eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
779 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچکس مثل او شکسته نشد از تمام جهان گسسته نشد چند ماهی میان بستر بود زخمهایش چه سود بسته نشد با وجود تورمت قدما یک نمازش ولی شکسته نشد هیچ خیری ندید از دنیا بعد از او هم جهان خجسته نشد خسته شد از تلاش او دستاس دستش از کار خانه خسته نشد کار زهراست مثمر ثمر است دست حیدر دوباره بسته نشد خون مظلوم صاحب اثر است خونش از روی میخ شسته نشد
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریه کن های حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دست های فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی شانه های کودکانش شد عصای فاطمه آب می ریزد برای بچه هق هق می کند ای به قربان حسین سر جدای فاطمه
هر چه داریم ازین روضه و منبر داریم چشم امید بر این لطف مکرر داریم عهد خود را نشکستیم و نشد رو بزنیم تا ابد بر احدی ، ما به تو باور داریم هر چه را خواسته بودیم رسیدیم به آن به به از روزی ما ، مثل تو یاور داریم ای رفیقی که همه زحمت ما گردن توست ما محال است که دست از سر تو برداریم حال ما سوختگان پای علم جا آمد از حسینیه مگر میکده بهتر داریم لایق آمدنت نیست اگر مجلس ما لااقل کن نظری روضه مادر داریم
نبی ز ماه جمالت چو پرده بردارد خدا به دیدهء او جلوه‌ای دگر دارد به جلوه‌ای چو ربایی دل از رسول خدا ز چهره‌ات نتواند نگاه بردارد میان خلق شود چون محبتت تقسیم پیمبر از همگان سهم بیشتر دارد به دانه دانهء اشک تو می خورد پیوند که ناله، سوز دگر در دل سحر دارد پیمبری که کلامش هماره وحی خداست به وصف مدح تو بر لعل لب گهر دارد کدام باغ چنان دامنت بر آرد گل؟ کدام نخل چنین شاخه‌اش ثمر دارد؟ خدا ثنای تو را در کتاب خود گوید رسول مهر تو را همچو جان به بر دارد علی، ندیده عبادت نمی‌کند حقّ را خدای را به جمال تو در نظر دارد سزد که غیر خدا مدحتت نگوید کس که از جلال تو تنها خدا خبر دارد کلیم اگر سخنی بی ولایتت گوید شکوه وادی ایمن بر او خطر دارد مسیح اگر نفسی بی محبتت بزند به جای جان دم جانبخش او شرر دارد ز برج عصمت تو یازده ستاره دمید که هر ستاره هزار آسمان قمر دارد به عالمی ندهم ذرّه‌ای ز مهر تو را که این معامله صد آسمان ضرر دارد کتاب مدح تو تنها دل رسول خداست که جن و انس از آن جمله‌ای ز بر دارد از آن ستوده بشر را خدا به قرآنش که مظهری چو تو در کسوت بشر دارد نسیم شهر مدینه به خُلد ناز کند که هر شب از حرم مخفی‌ات گذر دارد جحیم غارت دل می‌کند ز اهل جنان اگر ز قبر تو یک قبضه خاک بردارد تو با خدا ز ازل بوده تا ابد هستی که گفته دخت نبی عمر مختصر دارد!؟ نبوّت از تو بپا ماند و تا ابد برجاست ولایت از تو به کف رایت ظفر دارد گذشته است بسی قرنها و بر دل خصم هنوز هم سخنت حکم نیشتر دارد خطابه خواندن تو، حیف، خاصه آنجایی که اجتماع دل کور و گوش کر دارد ز غصه ات چه بگويم که قصهء آن را به صدهزار زبان شعله‌های در دارد غمت شکسته علی را چنان که در دل شب پی جنازۀ تو دست بر کمر دارد پس از تو همنفسش آه و همدمش اشک است که استخوان به گلو، خار در بصر دارد میان مرگ و حیات، آن حیات بخش وجود کشیده دست ز جان حال محتضر دارد هزار بار اگر «میثمت» رود سرِ دار نه دل ز مهر و نه دست از ولات بردارد گلچینی از یک قصیده
