#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #نیزه #کوفه
نمیگویم ز نوک نیزه با خواهر، تکلّم کن
نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحّم کن
اگر چه غنچۀ بیآب، هرگز نشکفد امّا
درِ فردوس را بگْشا، به روی من، تبسّم کن
به چشم خارجی ما را تماشا میکند، کوفی
به نیِ قرآن بخوان و رفع این سوءتفاهم کن
اگر بهر نماز شُکر میخواهی وضو سازی
ندارم آب، با خاک سر زینب، تیمّم کن
تو قلب عالم امکانی و آگاهی از قلبم
به دریا با نگاه خود بگو، کمتر تلاطم کن
نگه با اختیار و اشکِ من بیاختیار آید
ز برجنی، نظر،ای ماهمن!امشب به انجم کن
اگر چه کاسۀ صبر مرا هم کردهای لبریز
ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلّم کن
#علی_انسانی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
دنبال تو ما را به چشم تر می آورد
آنکس که روی نیزه اش گوهر می آورد
بالای تل دیدم سر بالانشینم...
از زیر دست و پا ترا مادر می آورد
ای پیکر جامانده روی خاک سوزان!
دیدم کسی در کوفه انگشتر می آورد
من زینبم بر ناقه عریان همانکه...
روزی مرا با احترام اکبر می آورد
با سر کسی روی زمین هرگز نمی خورد
این ساربان ما را اگر بهتر می آورد
ای کاش از بالای آن سرنیزهء تیز
می آمدی و دخترت پر در می آورد
هی سنگ خوردم باتو از دست کسی که
خرما و نان از سفره حیدر می آورد
رد می شوم از کوچه و بازار کوفه
ای کاش محرم داشتم معجر می آورد
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_اسارت
#نیزه
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب
به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب
جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب
بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم
که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب
دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا
گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب
من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
#ژولیده_نیشابوری
#امام_حسین_علیه_السلام
#سر_مقدس #نیزه #تنور_خولی
آه و واویلا تنت، صد آه و واویلا سرت
دفن شد بعد از سه روز آخر تنت.. اما سرت..
تو کجا کنج تنور خانه ی خولی کجا
روزگاری بوده روی دامن زهرا سرت
زخم های بیشمارت فاش کرده علت
بوسه هایی را که زد جد تو بر پا تا سرت
عضو عضوت گشته پاره پاره و زخمی ولی
بیشتر سوزانده ما را بین آن اعضا سرت
پا به پای خواهرت دارد مصیبت میکشد
قبل عاشورا تن تو بعد عاشورا سرت
نیزه و صندوقچه و دروازه و دیر و درخت
سر درآوردهست مظلوم من از صد جا سرت
از مسلمانان که غیر از سنگ و خاکستر ندید
یک شب اما مهربانی دید از ترسا سرت
پای نیزه دخترانت دست و پا گم میکنند
بر سر نیزه همینکه میشود پیدا سرت
آیه خواند و چشم ها را سمت خود چرخاند تا
از نگاه دشمنان سازد رها ما را سرت
نیزه دارت هست مست و کوچه ها تنگ و شلوغ
چهکنم تا که نیفتد در شلوغی ها سرت
دست بردار از سرم یک ثانیه سردرد نیست
از همان ساعت که دیدم رفته زیر پا سرت
قهر کرده بعد تو با سایه و آب و غذا
حاجتی دیگر ندارد همسرت الا سرت
کاش در دستش نگیرد.. کاش دستش بشکند..
کار خنجر میکند این چوبدستی با سرت
مطمئنم خواب میبینم بگو آری حسین
آیهی تطهیر، ظرف چیست در بالا سرت
#یامظلوم
#امام_حسین_علیه_السلام
#سر_مقدس #نیزه
ای سرت چون ماهِ سرگردان به روی نیزه ها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها
خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها
آمدی با سر به دیدارم که بر گردد، حسین
دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها
من فدای حنجر خشکت که نوشیدست آب
گه زجام دشنه ها، گاه از سبوی نیزه ها
از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد
کاش این دختر نگردد رو به روی نیزه ها
ای "موید"! تا بیابم آن سر ببریده را
می روم با پای دل در جست و جوی نیزه ها
مرحوم #سیدرضا_موید
#امام_حسین_مناجات
#حضرت_زینب_اسارت
#نیزه
ای ذکر نام تو نمک روضه ها حسین
شکر خدا که با تو شدم آشنا حسین
سردرب خانه تو نوشتند از ازل
آقا شد هر کسی که شد اینجا گدا حسین
آلوده تر زمن نبود بر درت ولی
آقاتری از اینکه برانی مرا حسین
((لطفی که که کرده ای پدر ومادرم نکرد))
ای مهربانترین کسم ای با وفا حسین
زهرا اجازه داد که من نوکرت شدم
ورنه عزیز من، تو کجا من کجا حسین
گریه کن توام،بدم، اما شنیده ام
زهرا کند به گریه کنانت دعا حسین
فردا که هیچ کس به کسی نیست ،مادرت
خود میکند گریه کنت را سوا حسین
آقا تو را به دست جدای برادرت
دستم مکن زدامن لطفت جدا حسین
یک عمر من به روضه تو آمدم، تو هم
یک دم به شام اول قبرم بیا حسین
.........
