیم وصل تو شاداب می شویم ای عطر ناب گلشن طاها نیامدی نزدیکتر زما تو بمایی وباز هم گوئیم روز وشب که تو مولا نیامدی درشام ظلمت است جهان بی حضور تو خورشید آفتابی دنیا نیامدی با ناله گفت حضرت صادق شب فراق تعجیل کن قرار دل ما نیامدی کرب وبلاست منتظر انتقام تو ای آخرین نواده ی زهرا نیامدی با اشک می نوشت "وفایی" به لوح خاک عمرم به سر رسید وتو اما نیامدی
مژده ی صبح ظهور و ظفرش می آید مرد تنهای زمین از سفرش می آید مرهم درد بشر جمعه ی موعود خدا با همان سیصد و اندی نفرش می آید سالیانیست که رزق همه آدم ها از دل نافله های سحرش می آید او به دنبال گرفتار پریشان راهی ست آه من هم که بگیرد اثرش می آید بوی خاکستر پروانه بپیچد همه جا شمع هر جمع که باشد خبرش می آید شب طوفانی و ابری دل دریا خون است برسانید به دریا قمرش می آید به امیدی در میخانه نشستم همه شب که در این کوچه شبی رهگذرش می آید از نگاهش به خدا معجزه ها می ریزد خلق روح القدس از یک نظرش می آید صاحب مجلس مادر خود آقا باشد رزق اشک همه از چشم ترش می آید ** روضه این است خدایا که زن حامله ایی بین دعوا چه بلایی به سرش می آید شعله ها از طرفی... ضرب لگد از سویی تازیانه طرف بال و پرش می آید بینِ دیوار و در و شعله و سیلی دارد ... ناله وای حسین از جگرش می آید
از نور جمال توست نور مهدی میلاد تو عید پر سرور مهدی بردار تو دست بر دعا یازهرا تعجیل شود روز ظهور مهدی
عطر نفسی پاک‌سرشت آمده است آئینه‌ی نور سرنوشت آمده است سرتاسر شهر مکه را گُل بزنید زهرای مطّهر از بهشت آمده است
فاطمه بود و كران تا بيكراني در بهشت مي دميد از مقدمش هر روز جاني در بهشت قبل از اينكه پا گذارد بر زمين باباي او داشت از انوار زهرا آسماني در بهشت ساره و آسيه و حوا و مريم دور او داشت از اين دست زهرا خادماني در بهشت پخش ميشد با صداي جبرئيل از ساق عرش پنج نوبت در طواف او اذاني در بهشت پس زمين گنجايش نور وجودش را نداشت عكس آن بي نور او آمد خزاني در بهشت حيف از آن هجده نفس كه او كشيده در زمين سجده ميكرده ملك بر او زماني در بهشت با كسي كه گفته شد هذا محب الفاطمه دارد از لطف علي جا و مكاني در بهشت پس خودش حب خودش را بين ما تقسيم كرد خواست تا از ما بسازد دوستاني در بهشت...
او جان پیمبر است و جانش مولاست نور حسن و حسین در او پیداست هر پنج تن از دیده‌ی دل چون نگری زهرا زهرا زهرا زهرا زهراست
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید
شب انتظار احمد به مبارکی سر آمد دل تشنگان منوّر جَلَواتِ کوثر آمد سر و جان فدای زهرا، همه خاکپای زهرا به در سرای زهرا ملکوت چاکر آمد بشری ز جنس حورا، ملکی به شکل زهرا به خدا توان و یارا به دل پیمبر آمد شده مکّه نور باران ز فروغ نور ایمان پی خدمتش شتابان، مه و مهر و اختر آمد به زمین ملک زد امشب علم خوشامد امشب برکات ایزد امشب به رسول اطهر آمد دگر آن عنید کافر به نبی نگوید ابتر خبر ظهور کوثر ز خدای اکبر آمد دل من بخوان ترانه به نوای عاشقانه که به مهدی زمانه شب و روز مادر آمد
دریایی و دل دادی یک روز، به دریایی این شد که پدید آمد، از عشق تو، دنیایی هم سرّ خدایی تو، هم باغ حیایی تو هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی شیدای شکوه تو، تنها دل حیدر نیست عالم همه مجنونند، وقتی که تو لیلایی از نور تو یا کوثر! تا کور شود ابتر، دارد دل پیغمبر، چه ام ابیهایی! مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه منصوره و مستوره، گلخانه‌ی أسمائی معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت حالا که زمین دارد، انسیه‌ی حَورایی آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر آن روز تو می‌آیی، ای جلوه‌ی زیبایی! هم دختر طاهایی، هم همسر مولایی قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر! «ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی»
امشب دل من که جز جنون یادش نیست: صیدی است که غیر عشق صیادش نیست الحق که به یُمن مقدمت بی بی جان: دلشاد تر از علی و اولادش نیست ...... غیر از تو کسی بضعه ی پیغمبر نیست هم رتبه و هم شان تو جز حیدر نیست تو آمدی و زنی حسوده امشب: فهمید که نسل عاشقی ابتر نیست!