پشت در تا جای یار من گرفت شعله سر را بر سر دامن گرفت میخ کارش وصل کردن بود حیف میخ در یار مرا از من گرفت
هنوز این کوچه ها شبگرد دارد غمی با خاطراتی زرد دارد گذشته قرن ها از قصه ... اما هنوزم جای سیلی درد دارد
یاسم ولی به چشم همه ارغوانی ام سروم ولی به چشم همه قد کمانی ام امروز قاتلم به ملاقاتم آمده تا شهر را خبر کند از نیمه جانی ام 《 اسماء سال خورده مرا راه می برد》 پیری عزا گرفته به حال جوانی ام هر چند با تمامی قدرت چهل نفر من را زمین زدند ولی آسمانی ام ای مرگ مثل اهل محل بی وفا نباش چشمم به راه مانده بگیری نشانی ام روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون اصلا نبود حق من و مهربانی ام از بی کسی ،کسی نکشیده شبیه من مجروح کینه های چهل پست جانی ام این خانه حسرت همه اهل مدینه بود چشم حسود کرده چه با زندگانی ام آماده گشت پیرهن و دیدنی تر است از این به بعد یاد حسین روضه خوانی ام
روی تاج عرش طبق نصّ لولا فاطمه نقش شد زهرا سلام الله علیها فاطمه انبیا از برکت دستاس او نان می خورند رزق و روزى می دهد به اهل بالا فاطمه ظاهراً فرموده اند " ام الائمه " فاطمه باطناً فهمانده اند " ام ابیها " فاطمه جلوه ای شد لیله القدر رسول الله او جلوه ای شد لیله المحیای مولا فاطمه بچه هایش حجت الله اند اما گفته اند آشکارا حجت الله علینا فاطمه سیزده معصوم هر یک نورى از زهراست پس مى شود سرجمع این ها چهارده تا فاطمه فاطمه حق و علی حق و مع الحق آینه است چه علی اندر على چه فاطمه با فاطمه حک شده بر روی گردنبند زهرا یا علی حک شده بر ذوالفقار مرتضی یا فاطمه بس که حیدر فاطمه است و بس که زهرا حیدر است در نجف چیزى نمی بینیم الّا فاطمه شادی روح خدیجه ، کوری چشم همه سروری دارد به زن های دو دنیا فاطمه با هر اسمی که بخوانی در نهایت مادر است راضیه حنانة الحوراء ؛ زهرا فاطمه مادری بالاترین از این مهربانی بیش از این ؟ می رسد محشر به داد شیعه صد جا فاطمه خانه اش که سوخت مسمار از خجالت سرخ شد آن چنان برخورد با سینه که آنجا فاطمه .....
سنگدل ها بی امان برگ و برم را می زدند پشت در ناباورانه باورم را می زدند لرزه بر جان همه اهل حرم افتاده بود لحظه ای که با لگد درب حرم را می زدند پیش چشمم شعله بر باغ و بهار من زدند غنچه ام پرپر شد و نیلوفرم را می زدند مصحف پیغمبرم در شعله ها افتاده بود جزء جزء و آیه آیه کوثرم را می زدند ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت دستهایم بسته بود و همسرم را می زدند یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف با تمام زور و بازو دلبرم را می زدند از خجالت من سرم را بر زمین انداختم با که گویم دختر پیغمبرم را می زدند می پرد هر شب حسن از خواب می گوید پدر خواب میدیدم دوباره مادرم را می زدند
دستم اگر شکست به پای علی شکست بالم اگر شکست فدای علی ... شکست من محو مرتضایم و فرقی نمی کند اصلا کدام دست برای علی شکست
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»... بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف» می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد...
علی را چونکه من بی یار دیدم خودم را در بر اغیار دیدم چنان از کینه سیلی خوردم آنروز که در کوچه حسن را تار دیدم