زینب چو دید راس تو را روی نیزه ها
از سوز سینه ناله زد و گفت یاحسین....
موی تو بی وضو نزده شانه مادرم
کی راس تو زده به روی نیزه ها حسین
خاکم به سر بگو زچه خاکستری شدی
دیشب مگر که بوده سرت در کجا حسین
#عبدالحسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_اسارت
#کوفه #نیزه
چرا از همرهان دوش ای سر خونین جدا بودی
چرا پرخاک و پرخاکستری ،دیشب کجا بودی
که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر
مگر درد تو را این گونه داروئی دوا بودی
به مهمانی چرا در خانهٔ بیگانگان رفتی
بُریدی ازچه با ما ،روزی آخر آشنا بودی
گرفتار جفای شمر ما بودیم دیشب را
تو در دست که ای سر تا سحرگه مبتلا بودی
تو را بوده است سر درکوفه ،تن در کربلا چون است؟
دل ما سوی کوفه چشم ما درکربلا بودی
یکی گوید تو را جا بوده درکنج تنور ای سر
یکی گوید به زیر طشت پنهان از جفا بودی
نه در کنج تو بود ای گنج شایان کنج مطبخها
تو آخر روزی ای سر زینت عرش خدا بودی
پس از کشتن سری در ماسوا کی شد به این خواری
همانا از ازل ای سر سِوا از ماسِوا بودی
هماندم دست جودی کآن مصیبت را رقم کردی
خدایا کاش تن از جان و جان از تن جدا بودی
#جودی_خراسانی
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت #کوفه #نیزه
"ای یکشبه هلال! چه زیبا نشستهای!"
ماه منیّ و انجمنآرا نشستهای
طوبی و سدره بر قد تو رشک میبرند
از بس که سروقامت و رعنا نشستهای
پژمردگی به گلشن تو ره نمیبرد
بر چوب خشک نیز شکوفا نشستهای
با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت
تو روی پا هنوز و شکیبا نشستهای؟!
چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت
در پیش تشنگان چه گوارا نشستهای!
دستان کودکانهی طفلت نمیرسد
افسوس میخورد که چه بالا نشستهای
موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر!
آخر برای تشت که یحیی نشستهای؟
بر صفحهی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟
کاینسان شکستهایّ و معلّا نشستهای
دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین!