تا خیره بر آن ماهِ دل آرا میشد خورشید، میان خانه پیدا میشد هربار نبی فاطمه را می بوسید در عرش، گل یاس شکوفا میشد!
🔹چراغ گل🔹 تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد ز چشم گرم تو خورشید، نور می‌گیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین نسیم عشق، گل انتظار می‌ریزد چو عطر آمدنت را به سینه می‌کارند، ز روی آینۀ دل، غبار می‌ریزد به باغ، حضرت گل دست و روی می‌شوید چو طرح یاد تو در جویبار می‌ریزد نگاه عاطفه از بس به انتظار نشست ز دست هر مژه‌اش آبشار می‌ریزد چراغ گل به شبستان باغ می‌تابد چو اشک شوق تو، بر لاله‌زار می‌ریزد تو سر رسیدی و از شوق، گیسوان درخت به روی آینۀ چشمه‌سار می‌ریزد شمیم نام تو وقتی سفر کند با باد گلاب از نفس روزگار می‌ریزد
از بس که نبودی، لقب شاه زیاد است چندی‌ست که بر آینه‌ها آه زیاد است یک راه فقط نیست مگر جاده‌ی موعود؟ گفتند به ما بی‌تو ولی راه زیاد است حرف است فقط... هیچکسی جمعه برایت هم‌آه نشد، گرچه که همراه زیاد است می‌ترسم ازآن‌روز که گویند که این‌کیست! اطراف شما آدم خودخواه زیاد است برگرد و به این شب‌زدگان، ماه نشان دِه در دور و بَرم عالِم گمراه زیاد است هرچند که یوسف‌تری از یوسف کنعان افسوس که در کشور ما چاه زیاد است...!
شکوفایی عشق آمد نسیم عشق از باغ دلبری میلاد فاطمه ، دیدار رهبری رونق گرفته جان از عطر روی یار احیا شده به دل آئین حیدری میلاد فاطمه میلاد مادر است دارد یقین به ما احساس مادری با مهر فاطمه هستیم سر بلند تابیده سوی ما خورشید سروری همچون قلندران دادیم دل به او قدسی مکان شدیم از این قلندری وقتی که چشم او وا شد به روی ما ناگه ز عرش حق بگشوده شد دری درهای آسمان وا شد به روی ما در سایه سار او داریم برتری کوثر شکفته شد در باغ مصطفی باید که خنده زد جای سخنوری از یُمن فاطمه پیچیده در فضا عطر محمدی ، عطر صنوبری هم روز زن بود ، هم روز مادر است عالم منور است از لطف داوری «یاسر» ازو گرفت آداب عشق را هر کس به بزم دل گردیده منبری ** محمود تاری «یاسر» ٢٢ دی ١۴٠١
به نام نور، به نام مطهّر زهرا برای عرض ارادت به ساحت دریا نشسته‌ام بنویسم به نام مادر، تا خدا مرا بنویسد به پای نام شما اگرچه کمتر از آنم که یاورم باشی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد خدا به نور خدا هدیه‌ای منوّر داد به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد: پیامبر! قدم فاطمه مبارک باد قیام کرد زمین، نور منجلی آمد دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد خدا نوشت: بگویید مهربان بانو خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو قیامت است تمنّای این و آن، بانو همیشه منبع الطاف بیکران! بانو! اگر نفس بدهی، دست هم نمی‌خواهم برای مدح تو گفتن، قلم نمی‌خواهم عطای دست تو تفسیر کرده انسان را بخاطر تو خدا وعده داده باران را دعای نور تو تب‌دار کرده سلمان را به باد داده دگر دودمان شیطان را دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم بخوان که ما همه ذریه‌های سلمانیم دعا بخوان، پر جبریل را منوّر کن کمی ملائکه را با خودت برابر کن برای نافله، سجاده را معطر کن خدا برای پیمبر نوشت: باور کن، نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است خلاصه نه، همۀ دین نماز فاطمه است تمام قافله را وقف مرتضی کردی همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی و در جوار خدا، جار را دعا کردی چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر برای شیعۀ امروز هم قنوت بگیر نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده تو قبل خلقت آدم شدی نظرکرده خدا وجود تو را منجی بشر کرده علی کنار شما خستگی بِدَر کرده غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت طلوع لحظۀ خندیدن تو را کم داشت در آتشی که تمامیِّ خانه می‌سوزد به جان خلق بیفتد، زمانه می‌سوزد در آتشی که نشان، بی‌نشانه می‌سوزد چرا قلم وسط شعله‌ها نمی‌سوزد؟ برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است و آتش از سرِ جبران، به کام فاطمه است
مَنصوره‌ای که سِرِّ نهان‌خانه‌ی خُداست مَستوره کعبه‌ای‌ست که هم‌سنگ مُرتضاست فرمایش امام به دور از مُبالغه‌ ست این زن برای آل علی حُجّتِ خُداست نَفْسِ نَفيسِ حضرت خاتم که حیدر است او روحِ در میان دو پَهـلـوی مُصطفاست نـامیـده‌اند فاطمه او را؛ چرا که خَلق درمانده‌اند از این‌که بُزرگیش تا کجاست؟ تا انتهای عُمرِ جهان حرف ما یکی‌ست او سَـرور زنـان عَـوالِـم از ابـتداست نُـه سال با پیمبر و نُـه سال با علی او فرصتش کم است ولیکن گرانبهاست «صِدّیقه‌ی مُطهّره ؛ حَوراءِ اِنسـیه» جُز فاطمه مگو به‌زنی‌؛چون‌که نارواست پا پس نمی‌کشد پی حفظ امام خویش با خطّ مَشیِ فاطمه آنکس که‌آشناست ناخواسته رضایِ خدا روزی‌اش شده‌ست هرکس‌که‌شخص‌فاطمه‌از دست او رضاست این ریشه‌های چادر او ؛ رمز اتّصال یا رشته‌ی نجات بشر در صف جَزاست؟ روزی که رو به عرصه‌ی مَحشر می‌آورد پُشت سرش سپاهِ عظیمِ فرشته‌هاست اطراف ماست گرچه بلاهای بیـشمـار از فاطمه بُریده‌ شدن بدترین بلاست جُز فاطمه؛ مباد به کس اقتدا کنیم او الـگـوی امام زمان من و شماست «یافـاطرُ بِفـاطمه عَجّل لَنا ظُهور» آری دعا برای فرج بهترین دعاست
