eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
750 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر آنچه ناشدنى هست با حسن بشود دمى كه حضرت مشكل گشا حسن بشود به حسن خلق شود بين مردمان مشهور كسى كه بار لبش ذكر ياحسن بشود اسير حسن كس ديگرى نخواهد شد كسى كه دلبرش از ابتدا حسن بشود بدست قدرت خود چونكه قصد خلق كند مسلّم است كه صنع خدا حسن بشود هزار سبط دگر هم به مصطفى بدهند هميشه رابعِ اهل كسا حسن بشود عزيز كرده ى خيرالنساء است پس بايد عزيز حضرت خيرالورى حسن بشود بجز همان كه ابالحجّت است در عالم نديده ايم كه جز مجتبى حسن بشود اخوالكريم، امام الكريم، ابن كريم قسم به ذوالكرم آقاى ما حسن بشود به سينه ى احدى دست رد نخواهد زد رواست صاحب اين ادعا حسن بشود گداى لقمه ى نانى شدن شرافت ماست شبى كه بانى اين سفره ها حسن بشود شبى دقيق نظر كرده ايم و فهميديم حسين نيز پس از حذف "يا"حسن بشود ميان اين همه دلداده ى حسين خوشيم به اينكه صاحب دلهاى ما حسن بشود گريزِ هر چه كه روضه است كربلاست ولى گريز روضه ى كرب و بلا حسن بشود كه نوجوان يتيمى بناست آخر كار ميان خون بزند دست و پا حسن بشود
از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست آخر من ازین دیده تر خاطره دارم یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم از دردسر درد کمر خاطره دارم کابوس گرفته ز من این خواب شبم را با آه شب و سوز سحر خاطره دارم این پیری من زیر سر کودکی ام بود در سن کم از غم چقدر خاطره دارم رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم بیزارم ازین سرعت بسته شدن در من با لگد و آتش در خاطره دارم.. .
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» ز دست می روم اگر ز سر مرا تو واکنی ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی به پای سفره ی کریم لطف خویش جا کنی به دست خویش لقمه ای دهی به این گدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها خدا کند که جان دهم به پای روضه ی شما بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو آخر عنایتی، من اول گدایی ام تو عشق بی نهایتی و دلبر خدایی ام اسیر دار هیچ کس نشد سر هوایی ام اگرچه دل شکسته ی حسین و کربلایی ام نوشته روی قلب من که مُلک مجتبایی ام تمام فکر و ذکر من تویی همیشه یا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» و فهم بی کسی تو ز فهم من فراتر است کمی ز غصه های تو به عالمی برابر است به گرد قبر خاکی تو آه من کبوتر است مرید مجتبی شدن عنایتی ز حیدر است غلام مجتبی به روز حشر از همه سر است زبان بده بخوانمت به زیر دست و پا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» صفا، وفا، عطا، سخا، ولیّ هر کرم حسن دعای من، دوای من، نوا و شور و دم حسن چه می شود که در بقیع تو زنم قدم حسن؟ مدد نما به لطف حق، امیر بی حرم... حسن! کنیم پرچم تو را به عالمی علم حسن بنا شود به مرقد تو گنبد طلا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» تو حافظ شریعت و تو ناجی امامتی اگرچه خسته ای ولی امیر استقامتی وجودِ جود از تو و تو جوهر کرامتی چه رفعتی، چه رأفتی، چه هیبتی، چه قامتی امید بی کسیِ من به عرصه ی قیامتی ببین صدات می زنم چقدر بی ریا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن» مگر تو قدرت و توان حیدری نداشتی؟ چرا به کوچه فرصت دلاوری نداشتی؟ ز کودکی به غیر دیده ی تری نداشتی شنیده ام به معرکه... که یاوری نداشتی بمیرم ای امیر خسته، لشگری نداشتی شکسته شد دلت ز سنگ دست آشنا حسن «کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن
مهرت به كائنات برابر نمي‌شود داغي ز ماتم تو فزون‌تر نمي‌شود از داغ جانگداز تو اي گوهر وجود سنگ است هر دلي كه مكدّر نمي‌شود ظلمي كه بر تو رفت ز دست ستمگران بر صفحۀ خيال مصوّر نمي‌شود اي آنكه شد جنازه‌ات آماج تير كين اين‌گونه ظلم با گل پرپر نمي‌شود بي‌بهره از فروغ ولاي تو يا حسن مشمول اين حديث پيمبر نمي‌شود فرمود ديده‌اي كه كند گريه بر حسن آن ديده كور وارد محشر نمي‌شود دارم اميد بوسۀ قبر تو در بقيع افسوس مي‌خورم كه ميسّر نمي‌شود با اين ستم كه بر تو و بر مدفنت رسد ويران چرا بناي ستمگر نمي‌شود؟ آن را چه دوستي است «مؤيد»! که دیده‌اش از خون دل ز داغ حسن، تر نمي‌‌شود
غم بود که بازیچۀ تقدیرم کرد با سختی خاطرات درگیرم کرد گفتند چه زود پیر گشتم، گفتم: با فاطمه، آن بی ادبی پیرم کرد
امشب به لبم ذکر حسن جان دارم در کنج دلم کلبه ی احزان دارم از روضه ی « لا یوم کیومِ » آقا تا آخر عمر آه سوزان دارم
چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود جواب مسئله ی ما بجز(( نبود))، نبود به احترام تو بت ها به سجده افتادند وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود حرا گواهی این که کسی به خلوت تو به جز خدا و علی لایق ورود نبود کنار تو پر جبریل سوخت ، ثابت شد که شان و منزلت او در این حدود نبود لب ملایکه را ذکر نیست جز صلوات چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود وزید عطر نفس های تو ، دگر جایی برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود دلیل ((رحمة للعالمین)) شدن این است : کسی شبیه تو مشتاق لطف و جود نبود نمی نشست مصیبت به جان آل الله اگر که دور و بر تو پر از حسود نبود عجب نبود که محشر به پانمی شد اگر که صورت گل یاست چنین کبود نبود چه خوب می شد اگر که مدینه چوب نداشت چه خوب می شد اگر کربلا عمود نبود ...
زرأفت باگدایانش چنان گرم است رفتارش که فرق شاه ومسکین رانمی یابی به دربارش به لطف بودنش باما حسابی ازازل دارد که تامحشرهمه هستیم هستی را بدهکارش هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی عجب کاین چارتن رانیست یارایی تکرارش شکسته نفسی اش ازلفظ(انّي مثلُكُم)یعنی بخوانش عبد واز معبودهم کمتر مپندارش مگو معراج فیض مختص اوشد که ازرویی خدادر عرش نائل آمده برفيض ديدارش به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا که چون مجلس بیارایند تاباشد سزاوارش چنان آیینه ساز آیینه اش را داده صیقل که دم روح القدس ترسم شود اسباب زنگارش به کعبه برنمی تابد بتی دیگربه غیرازخود بت رعناسرشتی که مسلمانند کفارش شکوه دولتش پیدا دراحوال قریشی که سپاه موریانه چون به هم پیچیده طومارش تصرف گرکنددرنفس موجودات میبینی بناکرده است سدی عنکبوت ازرشته تارش به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله چه غم ازدشمنان داردچو باشدحق نگه دارش به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد شود ماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش به آتش می کشد خودرا خلیل الله اگرداند صباخاکسترش را می برد درسیرگلزارش محمّد(ص)جلوه دارحيّ سرمد،سید بطحاء که جن وانس واهل آسمان خوانند مختارش نیابی عمرجاویدان مگرازتیغ ابرویش شفارادرنمی یابی مگردرچشم بیمارش عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید که باشد عالمی تحت الشعاع مهررخسارش من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد که بوده حسن گندمگون وی الگوی معمارش قیاس رحمتش باظرف اقیانوس ممکن نیست کسی که هست کوثر چشمه ای از فیض سرشارش مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی مشو غافل (تراب)از خاکبوس آل اطهارش
