eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. السّلام علیكَ یا امیرَالمؤمِنین " محبّت‌نامه " امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... وجودِ کبریا باشد هوادارش یقین دارم که هرکس خادمش باشد... به طوفان بلا باشد خدا یارش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... بُوَد محبوبِ قلب پاك پیغمبر فداییّ ِ رهش صدّیقه ی کُبراست بُوَد بیتش حسین و مجتبی پرور امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... نباشد لکّه ی عصیان به دامانش گواه عصمتش اوراقِ تاریخ و... گرفته سبقت از اسلام، ایمانش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم هیچ مسکین را نِمیرانده و حتّی در نمازِ با حضورش هم... گرفته دست از محتاجِ درمانده امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... به دستِ او بُوَد توحید را پرچم عدو هم معترف بر فضل او شد که... فقط مولود کعبه اوست در عالَم امیرالمومنین را دوست دارم چون به این مضمون، کلام مصطفی باشد که دارم خوف، اگر گویم مقامش را همه گویند: این آقا خدا باشد امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم کیمیاگر هست چشمانش برای جلبِ یک لحظه، نگاه او... تمام زندگانیّ اَم به قربانش امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... کمک کرده به من، این دوستی با او همیشه در مسيرِ پرتگاهِ نَفْس گرفته با محبت، دستِ من را او امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... فقط با نام ِ او آرام می گیرم دَمی اُفتم بُرون از عالَم ِ مِهرش در آن یک دم ز درد هجر می‌میرم امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... ز کویش دستِ خالی بر نمی گردم همیشه وقتِ عرض حاجتم پیشش... فرو ریزد ز هم کوهِ غم و دردم امیرالمومنین را دوست دارم چون... که " وا شَوقاه... " سَر داده ز شوقِ ما به شوق شیعیانِ دوره ی غیبت... به روی منبرش، فرمود: " وا شَوقا... " امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... می آید لحظه های احتضارِ من دقیقاً چون مرامش در همین دنیا... به قبر و حشر، هم او هست یار من امیرالمؤمنین را دوست دارم چون... شنیدم می کند رجعت به این دنیا " دعای بر فرج " را دوست دارم چون فرج باشد کلید رجعت ِ مولا دوشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ ..................................................
یافاطمه الزهرا(س): 🌹مدح علی رشته بی انتهاست🌹 شیر خدا مظهر داور علی باب رجاء ساقی کوثر علی بدر دجا شمس منور علی یار وفادار پیمبر علی همسر زهرای مطهر علی فاتح دروزاۀ خیبر علی مرشد عباس توانا علی تاج سر حضرت عیسا علی شمس رخش مطلع الانوار بود مرد قوی پنجۀ پیکار بود سینۀ او مخزن الاسرار بود صاحب شمشیر شرر بار بود گرچه برای همه دلدار بود در نظر بی خردان خوار بود کیست حیا؟ کیست نجابت؟ علی جان علی کیست شرافت؟ علی مدح علی رشتۀ بی انتهاست مرگ علی اول راه بقاست خاک کف پای علی کیمیاست هرکه به او گفت خدا در خطاست نیست خدا لیک علی با خداست خانۀ او مدرسه کربلاست نام علی بر سرما افسر است رهبر آزادۀ ما حیدر است هرکه دلش زخم غم و ماتم است قامت هرکس که ز محنت خم است چارۀ او چشم پر از شبنم است چشم پر از اشک دوای غم است من چه کنم شادی و غم درهم است اشک تو با لطف علی توام است فاصله ای نیست زما تا علی خیز و به فریاد بگو یا علی هر که بگوید که امامم علیست لازم الاجراست شود ساده زیست عمر تو شاید که فقط امشبیست این همه دنیا طلبی بهر چیست این همه صندوق طلا مال کیست هرکه ترحم نکند شیعه نیست شیعه حسین است که آزاده است شیعه حسین است که سر داده است شیعه سراسر هدف و همت است شیعه حمایت گر حریت است شیعه ز پا تا به سرش عزت است شیعه نمایندۀ یک امت است شیعۀ بی ریشه فقط نکبت است مرگ بر آن شیعه که بی غیرت است شیعه نه در بند لباس شب است شیعۀ محجوب علی زینب است شیعه بدان شیعه فقط نام نیست شیعه به بازو و به اندام نیست شیعه به نعلین و به احرام نیست کار تو با گریه به اتمام نیست ممتحنت ممتحن خام نیست نفس شرر پاش توگررام نیست طعمۀ آتشگه هاویه ای نوکر مزدور معاویه ای شیعه گرک اهل کرامت اولا شیعه گرک چشمۀ حکمت اولا شیعه گرک جلوه رحمت اولا شیعه گرک امته زینت اولا شیعه گرک ابر سخاوت اولا شیعه گرک مهد فضلیت اولا قَلّ وَ دَل اولسا گوزلدور کلام شیعه علینون ئوزیدور والسلام بسدی قلم بیلدی بیلن مطلبی پِی له بو سرکش چاپاراق مرکبی اهل سخندور بولارین اغلبی غم یمه آرتورما بو تاب وتبی قاره گین ساخلیاجاق مکتبی یادووه سال قاره گین زینبی گور قولی باغلی او خانم نیلدی شامیده هند اوغلینی خوار ایلدی من دئیدی حق شمعینه پروانیم قارداشیمون تابع فرمانیم حضرت پیغمبره دردانیم حیدریم فاطمه ثانیم عالمیَم جاهد فرزانیم موجلی دریا کیمی طوفانیم لایق فرماندهی مکتبم سیل گوزووی یاخشی تانی زینبم عار اولا بوحشمت ننگینووه ننگ اولا بو مسند زرینووه نفرت اولا پنجۀ خونینووه لعنت اولا سفره ننگینووه مرگ اولا بو دولت بی دینووه پرچم ذلت قویولوب چینووه قطره نی یاقوت ایلین وار یزید تختووی تابوت ایلین وار یزید فاقد اندیشه و تدبیر سن متکی نیزه و شمشیر سن آینه ده بیر قوری تصویرسن پیکرۀ حیله و تزویر سن نفس کمندینده زمینگیر سن فکر ایلمه معرکه ده شیر سن ماریه ده لطمه بیزه دگمه دی شیر حسیندور سنه باش اگمه دی خانۀ اسلامی خراب ایلمه حق دانیشان خلقه عتاب ایلمه یانماقا آتشده شتاب ایلمه ملته زنداندا عذاب ایلمه امتی ناپخته حساب ایلمه ظلمووه قرآنی نقاب ایلمه آند اولا زهرایه حسین زنده دی قانه باتان پرچمی پاینده دی دشمنی افسوس اولا دیوانه دی مکتب پیغمبره بیگانه دی مهر محبت اونا افسانه دی دوزدی کی رحمین ایوی ویرانه دی علت کینون بیزه آیا نه دی وورما او باش روحیمه ریحانه دی تشنه اولوب کرب و بلاده شهید قدرینی بیل ئوپ یاراسیندان یزید گل یوزی آئینه عرفانیدور آئینه یوخ جوهر ایمانیدور باخما کی ئوز قانینه غلطانیدور شش جهتون ملکینه سلطانیدور رایحۀ رحمت رحمانیدور وورما حسینیم سنه مهمانیدور شمس شرفدورآخوب اولدوزلاری قمچیلر آلتدا یوورلوب قیزلاری ✍شمس الشعراء استاد حاج حسین غفاری اردبیلی
. تداعی میکند ابروی او نازک خیالی را منظّم می کند گیسوی او آشفته حالی را تجلی کرد و از یک جلوه اش عالم پدید آمد خدا از روی و مویش ساخت ایام و لیالی را نجف رفته چه داند حال ما دور از نجف ها را چه داند اهل دریا ، حس و حال خشکسالی را؟! مسیری نیست غیر از اشک تا دریای لطف او به گریه جلب میسازد گدا لطف موالی را به جمع عاشقان عیب است چشم خُشک آوردن کسی در بزم هرگز برندارد جام خالی را خجالت از عبادت بیشتر مقبول می افتد به جای فعل از ما میخرد این انفعالی را به روی فرش صحنش تا نشستم خوب فهمیدم سلیمان نیز از صحن علی بردست قالی را اگر‌ ساقی تو باشی ، جان فدای جام میسازم که در جنت نخواهم یافت حتی این زلالی را علی و عالی و اعلی ، علی و عالی و اعلی که معنا میدهد غیر از تو این اوصاف عالی را؟! برای گفتن از وصفت زبان شاعران لال است تقبل کن ز لطف از ما  همین اشعار لالی را