میلاد کوثر مبارک شام میلاد گل یاس نبی است این شب میلاد، فرخنده شبی است آن «شب قدر مبارک»۱ امشب است شأن و تفسیر «تبارک»۲ امشب است ماه در رقص آمده در آسمان هر ستاره سوی تو چشمک زنان آسمان غرق تماشایت شده محو رخسار تو بابایت شده روز میلادت مبارک، فاطمه تا ابد یادت مبارک، فاطمه روز میلاد گل پیغمبر است روز تو عشق است، روز مادر است * وحی آمد سوی خیرالانبیا کای ابوالقاسم، محمد، مصطفی «یا نبی ما بر تو کوثر داده ایم ما به تو زهرای اطهر داده ایم پس تو بر پا کن نماز عشق را روی شکر خود به سوی ما نما می سزد اشتر به قربان آوری تا به جا خود، حق رحمان آوری او که خواند ابتر تو را، خود ابتر است نسل تو از دامن این دختر است»۳ نسل فرزندان پاک فاطمه چهره های تابناک فاطمه نسلی از دامان زهرای بتول می شود احیاگر نام رسول * فاطمه؛ تفسیر «ذا القربی»۴ تویی «هل اتی»۵ و شاخه ی «طوبی»۶ تویی «آیه ی تطهیر»۷، نازل از تو شد «سوره ی انسان»۸، کامل از تو شد «آیه ی ایثار»۹، تو، «اعطا»۱۰ تویی ریسمان «عروه الوثقی» ۱۱ تویی مایه ی تحکیمی و«حبل المتین»۱۲ فانی فی اللهی و «حق الیقین»۱۳ آیه ی ایزد نمایی فاطمه معنی روح دعایی فاطمه محوری در جمع اصحاب «کسا»۱۴ ای عمود خیمه ی «آل عبا»۱۵ فاطمه ای بهترین بانوی عشق برترین اسطوره و الگوی عشق عاشقان در پیش تو زانو زده زیر چتر عشق تو گرد آمده مکتب مهر تو عاشق پرور است عاشقی در مکتب تو، دیگر است عاشق این مدرسه جان می دهد جان به پای عشق و ایمان می دهد منشأ عشق تو عشق داور است عاشق تو حضرت پیغمبر است بوسه ی پیغمبر و دستان تو اشک های حیدر و دستان تو دست هایی کز فشار آسیاب پینه بسته پیش چشم بو تراب دست های حیدر و بازوی تو اشک های حیدر و پهلوی تو * کی شود مهدی بیاید از سفر جانب قبر تو بنماید نظر قبر پنهان تو را پیدا کند شادمان هر عاشق شیدا کند * آن «شب قدر مبارک در دخان»۱۶ بی گمان از فاطمه بگرفته جان قدر را در فاطمه کن جستجو «لیله القدر است و ما ادریک او»۱۷ محمدعلی یوسفی ۱- دخان ۳ ۲- مؤمنون ۱۴ ۳- کوثر ۴- اسراء ۲۶ ۵- انسان ۹-۸ ۶- رعد ۲۹ ۷- احزاب ۳۳ ۸- انسان ۹-۸ ۹- حشر ۹ ۱۰- ضحی ۱۵ ۱۱- لقمان ۲۳ ۱۲- آل عمران ۱۰۳ ۱۳- الحاقه ۵۱ ۱۴ و ۱۵- حدیث شریف کسا ۱۶- دخان ۳ ۱۷- قدر ۲
. امشب دل من که جز جنون یادش نیست: صیدی است که غیر عشق صیادش نیست الحق که به یُمن مقدمت بی بی جان: دلشاد تر از علی و اولادش نیست **** غیر از تو کسی بضعه ی پیغمبر نیست هم رتبه و هم شان تو جز حیدر نیست تو آمدی و زنی حسوده امشب: فهمید که نسل عاشقی ابتر نیست!
