#برگشت_به_مدینه
مدینه کاروانی سوی تو با شیون آوردم
ره آوردم بود اشکی که، دامن دامن آوردم
مدینه در به رویم وامکن چون یک جهان ماتم
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنهامن آوردم
مدینه یک گلستان گل اگر در کربلا بردم
ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اسیرم کرد اگر دشمن به جان دوست خرسندم
به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم
مدینه یوسف آل علی را بردم اکنون
اگر او را نیاوردم از او پیراهن آوردم
مدینه گر به سویت زنده برگشتم مکن مَنعَمْ
که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم
مدینه این اسیریها نشد سدّ رهم بنگر
چها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#برگشت_به_مدینه
کعبه رفتیم و زیارت در منا
حولهء احرام شد رخت عزا
سنگ خوردیم از میان نیزه ها
هدیه آوردیم از کرببلا
زینبت برگشته یا ام البنین
جای تو خالی! که خوردم بر زمین
چار فصل من بهاری داشت، نیست
این دل عاشق، نگاری داشت، نیست
زینب غمدیده یاری داشت، نیست
محمل من پرده داری داشت، نیست
هی نپرس از صورت نیلی فقط
خورده ام از این و آن سیلی فقط
من از اینجا گرچه سنگین رفته ام
بین صدها مرد بی دین رفته ام
از بلندی رو به پایین رفته ام
تا ته گودالِ خونین رفته ام
شمر بود اما سر یارم نبود
نیمه شب، انگشتر یارم نبود
آمدم با معجری محکم شده
آمدم با این کمر که خم شده
سینهء ام ویرانه ای از غم شده
دختری از کاروانم کم شده
یادگار مادرم، یادت که هست
آن سه ساله دخترم، یادت که هست
این سفر، بد حرمت ما را شکست
بر سر نیزه، سر سقا شکست
در دل آتش دل زهرا شکست
حرمت من پیش دخترها شکست
چند سوغاتی به حاجی ها رسید
گوشواره تا حراجی ها رسید
روضهء چاک گریبان را نپرس
غربت قاری قرآن را نپرس
رد شدم از کوچه ها، آن را نپرس
سکوی برده فروشان را نپرس
با یهودی ها که سنگم می زدند
بی هوا یک عده چنگم می زدند
آه، سر گردانی من را ببخش
خسته ام، ویرانی من را ببخش
این پریشان خوانی من را ببخش
روضهء پایانی من را ببخش
در پی اشرار رفتم با حسین
مجلس اغیار رفتم با حسین
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_مناجات
#حضرت_علی_اصغر
پای این سفره به پایت چقدر افتادیم
ما از آن روز که در بند توایم آزادیم
ما همه گوشه نشینان خرابات توایم
از غمت خانه خرابیم، ولی آبادیم
ما محال است که از عشق تو دلسرد شویم
ما ندیدیم تو را، باز به تو دل دادیم
از تو جز خوبی بسیار ندیدیم حسین
خودمانیم ولی ما که پر از ایرادیم
ارث اجدادیِ ما نوکری این خانه است
تا ابد جیره خورِ خیرِ همان اجدادیم
یادی از ما بکنی یا نکنی حرفی نیست
ما به این نوکرِ دربار تو بودن شادیم
پشت ما که همه جوره به تو گرم است حسین
ما بدهکار شما در همه ی ابعادیم
جز همین اشک نداریم برایت چیزی
با همین گریه به غم های تو، از عُبّادیم
به خدا نام تو هم دیده ی ما را تر کرد
مادرت خواست که در گریه به تو استادیم
تا ابد گریه ی آرام حرام است به ما
سالیانیست که در روضه پر از فریادیم
آب خوردیم به یاد جگر سوخته ات
یاد خشکی لب اصغر تو افتادیم
حرمله خیر نبیند که تو را حیران کرد
بیش از آن تیر و کمان، دلخور از آن صیادیم
#وحید_محمدی
#امام_حسین_مناجات
نرفته است دل از روضه اش پی غم دیگر
چگونه اشک بریزم به پای ماتم دیگر؟
نخورده گندم ری، حُر شدم به طالعِ سعدم
حسین ساخت از این روسیاه، آدم دیگر
بهشت مال همینجاست، کربلای حسین است
بگو خدا ندهد وعده ام به عالم دیگر
به غیر پرچم مشکی روضه، فطرسِ چشمم
نرفته ثانیه ای زیر هیچ پرچم دیگر
هنوز زنده ام، ای ننگ بر تو دل، دلِ از سنگ
به روضه خوان بسپارید، یک محرّم دیگر...