اکنون که نزد زینب کبری نشستهای
#جواد_هاشمی_تربت
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
رفت به نیزه سر برادر زینب
بر روی محمل شکسته شد سر زینب
کاش به این نیزه دارها بسپارند
تا که نیایند در برابر زینب
بوسه زینب روی گلوی حسین است
خنجر شمر است روی حنجر زینب
روح عقیله اگر چه رفت به کوفه
ماند ته قتلگاه پیکر زینب
آه که بازار رفت عمه سادات
آه کجایی علی اکبر زینب؟
پرده نشینان اهل بیت پیمبر
حال نشستند زیر معجر زینب
عین طهارت کجا و عین نجاست؟
بزم شراب و وجود اطهر زینب!؟
فاطمه دیده تمام حادثهها را
در همه جا بوده است مادر زینب
#آرش_براری
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
بالا نشین نیزه اعدا حسین من
آرام جان زینب کبری حسین من
پای سر بریده ات ای سایه سرم
آید صدای گریه زهرا حسین من
دیشب تنور خولی و امروز روی نی
برگو کجاست جای تو فردا حسین من
قرآن بخوان زنیزه که این کوفیان پست
کمتر مرا کنند تماشا حسین من
مارا به بزم زاده مرجانه می برند
زینب کجا و مجلس اعدا حسین من
با دختر سه ساله ات یک دم سخن بگو
ذکر لبش ببین شده بابا حسین من
#عبدالحسین
#امام_حسین
#اسارت
#کوفه #نیزه
ای سرت سایه فکنده به سرم
هم دمم، هم سخنم، هم سفرم
سایه انداخته بـر محمل من
هالـه دور سـر تـو دل من
حافظ محمل زینب شدهای
ساربـانِ دل زینـب شدهای
صوت قرآن تو بیتابم کرد
لب خشکیـده تـو آبم کرد
غم تو میشکند پشت، مرا
زخم پیشانی تو کشت مرا
خاک و خون و رخ نورانی تو؟
کی زده سنگ به پیشانی تو؟
مردم کوفه عجب بیدردند
همـه انگشتنمایت کردند
حمله بر قدر و جلالت کردند
نیمـه مـاه، هـلالت کـردند
مـن که از داغ تـو مالامالم
زائر جسم تو در گودالم
بـدن بـیکفنت را دیدم
تن بـیپیرهنت را دیدم
از تن پاک تو جز اسم نبود
جای یک بوسه بر آن جسم نبود
حال بگذار که رویت بوسم
بـر سـر نیزه گلویت بوسم
دست من بسته به بند است حسین
چـه کنم؟ نیزه بلند است حسین
یـا بیـا بـوسه بـه رویت بزنم
یا سر خویش به محمل شکنم
دختر فاطمه از تـوست خجل
تـو سرِ نیزه و مـن در محمل؟
کـاش ای دوش نبی سنگر تو
سـر مـن بـود به جای سر تو
کاش تا جان من از تن میرفت
نیزه خود در جگر من میرفت
ای چـراغ دل مـن دور مشو
دیگر از محمل من دور مشو
همه جا دور سرت میگردم
سنگ آید، سپرت مـیگردم
دیدم از دور دعـایم کـردی
از سر نیزه صـدایم کـردی
دوش من هم به نماز شب خود
به دعای تو گشودم لـب خود
سوز ما در جگر «میثم» ماست
نظم او قصه درد و غم مـاست
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسین
#کوفه
#نیزه
آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی
بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد
بر سر نی سر تو آیت نور
نِی شجر، من کلیم محمل طور
چشمهای تو محملم را برد
صوت قرآن تو دلم را برد
مصحف سرخ هیفده آیه
سر نی کرده بر سرم سایه
من شدم سایه بان پیکر تو
حال شد سایه بان من سر تو
کاش یک دم به خاطر دل من
خم شود نیزه در مقابل من
تا بگیرم ز نوک نی به برت
بزنم بوسه ها به زخم سرت
نیزه از خون حنجرت خجل است
نیزه دارت چقدر سنگدل است
نی که خم می شود مقابل من
او شود دورتر ز محمل من
کاش سنگی که خورده بر سر تو
خصم می زد به فرق خواهر تو
کس ندیده کنار یکدیگر
آفتاب و غبار و خاکستر
یاد روزی که مادرت زهرا
همچو جان در بغل گرفت مرا
شانه زد حلقه حلقه مویم را
غرق گلبوسه کرد رویم را
گفت: زینب تو نور عین منی
که شبیه من و حسین منی
گردش آفتاب و مه تا بود
این شباهت همیشه در ما بود
حال ای جان و دل ز من برده
این شباهت چرا به هم خورده؟
موی زینب سفید و موی تو سرخ
روی زینب کبود و روی تو سرخ
صورت من ز آفتاب، کبود
صورت تو ز سنگ، خون آلود
در دو چشمم نگاه خستهء توست
عکس پیشانی شکستهء توست
یا بیا خون ز صورتت شویم
یا تو خون پاک کن ز گیسویم
کاش می شد که جامه چاک کنم
خون ز پیشانی تو پاک کنم
کاش پیش از بریدن سر تو
می بریدند سر ز خواهر تو
تیر تا از کمان شتافته بود
کاش قلب مرا شکافته بود
نیزه بر صورت تو چنگ زده
کی به پیشانی تو سنگ زده؟
از سر تو شکسته تر، کمرم
از گلوی تو پاره تر، جگرم
آسمان بر سرم خراب شده
گرد ره بر رخم حجاب شده
یوسف فاطمه! عزیز دلم
از تو و دختران تو خجلم...
#غلامرضا_سازگار