. علیه السلام طلیعه‌یِ سخن و اِفتتاحِ اَنجمنم هزار شکر سرِ سفره‌یِ اَباَالحسنم همان که از اَزل آغشته شد به آب و گِلم دَمید حق به رگ و خون و اُستخوانِ دلم‌ حقیقتی که کنم فاش روزِ میلادش کلام نیست تَراوَد به هر تکانِ دلم چو قلب خونِ مرا در بدن کند پمپاژ دَمِ علی‌ست که جاری‌ست بر زبانِ دلم مَگو چرا دلِ من چاکِ عشقِ حیدر شد نشانِ کعبه زِ عشقش شده نشانِ دلم به گوشِ من زده حق حلقه‌ای که از علی‌اَم نوشته بر رویِ لوحِ وُجود حیدری‌ام‌‌ نَزاده مادرِ گیتی چو مرتضی دیگر ندیده کشتیِ حق چون تو ناخدا دیگر گُشوده کعبه دَری رویِ سینه‌اش یعنی.... خداست چشم به راهت علی بیا دیگر به ربِّ عالیِ اَعلا چو مشتق است علی نماز ساز سویِ مولِدَش اَدا دیگر‌‌ علی‌ست شیرِ جهاد و علی‌ست مردِ نبرد چو دست بُرد به شمشیر لاٰ فَتیٰ دیگر رسول شهرِ علوم و علی بُوَد دربَش نَگرد نیست رَهی جز رَهِ ولا دیگر علی مطهّر و طور و علی منوّر و نور خدا گُشود به توصیف هَلْ اَتیٰ دیگر غذاشْ نانِ جو وُ سجده‌هاشْ طولانی‌ سخن ندید چنان نطقِ او رِسا دیگر تمامِ عرش و زمین آب و خاک در کفِ اوست زبان به مدحِ علی باز کرد دشمن و دوست چو مادرش به غُماطی دو دستِ طفلَش بست اِراده کرد فقط یک تکان و جسمَش رَسْت غُماط دوّم و سه هفت‌لایه‌ شد امّا دو دستِ اوست یداللّه کِی توانَش بست‌ سزا ندید خدا در غُماط دستِ علی همان که خصم به پیشِ دوچشمِ عشقش بست کسی که حُرمت او کرد مصطفی واجب به جرمِ حق‌طلبی دستِ کینه کِتفَش بست‌ فدک بهانه شد و پهلویِ نگار شکست علی به خانه شد و پشتِ روزگار شکست دراز کرد عدو بر رویِ عزیزش دست کبود شد رُخِ یاس و دلِ بهار شکست غلافِ تیغ به بازویِ یارِ غیرت خورد علی نَه از سَم و ضربه زِ دردِ غربت مُرد
خدا با اسم اعظم یا علی گفت  ملک در اولین دم یا علی گفت  عجب سری است در خلقت که از خاک  چو برمی خاست آدم یا علی گفت  عصا در دست موسی اژدها شد  کلیم آنجا مسلم یا علی گفت  مسیحا دم از آن گردید عیسی  که در دامان مریم یا علی گفت  محمد در شب معراج برخاست  به قصد قرب اعظم یا علی گفت  ز لیلایی شنیدم یا علی گفت  به مجنونی رسیدم یا علی گفت  مگر این وادی دارالجنون است  که هر دیوانه دیدم یا علی گفت  چمن با ریزش باران رحمت  دعایی کرد و او هم یا علی گفت  نسیمی غنچه ای را باز می کرد  به گوش غنچه کم کم یا علی گفت  علی را ضربتی کاری نمی شد  گمانم ابن ملجم یا علی گفت  مگر خیبر ز جایش کنده می شد  یقین آنجا علی هم یا علی گفت 
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی وسیله‌اش بُود علی، خدا هر آن چه را کند به جنگ بدر و نهروان، علی است یِکّه قهرمان نگر که دست حق عیان ، قتال اشقیا کند به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند چو افضل از عبادتِ خلایق است، ضربتش علی تواند این عمل، شفیع ما‌سِوی کند به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند نماز، بی ولای او، عبادتی است بی‌وضو به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند علی ست آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند علی انیس عاشقان، علی پناه بی‌کسان علی امیر‌مؤمنان، که مدح او