#مسعود_یوسف_پور
#امام_حسین_مناجات
#دوبیتی
شاهِ عرصات، یا قتیل العبرات
کشتیِ نجات، یا قتیل العبرات
بر گریه ی گریه دارِ من غبطه خورَد
امواجِ فرات، یا قتیل العبرات
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_علیه_السلام
در بساطِ عشق هرکس زحمتش بالاتر است
پیشِ زهرا مادرش شخصیتش بالاتر است
هر که محضِ احترامت معصیت کمتر کند
روزیِ اشک میانِ هیاتش بالاتر است
احترامِ پیرها هر چند بر ما واجب است
پیر پایِ پرچمِ تو حُرمَتش بالاتر است
قول دادی روزِ محشر لنگ مگذاری مرا
ساکنِ بیتُ الحُسين امنیتش بالاتر است
خیمۀ تو جایِ کبر و کینه و منصَب که نیست
هر کسی خاکی تر آمد عزتش بالاتر است
نقص هایِ هر نمازش زود کامل میشود
هر که انسِ سجده رویِ تربتش بالاتر است
کربلا رفتن کجا ، از کربلا گفتن کجا
دیدنِ شش گوشه ات از صحبتش بالاتر است
داغ تو دیده به فکرِ غصۀ دنیا که نیست
مبتلایِ اشکِ تو ظرفیتش بالاتر است
گریه در هیأت تفاوت میکند با هر کجا
اشک دسته جمع باشد قيمتش بالاتر است
وسع ما این است اما خوب میدانیم ما
خیلی از اين نوکری ها ساحَتَش بالاتر است
تشنگی،زخم زبان،داغِ جوان،هتک حرم
از تمام این مسائل غربَتش بالاتر است
آب مهرِ مادرش بود و به رویش بسته شد
حجم نیزه آمد و راهِ گلویش بسته شد
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
پرچمت هر چه نور داشت حسین
نوکری ام قُصور داشت حسین!
شصت و نُه شب ولی همین نوکر
با تو حسّ غرور داشت حسین
شهدِ نابِ عسل چشید آن که
در غمت!اشک شور داشت حسین
می شود سال بعد هم آیا
در عزایت حضور داشت حسین؟
ای غریبی که بر روی سینه
جای سمّ ستور داشت،حسین...
وای که خواهرت عقیله چِقَدر
دل و جانی صبور داشت حسین!
.
.
.
منتقم می رسد زِ رَه باید
تب و تاب ظهور داشت حسین
#محمدحسین_مهدی_پناه
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
شور شیرین جوانی پای ماتم خرج شد
بهترین ساعات عمر من در این غم خرج شد
هیچ کالایی گرانتر از "بُکاءِ روضه" نیست
پای هر یک قطره،خونِ شاه عالم خرج شد
انبیا را دستگیری کرده "گریه بر حسین"
عفوِ حق بارید وقتی اشک "آدم" خرج شد
"کعبه" از گریهکُنان اسبق "شش گوشه" است
در غمِ مشکِ "فراتت" اشک "زمزم" خرج شد
از نخ چادر نمازِ وصله دار فاطمه است
هر نخی که در سیاهی های پرچم خرج شد
دستبند مادر و انگشتریِ خواهرم...
بهر نذری دادنِ در روضه باهم خرج شد
قُلَّک چشم ترم را تا شکستم..،"گریه" ریخت
در عزایت کُلِّ دارایی ام از دَم خرج شد
آبروی رفته ی ما را تو برگردانده ای
با دو قطره آبِ رویی که مُحرَّم خرج شد
.
.
روستا یک کهنه بوریا برایش مانده بود...
که همان هم در ازای جسم دَرهَم خرج شد
ساربانِ بی مُرُوَّت را خدا لعنت کند...
وای که انگشت دستت پای خاتم خرج شد
#بردیا_محمدی
#برگشت_به_مدینه
رَوایَت اَست کِه چُون عِترَتِ رَسُول الله
سُوی مَدِینه رِسیدَند با خُرُوش زِ راه
خَمِیدِه زِینَبِ بِی غَمگُسار گَشت رَوان
مِیانِ رُوضهء مادَر به نالِه و اَفغَان
سَلام کَرد به حَسرَت فِکند سَر دَر پِیش
زَبانِ حال به مادَر بگُفت با دِلِ رِیش
که اِی سِتَمکِشِ اَیّام چِشمِ تُو رُوشَن
کِه زِینَبَت زِ سَفَر آمَده اَست سُوی وَطَن
سَرِی بَر آر زِ خاکَ و به پُرس اَحوالَم
نَظارِه کُن کِه چِسان گَشتِه اَست اِقبالَم
زِّ مَن بِپُرس کِه زِینَب چِه شُد بَرادَِر تُو
زِِ داغِ کِیست کِه گَشتِه سِیاه مَعَجر تُو
زِ کَربَلا تُو چِرا بِی بَرادَر آمَدِهاِی