صبح ازل طلوعش  باطلعت حسن بود و الشمس و ضحها در صورت حسن بود یک ذره خاک او ماند مارا درست کردند گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود بابا همیشه میگفت دیدی خدا کریم است؟! نانی که خوردی امشب از برکت حسن بود هرجا حسین قدم زد دنبال مجتبی بود شخصا حسین محو شخصیت حسن بود با دوستان مروت با دشمنان مروت این خُلق در یکی بود  او حضرت حسن بود یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد کرببلا محیطش تا تربت حسن بود صد سال اشک ادم یک گریه ی شبش بود صدسال صبر ایوب یک ساعت حسن بود در خانه جعده بود و در کوچه هم مغیره پس‌ کی خدا دراین شهر هم صحبت حسن بود؟ در کوچه پیش رویش کشتند مادرش را فریاد ازین زمانه این قسمت حسن بود
هم گرفتار حسینم هم گرفتار حسن هم هوادار حسینم هم هوادار حسن با شفا بیگانه ام این درد من را خوش تر است چونکه بیمار حسینم چونکه بیمار حسن ای خدا را صد هزاران شکر که لبریز از عشق سرشار حسینم عشق سرشار حسن نیستم میثم ولی لب تر کند جان می دهم در پی دار حسینم در پی دار حسن شیر پاک مادرم تاثیر خود را داشته تعزیه دار حسینم، تعزیه دار حسن هر چه دارم از کرامات حسین است و حسن هم بدهکار حسینم هم بدهکار حسن جور ما را می کشد گاهی حسن گاهی حسین دائما بار حسینم دائما بار حسن هر زمان که غصه دارم می روم سر می نهم روی دیوار حسین و روی دیوار حسن کار ما را حضرت زهرا مشخص کرده است در پی کار حسینم در پی کار حسن بر تنم رخت عزای بچه های فاطمه است هم عزادار حسینم هم عزادار حسن اسمشان وقتی می آید پلکمان تر می شود هم گهربار حسینم هم گهربار حسن این یکی شد بی حرم آن دیگری شد بی کفن روز و شب زار حسینم، روز و شب زار حسن .... آتش و مسمار و سیلی و در و دیوار بود روضه ی ناگفته ی قلب شرر بار حسن
میسوزد از زهر جفا پا تازبانم چون چوب خشکی گُر گرفته استخوانم من کشتهء همخانه ای نامهربانم در بین شهر خویش هم بی آشیانم من طعمه گاه سوء قصد زهر هستم با کوچه های زادگاهم قهر هستم من سفره داری کردم و آزار دیدم از غم فلک را بر سرم آوار دیدم دشمن که جای خود ستم از یار دیدم بین خلائق خویشتن را خوار دیدم کردم صبوری غصّه را بر خود خریدم من از حرامی فحش ناموسی شنیدم هر کس رسید از راه قصد جان من کرد زخم زبان یا ناسزا مهمان من کرد یا شک به اسلام من و ایمان من کرد یا که خیانت بر من و احسان من کرد یکروز مانند خدا من را ستودند روز دگر سجاده از پایم ربودند من این همه غم دیده ام امّا غمی نیست پیش غمی که مثل این غم ماتمی نیست بر داغ جانسوز دل من مرهمی نیست من داغدار مادرم داغ کمی نیست من داغدار کوچه ام افسرده حالم کابوس کوچه مانده در خواب و خیالم یادم می آید که فدک را پس گرفتیم ارث پیمبر ما تَرَک را پس گرفتیم سهمیهء نان و نمک را پس گرفتیم از چاه تیره ما فلک را پس گرفتیم خوشحال سوی خانه مان بودیم راهی یکدفعه زد سایه به ما ابر سیاهی ابر سیه سایه به روی ماه انداخت دربین کوچه بحث تُندی راه انداخت بر آن سند تا چشم خود ناگاه انداخت بر جان من تا روز محشر آه انداخت آمد سند را از کف مادر بگیرد طوری به مادر زد که در کوچه بمیرد نامرد وقتی دست نحسش را هوا بُرد حتّی خدا را در فلک این صحنه آزُرد با کینه طوری زد که گفتم مادرم مُرد که استخوان گونهء مادر تَرَک خورد یک لحظه قلب مادرم از کار افتاد جای سرش بر صفحهء دیوار افتاد مجتبی صمدی شهاب
تو بی حرم ماندی و گنبد هم نداری حتی به روی قبر خود پرچم نداری هر چند قبر خاکی ات بی روضه خوان است چیزی ز شاه بی کفن تو کم نداری آتش گرفتم آنزمان که روضه خوان گفت حتی درون خانه هم محرم نداری ای منتهای معنی و مفهوم غربت جز خنده قاتل یکی مرهم نداری جز وای مادر بر لبان تو نیامد جز داغ او در سینه خود غم نداری ای وارث خاتم خدا را شکر اینجا ترسی ز غارت رفتن خاتم نداری غارت زده یعنی حسینی که تن او عریان شد و زلفی چو او درهم نداری غارت زده یعنی حسین بی برادر یعنی که آب خوش به قدر نم نداری داریوش جعفري