خدا کند پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند گهی به مسند قضا، گهی به صحنۀ غزا گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند علی است فرد و بی‌نظیر، علی مجیر و دستگیر که نام دل‌گشای او، گره ز کار وا کند زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب برد طعام نیمه شب، عطا به بی‌نوا کند ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند کنیم چون‌که های‌ و‌ هو، به پیشگاه لطف هو خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند دل علی گداخته، که با زمانه ساخته امام ناشناخته، ز خلق شکوه‌ها کند پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند علی غریب و خون جگر، ز هجر یار نوحه‌گر کنار آن جدار و در، اقامۀ عزا کند (حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش گره گشای انبیا، حوائجت روا کند حبیبب الله چایچیان
بیمار عشق تکیه به دارو نمیزند شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند آدم هبوط کرد که همسایه اش شود یعنی بهشت با نجفش مو نمیزند حق با علی ست در همه احوال پس خدا هر جا علی ست حرف ترازو نمیزند تعظیم می کنم به نجف صبح و ظهر و شام قلبم خدا گواست که بی او نمیزند آیینه دار غیرت هر کس که مرتضاست از تنگنای حادثه زانو نمیزند یک تن نگفت در وسط کوچه ها کسی در پیش مرد لطمه به بانو نمیزند این روزها پرستوی مجروح مرتضی از درد شانه شانه به گیسو نمیزند حسن کردی
کیست علی؟ زینت هر منبر است ذکر قسم خوردن پیغمبر است "هر که در این دهر مقرب تر است" سینه زن فاطمه و حیدر است دلخوشی ام چیست؟ به جز نوکری حیدری ام حیدری ام حیدری در دل میدان یل بی باک اوست آن طرف قله ی ادراک اوست علت خلق همه افلاک اوست ساده بگویم پدر خاک اوست نام تو لالایی هر مادری.... حیدری ام حیدری ام حیدری تا نفسی هست گدای توایم معتکف صحن و سرای توایم بنده ی بی چون و چرای توایم خیره به ایوانِ طلای توایم یک تنه اندازه ی یک لشکری... حیدری ام حیدری ام حیدری.. احسان نرگسی
اسم ما را بنویسید غلامان علی ریزه خواران نشسته به سر خوان علی پرورش یافته ی مکتب سلمان علی از ازل تا به ابد جملگی مهمان علی یاعلی ذکرمدام است که بر لب داریم دلمان جایگه حب محبان علی دستمان معتکف گوشه ی دامان علی چشممان منتظر بخشش و احسان علی جان ناقابلمان جمله به قربان علی گرچه زاریم، ز اعدای علی بیزاریم ماهمانیم همه،بی سروسامان علی به فدای علی و جمله ی یاران علی دوجهان عبد گدایی ز گدایان علی چشم عالم همه جاهست به دستان علی از می ناب علی بود که ما هشیاریم هم علی جان نبی و هم نبی جان علی روح ایمان به خدا بنده ی ایمان علی فخر بر او بکند خالق منان علی کل قرآن همه در سوره ی انسان علی ز ازل تا به ابد شور علی را داریم دانش و علم و خرد طفل دبستان علی باغ رضوان گلی از گوشه ی بستان علی کعبه محرم به طواف رخ تابان علی جن وانس و ملک و حور به فرمان علی چشم امید به محشر به شفاعت داریم لشگرکفر گریزان،ز طوفان علی پهلوانان همه افتاده به میدان علی خیبر و بدر و احد صحنه ی جولان علی دل رباید ز نبی نغمه ی قرآن علی کاش با حب علی سربه لحد بگذاریم مرغ شب شاهد اشک و دل سوزان علی چاه مانوس غم و دیده ی گریان علی دل عزادار غم بانوی طفلان علی شب سیه پوش شب خانه ی احزان علی همچو باران ز غریبی علی می باریم اسلام مولایی
چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟ برایش افتخاری نیست کعبه سینه چاکش شد چرا که خانهء حق از حضورش مفتخر باشد نفس های غلامش مردگان را زندگی بخشد اگر حتی غلام او خودش هم محتضر باشد بنازم آسمان خانه اش را که به یک لحظه کنار هم دوتا خورشید و یک قرص قمر باشد هزاران گرگ میلرزد به خود با نام پیغمبر زمانی که میان بیشهء او شیر نر باشد علی آن شیر بی باکی که خاکی بود و افلاکی کران تا بیکران حیدر، علی «کیف بشر» باشد به وقت حملهء دشمن دلش ارام ارام است اگر عـــباس در قلب سپاهش مستقر باشد اگر دستار زردش را به پیشانی ببندد او بعید است اینکه دیگر دشمنش دنبال شر باشد بخوان اوصاف خیبر را! تجلی های حیدر را خدایی هرچه هم گفتند بهرش مختصر باشد رسول الله خندیدو علی«ع» غرید و در را کند کسی که بود و منکر شد چه بهتر کور و کر باشد در و دربان در را با هم از جا میکند حیدر که آویزان درب قلعه بیش از صد نفر باشد!!! به جز اون پهلوان ماکو!! یدالله است این بازو برای او در قلعه نه! خیبر مثل پر باشد.. خدا «جانم علی(ع)»میگفت و جبراییل کف میزد چنان او تاخت بر مرحب که مفقود الاثر باشد پس از آن واقعه خیبر پلاکش یکصد و ده شد که نام نامی مولا همیشه روی در باشد به هر ملعون بی جرأت که ترسید و فراری شد بگو حیف است روی پیکر نحس تو سر باشد علی «اِبن ابی طالب»، فقط نام پدر کافیست برای دومی گفتند که ده ها پدر باشد به روی چشم امر حضرت اقا، ولی مردم امام منتقم با یاد کوچه خون جگر باشد کسی که اهل بدعت شد علی را سخت میبیند که وحدت با سپاه عایشه عین ضرر باشد اگر اهل سقیفه از علی فرمان نمیگیرند بلانسبت به خر!! باید همیشه چوب تر باشد عماد بهرامی
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا هر چه میکرد همان دست توانا می کرد روز محشر که همه بر کرمش محتاجند کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد جعفر ابوالفتحی
مستی به سر از حد نصاب افتاده در بحر نجف مگر شراب افتاده ؟ آباد شود دین و دل و دنیایش در صحن تو هر کس که خراب افتاده چون خوشه ی انگور، دلم دور ضریح… در پای شما به پیچ و تاب افتاده ماندم بِمَکَم ضریح یا بوسه زنم! حقی بده آخر لبم آب افتاده گرم است و منم سخت به گرمی حساس… از بوسه زبان به التهاب افتاده تقسیم کننده ی بهشتی آخر… در راه نجف اگر شتاب افتاده خورشید اگر چه بر شما می تابد در سایه ی گنبد آفتاب افتاده در دجله و در فرات دقت کردم از لعل لب تو انشعاب افتاده مجنون شده عالِم و فقیه و دانا از رونق اگر درس و کتاب افتاده از عرش سراسیمه رسیده جبریل دنبال نگاه آن جناب افتاده بر روی لبم گفتن یک بار علی… ماندم چِقَدَر اجر و ثواب افتاده آنقدر بدانم ملکی تا محشر… در دفتر خود به احتساب افتاده در دل سر سجاده برای قبله… آنقدر سوال بی جواب افتاده خوشبو شده هر کس به تو ره می یابد انگار که در حوض گلاب افتاده  نازل شود از گوشه ی چشمت باران در سجده به چشم تو سحاب افتاده در کار فلک شما فقط فرمان ده جبریل به عزل و انتصاب افتاده بر منکر مولا برسانید همه بی عشق علی به منجلاب افتاده دور قمری دور سرت ماه زند هر شب به شب موی تو خواب افتاده بر روی زمین روی مرا نندازی وقتی که قدم سمت حساب افتاده گفتند سر از خاک همه بردارند حتما که ز روی تو نقاب افتاده ابیات غزل تمام لبریز مِیْ اند این بیت ولی در مِیِ ناب افتاده خوشبخت دلی که در تمام اوقات، زیر قدم ابوتراب افتاده ... سید حجت بحرالعلومی