چِنِین شِکَستِه دِل و خاکَ بَر سَر آمَدِهاِی
بِرَم زِ کُوفِه و یا کَربَلا به نَزدِ تُو نام
و یا زِ شام و یَزِیدِ لَعِینِ بَد فَرجام
به کَربَلا زِ سِتَم سُوختَند خانِهء ما
بِباد داد فَلَکَ خاکِ آشیانِهء ما
مَرا بِه گُوشهء زِندان هَمِین نَه مأوا داد
بِه کُوفِه حُکَم به قَتلَم نَمُود اِبنِ زیاد
میانِ کُوفُه نَدِیدِی چِسان زِ آتَشِ دِل
زَدُم زِ غُصّه سَرِ خُود به چُوبهء مَحمِل
کِه شُد زِ خُونِ سَرَم رُوی و مُویِ مَن رَنگِین
رَوانَه شُد زِ سَرَم هَمچُو سِیل خُون به زَمِین
زِ کُوفِه تا به سُویِ شام دَر بَرابَرِ مُن
بِه پِیشِ مَحمِلِ مَن بُد سَرِ بَرادِر مَن
شُدَم چُو واردِ شامِ خَراب اری مادَر
خَرابِه مَنزِل ما بُود و خَاکَ رَه بَستَر
کَسِی کِه مُونِس و غَمخوارِ و هَمدَمِ ما بُود
مُدام سَنگ و نِی و چُوبِ سَختِ اَعدا بُود
تَمامِ کُوچِه و بازارِ شام آئین بَست
یَزیدِ دُون به سَر تَختِ زَرنِگار نِشَست
به بَزمِ عام طَلب کَرد آن لَعِینِ غَیُور
سُرِ بِرِهنِهء مُن و اُهلِ بِیت را بِه حِضُور
چذنان نمُود جَفایِ یَزِید مَدهُوشَم
کِه شُد زِ شِمر و صِف کَربَلا فَرامُوشَم
به پِیشِ دِیدِهء مَن آن سِتَمگَرِ کُونِین
بِزَد به چُوبِ سِتَم بَر لَب و دَهانِ حُسین
گُذَشتِه زِین هَمِه یِک سُرخ مُو به بَزمِ یَزِید
زِ خاندانِ نُبُوّت کَنِیز میطَلَبِید
بَس اَست #صامت اَفسُردِه زِین عَزا بِگُذَر
کِه از سِرِشگِ دُو چِشمَت سِیاه شُد دَفتَر
#صامت_بروجردی
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
چو شمع، آب، ز شب تا سحرشدن کافی ست
ز رفت و آمدِ تو بی خبرشدن کافی ست
عزیزِ فاطمه تا کِی به هر دری بزنم؟
بیا بیا، که دگر دربِدرشدن کافی ست
چقدر گریه کنم تا به من نگاه کنی؟
بس است! این همه دور از نظرشدن کافی ست
تو رحم کن به کسی که، فقط تو را دارد!
سری بزن به من، این خونجگرشدن کافی ست
زِ نانِ شُبهه ببین تَحبِسُ الدُّعا شده ام
دعای روز و شبم بی اثرشدن کافی ست
خودت به ترکِ گناهان، مرا مدد فرما
که غصّه های دلت بیشترشدن کافی ست
بیا که مادرت از پشتِ دَر تو را خوانَد
قسم به فاطمه این منتظرشدن کافی ست
#رضا_رسول_زاده
#امام_زمان_مناجات
خسته ام لیلای من! دیگر مرا مجنون نکن
آخر عمری مرا از خانه ات بیرون نکن
هیچ کس غیر از تو احوالی نمی پرسد ز من
پس مرا با دوریت ناراحت و محزون نکن
در همان چاهی که بُرده سر درونش مرتضی...
ای مسیحا! شِکوه از خواب حواریون نکن
وصله ای از چادر زهرا به دادم می رسد
این گدا را بر کسی جز مادرت مدیون نکن
جان حیدر که مزار همسرش شد خانه اش
جز نجف این زائر آلوده را مدفون نکن
#رضا_دین_پرور
#امام_زمان_مناجات
بلا عظیم و گره کور و امتحان سخت است
چقدر پیروی از صاحب الزمان سخت است
شبیه هرکه به جز اوست زندگی کردیم
ولی شبیه به آقا ...!؟برایمان سخت است
قصور ماست اگر تحبس الدعا شده ایم
مقصریم که رفتن به آسمان سخت است
برای دیده ی هرجایی منِ دلسنگ
مجال دیدن دلدار هر زمان سخت است
چقدر فاصله مانده چقدر از او دوریم
و راه رفتن با پای ناتوان سخت است
اگرچه غرق گناهیم دوستش داریم
نبودن ولیِ مهربانمان سخت است
اگرچه دورم از او بین روضه نزدیکم
نفس کشیدن بی روضه بی گمان سخت است
همیشه قصه ی بی مادری غم انگیز است
همیشه رفتن یک مادر جوان سخت است
ز میخ سخت تر آغاز بی کسی علیست
به روضه خوان بگو این روضه را نخوان ..سخت است
به پیش دیده ی مردم زدند فاطمه را
اگرچه روضه عیان است در بیان سخت است
#رضا_تاجیک