به نام خدا چرا رهبر اندیشمند امام خامنه ای در یک بیت صائب مفهوم و محتوا را نادرست تلقی کردند. نسازد لَن تَرانی چون کلیم از طور نومیدم نمک پروده ی عشقم زبان ناز می دانم صائب تبریزی شرح بیت ، ١ - حضرت موسی با شنیدن لَن تَرانی هرگز نا امید نشد ، زیرا نا امید از لطف و رحمت حضرت حق ( جَلَ جَلالُه ) گناهی بزرگ و نا بخشودنی است که آن را همپایه ی کفر دانسته اند . ٢ - با تصریح قرآن کریم ، اَللهُ نُورُ السموات وَ الاَرض ، آنجا که پیامبری چون موسی (ع) که انوار الهی را در همه آفاق می بیند ، شاعر در ذهن خود این مقام را نادیده گرفته است و از زبان حضرت موسی که خطایی است بزرگ درخواست دیدار طلعت مادی و شیءای پروردگار را بیان کرده و معرفت الهی را در وجود حضرت موسی نادیده گرفته است . باید دانست پیامبر خدا در این حد درک و معرفت دارد و بر خدا جسمیت متصور نیست و قطعا" به اسما و صفات خداوند واقف است ، زیرا داشتن این سطح از معرفت آن هم بر پیامبری از نوع اولوالعزم از ملزومات نبوت است . ٣ - اگر حضرت موسی نمک پرورده ی عشق پروردگار است چرا از متن معرفتی حضرت حق دور است ، در حالی که در عشق های زمینی و نفسانی ، عاشقان چنین نیستند . به این بیت توجه کنید که شاعر از زبان عاشق بیچاره آورده است ، روزی مجنون را دیدند که با انگشت سبابه روی خاک نام لیلی را نقش می کند ، او را گفتند چه می کنی گفت : چون میسر نیست بر من کام او عشق بازی می کنم با نام او چگونه است که عاشق وامانده ای چون مجنون می داند باید با نام معشوقه اش لیلی عشق بازی کند ، اما پیامبر بزرگی چون موسی نداند چگونه با خدای خویش سخن بگوید . نمک پروده ی عشقم زبان ناز می دانم دو سؤال : اول ، آیا خداوند ناز کرده و موسی زبان ناز می داند ، دوم ، آیا موسی می داند چگونه ناز کند که خداوند نیازش را بر طرف کند.. اگر مورد اول را در نظر بگیریم ، ذات پروردگار از این صفت مبراست ، اگر مورد دوم مراد است ، که خداوند ناز کسی را نمی خرد ، بلکه در موضع بندگی ، عبادت بنده را برای تقرب به خویش گوشزد کرده است و فرموده : اُدعونی اَستَجب لَکُم ، بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را . و باز هم ، از باب معرفت الله که اوج آن در انبیاء الهی و ائمه هدی علیهم السلام متجلی است ، شاعر می بایست مقام عصمت را به این الفاظ آلوده نسازد و از زبان معصومین چنین کلام نسنجیده ای بیان نشود ، که این سَبُک سخنی در زبان و بیان انبیاء نگنجد . با توجه به شرح مختصر پیرامون بیت صائب تبریزی که رهبر فرهیخته به لحاظ معنا و محتوا آن را فاقد وجاهت اعتقادی و دینی دانسته اند ، سخنی بجا و درست بوده است . - محمود تاری
در آسمان ندیده کسی أختری چنین یزدان نهفته در صدفش گوهری چنین بعد از ظهور حضرت زهرا، دگر خدا خِلقت نکرده جلوه‌ی زیباتری چنین سیب بهشتی است به دامان مصطفی هرگز نداشته پدری دختری چنین جز فاطمه که (أمّ أبیها) لقب گرفت؟ دیگر نبوده بهر پدر مادری چنین مثل علی و فاطمه در زیر چرخ نیست دنیا ندیده شوهری و همسری چنین یک فاطمه برای ولایت کفایت است دارد علی به خانه‌ی خود یاوری چنین دو گوشواره‌اش حسنین‌اند، ای جهان… …داری سراغ بهر کسی زیوری چنین؟! زهرا نبود نخل امامت ثمر نداشت از او به جلوه آمده برگ‌وبَری چنین زهرا شناس باش، حدیث کسا بخوان بی او نداشت اهل کسا مِحوری چنین بانوی بانوان جهان نیست غیر او هرگز نبوده است زن دیگری چنین پایش به روی بال فرشته نهاده است عالم به حیرت آمده از مَعبری چنین با چادرش چقدر مسلمان درست کرد هستم دخیل چادری و مَعجری چنین هرگز نماند سائل درمانده بی‌جواب بايد كه سر نهاد فقط بر دری چنین محشر بدون فاطمه محشر نمی‌شود محشر به وَجْد آمده از محشری چنین با دست‌های ساقی کوثر به روز حَشْر سیراب هست تشنه لبِ کوثری چنین بگرفته‌ام ز درگه او تاج بندگی بالاتر است از دو جهان أفسری چنین ما عاقبت‌به‌خیر شویم از محبتش خوشبخت آن‌که داشت دم آخری چنین هرچه که داشته است همه خوب بوده‌اند هرگز نداشته است ستایشگری چنین شاعر: