eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از بس به خاکِ بی کسی‌اش پا کشیده‌است سر را به رویِ دامن زهرا کشیده‌است در را بیا ببند اباصلت ، نشنوند دادی که مادر از غم آقا کشیده‌است انگورِ زهر‌دار چه کرده است ، واضح است آتش تمامیِ جگرش را کشیده‌است آه ای جوادِ شهر کمی زودتر بیا کارش  خدای من به تقلا کشیده‌است خواهر ندارد اینکه چنین می‌زند نفَس خود را به حُجره‌اش تک و تنها کشیده‌است معصومه خوب شد که ندیده‌است حالِ او این دست و پا زدن به درازا کشیده‌است این گوشه قتلگاه حسین است ، نه رضا از سینه بس‌که  وای حُسینا کشیده‌است زینب اگرچه بود   ولی کاشکی نبود گودال هست و کار به دعوا کشیده‌است سهمش میانِ اینهمه غم ، تازیانه است سهمش میان غارت و بلوا کشیده‌است نگذاشت تا حسین بگوید برو حرم... بی غیرتی که روی لبش پا کشیده‌است دَرهَم شده‌است خونِ دو دستش به خونِ او از بسکه تیغ از تَنِ آقا کشیده است....
زخمی که دارد بر جگر را مرهمی نیست احضار اجباری شدن درد کمی نیست با پاره ی جان رسول الله بد کرد مامون رضا را باطنا نفی بلد کرد بابا ندارد طاقت دوری فرزند آقایمان را از جوادش دور کردند قسمت نشد با چشم سر بابا ببیند در رخت دامادی جوادش را ببیند دور از وطن حالا غریب افتاده در طوس در چنگ شمری نانجیب افتاده در طوس چشمی به در دارد نگاهی سمت جاده دلواپس و دلتنگ روی خانواده جز روضه ی گودال روی لب ندارد این هم حسینی که دگر زینب ندارد از بی کسی او دل زهرا بگیرد باید غلامی دست آقا را بگیرد از بین حجره جمع کرده فرش ها را دارد به خاطر ماجرای کربلا را با نام و یاد کربلا بر خود بپیچد از درد روی خاک ها بر خود بپیچد با ناله مادر را صدا زد مثل جدش در بین حجره دست و پا زد مثل جدش وقتی شبیه جد خود خدالتریب است یعنی غریب بن غریب بن غریب است از مرو تا مروه برایش گریه کردند مردم برای روضه هایش گریه کردند از بخت بد حالی شبیه محتضر داشت اما سر او را جواد از خاک برداشت سم را نمی دانم چه ها با آن بدن کرد اما جواد اهل بیت او را کفن کرد اهل سناباد آب غسلش را می آورد محض رضای حضرت زهرا می آورد مهریه ی زن های نوغان خرج او شد تابوتش از باران گل خوش عطر و بو شد جدش ولی با ضربه ی پا پشت و رو شد سرنیزه ای بر پهلوی جدش فرو شد ای وای از جدش که زیر دست و پا رفت تا کوفه خون تازه ای با نعل ها رفت
ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود جگری در حصار سَم‌ها بود ناله ی او به آه بند شده دادِ انگورها بلند شده هرچه را خورده بود ، پس می زد من بمیرم! نفس‌نفس می زد هی نشست و بلند شد در راه تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه! خاتمِ عشق بی نگین افتاد با سر و صورتش ، زمین افتاد در دل شیعه ها شرر انداخت با عبایی که روی سر انداخت سینه ی او مسیر سوختن است اثر زهر ، تشنه‌لب شدن است لااقل داده اند تسکینش پسرش آمده به بالینش این غریبی که سخت ، بی‌حال است کُنج حجره به یاد گودال است یاد آن تشنه‌ای که عریان شد بدنش پایمال اسبان شد باز هم شکر پا نخورده تنش نوک نیزه نرفته در دهنش قدرِ یک نصفه روز پیر نشد شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد پای قاتل در آستانش نیست زجر دنبال دخترانش نیست همسرش این همه عذاب نداشت خواهرش غصه ی حجاب نداشت اهل بیتش ندیده بددهنی وسط بزم مِی نرفته زنی
در طوس قیامتی دگر را دیدند در راه شما حجله ی ماتم چیدند در دست صبا فتاد عطر تو رضا از بس که به تابوت تو گُل پاشیدند
تا زهر ستم بر دل و جان و جگر افتاد چون برق جهان سوز به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می خورد دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه ی غم بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به در حجره ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد یک قاب ز تصویر یتیمی شدنش دید چشمان پسر تا که به چشم پدر افتاد غمناله ی مادر شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده گان است چون کشتی طوفان زده ،گر در خطر افتاد از طوس دلم  تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم ،پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماه صفر افتاد
کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان پاداش تو، کي زهر جفا بود، رضا جان آن لحظه که پرپر زدي و آه کشيدي معصومه ي مظلومه، کجا بود رضا جان بر ديدنت آمد چو جوادت ز مدينه سوز جگرش، يا ابتا بود رضا جان تنها نه جگر، شمع‌صفت شد بدنت آب کي قتل تو اينگونه روا بود، رضا جان تو ناله زدي، در وسط حجره و زهرا بالاي سرت نوحه‌سرا بود رضا جان يک چشم تو در راه، به ديدار جوادت چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان جان دادي و راحت شدي از زخم زبان‌ها اين زهر، براي تو شفا بود رضا جان از آتش اين زهر، تن و جان تو مي‌سوخت اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان روزي که نبوديم در اين عالم خاکي در سينه ي ما، سوز شما بود رضا جان از خويش مران «ميثم» افتاده ز پا را عمري درِ اين خانه گدا بود رضا جان
آقایمان آمد عبا روی سرش بود رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار پهلو گرفتن یادگار مادرش بود او در میان حجره ای دربسته اما صدها فرشته در کنار بسترش بود او دست و پا می زد ولی با کام عطشان گویا که دیگر لحظه های آخرش بود اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود یاد غریبی های جد بی سرش بود مردم گریز کربلایم اینچنین است آمد جواد و لحظه ی آخر برش بود اما به دشت کربلا جور دگر شد اربابمان بالای نعش اکبرش بود باید جوانان بنی هاشم بیایند تا این بدن را بر در خیمه رسانند
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید ..... قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم
رضا مُهَیِّج احزان روز عاشوراست حدیث یابن شبیبش حدیث شرح بلاست دو ماه گریه نمودیم پای روضۀ او شروع ماه عزا روضه خوان، خود آقاست برای داغ حسین اشک چشم او جاریست ز فرط گریه ببین زخم پلک او پیداست به گریه گفت که یابن الشبیب اشک بریز بر آن امام که مذبوح کینۀ اعداست بر آن غریب که لب تشنه جان به لب گردید بر آن سری که ز پیکر بریده گشته جداست به اصغری که به دست سه شعبه ذبح شده به اکبری که ز پهلو شکسته چون زهراست به خواهری که غریب و اسیر و گریان است به دختری که حزین و یتیم و بی باباست دو ماه سفرهٔ روضه به دست او پهن است شروع و ختم محرم صفر به نام رضاست به نام حضرت او سفره جمع میگردد که با شهادت او جن و انس غرق عزاست رسید آخر ماه صفر همه گفتند رئوف آل عبا هم شهید زهر جفاست به سر کشیده عبا را به سوی حجره روان چقدر خورده زمین و چرا فتاده ز پاست شبیه مارگزیده به خویش میپیچد در انتظار جواد و به یاد کرب و بلاست به دامن پسرش سر نهاد آخر عمر که آخرین طلب هر پدر در این دنیاست ولی به کرب و بلا ماجرا دگرگون شد حسین فاطمه دلخون اکبر لیلاست سر جوان خودش را گرفت بر دامن به گریه گفت که بعد از تو خاک بر دنیاست
عبا را بر سرش انداخت و کم‌کم قدم برداشت زمین زیر قدمهایِ غریبش رنگ غم برداشت علی-موسی الرضا -جانم زمانِ احتضارش بود عزایش دلخوشی را از همه دور و برم برداشت تنش در آتش ِ تب سوخت و لعنت به زهری که به جانش رخنه کرد و فکرِ نیرنگ و ستم برداشت الهی بشکند دستِ همان نامردِ پستی که برای میزبانی جای شربت؛ جام ِ سَم برداشت به زحمت؛ دست-بر دیوار، مظلومانه وارد شد تمام حجره را عطرِ خوش ِ لطف و کرَم برداشت أباصلت آمد و بالا سرش با گریه زانو زد عرق را از سر و رویِ امام‌ محترم برداشت نگاهش بود سمت کربلا و با لبِ تشنه لبانش ذکرِ "یا جداه" در هر بازدم برداشت چکید اشکش به یادِ آن غریبی که به رویِ خاک دلش هر ثانیه دلشورهٔ اهلِ حرم برداشت!
تحت نظر بودم، ولیعهدی کجا بود؟! در نقشه‌ی قتلم عدو، از ابتدا بود هر بار یک فتنه برایم دست و پا کرد کی گفته اصلاً دشمنم بی دست و پا بود سَیّاستر بود از معاویه، به مکرش غافل از اینکه با علی، دست خدا بود می‌خواست صدجا آبرویم را بریزد گویا نمی‌دانست، عالَم با رضا بود در بحث علمی خواست، منکوبم نماید اما به لطف حق، ظفر از آنِ ما بود هرچند خیلی تهمت از خویشان شنیدم با صبر بر این دردها، کارم دعا بود در خانه‌ام دشمن نفوذی داشت حتی هم در حضر، هم در سفر، درد و بلا بود آخر ز جامِ زهر، زهرش را فرو ریخت یک لحظه دنیا، پیشِ چشمم کربلا بود در راه، تا پنجاه بار، از پا فتادم حالم شبیهِ مادرم، در کوچه‌ها بود در حجره‌ی دربسته، چون مقتل خزیدم تنها فراشم، قطعه‌ای از بوریا بود با یاد جسمی قطعه قطعه، گریه کردم اینجا برای جسم من چندین عبا بود خواهر به بالینم نبود، اما پسر بود برعکس اما کربلا، بابا بجا بود قاتل برایم گریه‌ها می‌کرد، اما در اصل همچون هلهله، در نینوا بود با یادِ جسمِ اِرباً اِربا، جان سپردم ذکر لبم، یالَیتَنا یالَیتَنا بود
هر که ز عشقت شده دلسوخته بر دو جهان مِهر تو نفروخته جز نظر مرحمتت یا رضا نیست مرا توشه و اندوخته سرد نشد آتش عشقی که رب روز ازل در دلم افروخته آهوی آواره ی صحن دلم چشم به لطف نظرت دوخته رحمت حق بر نفس مادرم نوکری ات را به من آموخته عشق، کشانده است مرا سوی طوس عبد توام حضرت شمس الشموس حل بشود یا نشود مشکلم فرق ندارد، به درت سائلم دار و ندارم فقط این گریه است رد نکن این هدیه ی ناقابلم نقص مرا حال که پوشانده ای با نظر خویش نما کاملم دُر گران است بهای صدف معرفتت هست عیار دلم خواست حق بوده که عبدت شوم ریخته از خاک درت در گلم کاش بماند به سرم سایه ات کاش شوم خادم و همسایه ات ای که پناه دل هر مضطری هر دو جهان دین مرا محوری کس نخریده است متاع مرا بار یخ عمر مرا می خری؟ حالِ مرا با نفسی چاره کن زیر و رویم کن به دمی حیدری جان جوادت که مراد من است باز مرا کرب و بلا می بری؟ بر رد زخم روی پلکت قسم از همه ی خلق حسینی تری روضه بخوان ابن شبیبت شوم گریه کن جد غریبت شوم شرح بده علت جنجال را داغ حسین و غم گودال را چکمه نفهمید مقامات او ریخت بهم آن همه اجلال را خنجر اگر کُند شود، بی حساب زجر دهد تشنه ی بدحال را با که بگویم غم آن سینه ی... زیر سم اسب لگدمال را غارت پیراهن او بس نبود؟! برد کسی از کمرش شال را هلهله در معرکه تا پا گرفت خولی ملعون سر او را گرفت