eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
717 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مَلیکه‌ای ملکوتی سَریر می‌آید الٰهه‌ای به نقابی حریر می‌آید زِ عرش بس که فرشته به فرش می‌بارد صدایِ هِلهله از چرخِ پیر می‌آید پیاله‌ها همه لبریز و تاک‌ها سیراب چه کوثری است که این‌سان کثیر می‌آید تمامِ آینه‌ها را شکسته انوارش شگفت آینه‌داری مُنیر می‌آید چنان شکوهِ نزولش گرفته عالم را که آفتاب غُباری حقیر می‌آید زمین به شوقِ قدومش به خویش می‌بالد وَ هرچه هست به چشمش فقیر می‌آید شب است و کعبه چه ناباورانه می‌بیند که اَبرِ مهر به این گرمسیر می‌آید هزار آبشار از بهشت می‌ریزد هزار چشمه به چشمِ کویر می‌آید به سویِ خانه‌ی خورشید دستهاست بلند که مادرانه کسی دستگیر می‌آید رسید کعبه برایِ طواف قبله‌ی خود به گِرد خانه‌ی او سر به زیر می‌آید گشود شهپرِ خود را و گفت جبرائیل... چقدر زیرِ قدومت حصیر می‌آید زِ فرطِ شوق پیمبر به خود نمی‌گُنجد زِ عطرِ هر نفسش یامُجیر می‌آید گرفت تنگ در آغوش و دید از قلبش صدایِ زمزمه‌ای دلپذیر می‌آید تپش تپش زِ دلش یاعلی علی جاریست نَفَس نَفَس زِ لبش یا امیر می‌آید رسید تا که بدانند آسمانی‌ها برایِ شیرِ خدا هم نظیر می‌آید بگو به دشمنِ مولا که دشمنِ زهراست هنوز از دهنت بویِ شیر می‌آید قسم به مادرِ دریا ، قسم به مادرِ آب که شورِ موج به هر آبگیر می‌آید طلوع می‌کند از پشتِ ابرها خورشید زِ شامِ غیبتِ خود_گرچه دیر_می‌آید و زخمِ مادرمان خوب می‌شود روزی زِ راه مرحمِ زخمِ غدیر می‌آید
     کوثر نبود، ساقی کوثر نداشتیم حرفی برای طعنۀ –أبتر- نداشتیم راز تکامل همه ی خاک ها تویی بی لطف و ذره پروری ات زر نداشتیم سرمایه ی محبت زهرا اگر نبود چیزی برای لحظۀ آخر نداشتیم در کوچه راه می روم و فکر می کنم قطعا بدون فاطمه، حیدر نداشتیم بار امامت است که او حمل می کند بی نسل او که مذهب جعفر نداشتیم قرآن بدون سورۀ کوثر تمام نیست بی فاطمه هدایت برتر نداشتیم وقت نزول وحی خدا گفت: جبرئیل زهرا اگر نبود، پیمبر نداشتیم جریان کوچه و در و دیوار اگر نبود سوگند می خوریم که محشر نداشتیم
هر چه در بسته شود خانه مادر باز است این دری هست که در سوره ی کوثر باز است در این خانه به روی احدی بسته نشد از همان روز ازل، روز مقدّر باز است همه ی اهل جهان هم که بیایند اینجا سوخته گرچه، ولی چند برابر باز است ننویسید در خانه ی زهرا بسته ست بنویسید در خانه ی حیدر باز است دل مولاست همان قلعه محکم که درش به روی هر که که دلبسته شود در باز است اندرون دل او جای همه نیست، ولی رو به سمت دل سلمان و ابوذر باز است چنگ بر در زد و افکند به سویی آن را بعد از آن روز در قلعه ی خیبر باز است سفره ی فاطمه و نان نمک گیرانش به روی هر که شود مالک اشتر باز است از غلامان علی معجزه بر می آید به دلیلی که در خانه ی قنبر باز است خانه اش بیشترین فوج کبوتر دارد دل ما نیز به این عشق، کبوترباز است دل ما شیشه ی سرخی ست پر از عطر حرم در این شیشه ی زیبای معطر باز است ای که درهای زمینی به رویت بسته شده غم مخور چون که در خانه ی مادر باز است
آسمان کوثر به دنیا آمده کوثر بخوان با سرود وحی مدح دخت پیغمبر بخوان مدح آن ممدوحۀ محبوبۀ داور بخوان با زبان خویشتن نه، با دم حیدر بخوان با زبان حیدر از صدیقۀ اطهر بخوان هر چه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان ماه عصمت اختر برج هدی را مدح کن روح احمد لیلة القدر خدا را مدح کن جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل مطلع الانوار ایمان را گرفته در بغل گوهر دریای غفران را گرفته در بغل هستی دادار منّان را گرفته در بغل هر چه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل یا محمّد یا محمّد  عصمت کبراست این بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این این ز پا تا سر تجلاّی جمال داور است این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است این به احمد کوثر است و دختر است و مادر است بلکه مام یازده عیسای عیسی پرور است چارده معصوم را شخصیّت او محور است جز محمّداز تمام انبیا بالاتر است ذات حق با آیه ی قرآن ثناها گویدش اوّلین شخصیّت عالم فداها گویدش مخزن اسرار حق گوهر ندارد مثل او ذات ربّ العالمین مظهر ندارد مثل او مصحف ختم رسل کوثر ندارد مثل او نخل سر سبز نبوّت بر، ندارد مثل او شخص ختم الانبیا دختر ندارد مثل او شیر حق دست خدا یاور ندارد مثل او هر چه گفتم هر چه گویم در ثنای او کم است مدح ناموس خدا فوق بیان عالم است آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است فاطمه یعنی تمام هستی هست آفرین فاطمه یعنی بهشت رحمةٌ للعالمین فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین فاطمه یعنی چراغ آسمانها در زمین فاطمه یعنی یداللّهی دگر در آستین فاطمه یعنی علی یعنی همان حبل المتین فاطمه یعنی جمال بی مثال کبریا فاطمه یعنی کتاب الله کلّ انبیا فاطمه در فلک هستی ناخدایی می کند فاطمه در روز محشر کبریایی می کند فاطمه از شیر حق مشکل گشایی می کند فاطمه در چشم حیدر خودنمایی می کند فاطمه در بندگی کار خدایی می کند فاطمه بر شیعیان لطف نهایی می کند فاطمه یعنی چراغ محفل افلاکیان فاطمه یعنی ز رأفت همنشین با خاکیان کیست زهرا یک بهارستان به گلزار وجود کیست زهرا کعبۀ جان قبله ی اهل سجود کیست زهرا راز دار عالم غیب و شهود کیست زهرا برترین محبوبۀ حیّ ودود کیست زهرا باب رحمت دست احسان بحر جود کیست زهرا خیمۀ سبز ولایت را عمود کیست زهرا آفتابی کبریایی طلعت است کیست زهرا چارده معصوم در یک صورت است ای بهشت قرب پیغمبر جمالت فاطمه ای تمام انبیا مات جلالت فاطمه ای امیرالمؤمنین محو کمالت فاطمه ای ملایک بندۀ صفّ نعالت فاطمه ای تمام وحی در موج خیالت فاطمه ای همه مرهون فیض بی زوالت فاطمه طاهره، انسیّه، حورایی نمی دانم که ای فاطمه، صدّیقه، زهرایی نمی دان که ای عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم با کمیت و هم تا آنسوی هستی تاختیم یا به مضمئن یا به ایراد سخن پرداختیم دست ها بر رشته های چادرت انداختیم شعرها خوانده غزل، قطعه، قصائد ساختیم عاقبت دیوانه گشتیم و تو را نشناختیم حور، انسان، یا ملک، یا فوق اینان چیستی؟ کیستی تو کیستی تو کیستی توکیستی؟ من نمی گویم غلام دختر پیغمبرم من نمی گویم که بنشانی کنار قنبرم من نمی گویم بلالت پا گذارد بر سرم من نمی گویم ثنایت گشته بر لب گوهرم من نمی گویم بسوزان تا کنی خاکسترم لیک می گویم قبولم کن گدای این درم دوست دارم تا زلطف و مرحمت شادم کنی دوزخی هستم تو خود از دوزخ آزادم کنی روسیاهم، زشت کردارم، گنه کارم بدم تو بکوی خویش راهم داده ای تا آمدم گر چه مردودم به جان زینبت منماردم نامه ای پر از گناه است و تهی باشد یدم عالمی را سیر کردم آخر این در را زدم گر روم جایی دگر از پشت این در مرتدم «میثمم» یعنی گدای خانۀ خشت و گلت غرق دریای گنه چشمم به سوی ساحلت
طبیب جان پیغمبر که بود ام ابیهایش هنوز عقل بشر مات است در حل معمایش خدا را خواستیم اول به حق فاطمه یعنی حدیث قدسی لولاک اینجا خورده معنایش نبی معراج را حس کرده اما خوب می داند بلندش می کند گل بوسه بر دستان زهرایش رسول الله دارد دختران دیگری اما فقط میگفت بر زهرا فدایش جان بابایش بجز چشم علی باید که روی از خلق برگیرد چرا که چشم ها را می زند خورشید سیمایش جمال نوری اش در قبل خلقت زیر ساق عرش خدا را وجد می اورده با تهلیل زیبایش ملک قبل از نظر بر وجهه نورانی اش هرگز نمی دانست تسبیح خداوند تعالایش کسی که شوکت او شهره بر هفت اسمان باشد بخوانیمش بشر یا انسیه یا انکه حورایش؟ چه معراجی ست سقف خانه اش جبریل می دانست که عرشی تر ندید از فرش زهرا چشم بینایش و ما ادراک ما زهرا چه زهرایی که مجهول است شبیه قبر مخفی از نظرها قدر والایش
عالم صدف، وجود تو مانندِ گوهر است درکِ تو از توانِ خلائق فراتر است بابا اگر علی بشود پس تو مادری... از این جهت ولادتِ تو روز مادر است "اِنّى اَشُمُّ رائِحَةً طَيِّبَة"... هنوز عالم زِ عطرِ یاسِ حدیثت معطر است وقتی خدا به عرشِ خودش مدح خوان توست وقتی که دست بوسِ تو شخصِ پیمبر است دیگر چگونه من بسرایم که وصفِ تو با این زبانِ الکنِ من نامیسّر است... قرآن تمام وصفِ مقامات فاطمه است یک گوشه از تجلّیِ آن قدر و کوثر است زهرا همان کسی است که همتا نداشته غیر از علی که هست که با او برابر است؟! زهرا همان کسی ست که هنگامه ی نماز هفت آسمان زِ نورِ نمازش منوّر است این گوشه ای زِ شان و مقامِ کنیزِ اوست با یک نگاهِ فضه ی او خاک ها زر است پس کیمیا غبارِ قدم های فضه است پس توتیا ...خاکِ کفِ پایِ قنبر است آنجا که حرفِ حفظِ حریمِ امامت است او یک تنه برای علی عین لشکر است سربازِ مرتضی است و فرقی نمی کند در بین کوچه هاست و یا پشت یک در است مردانه ایستاده به پای امام خویش او یک زن است، از همه ی مردها سر است با چادر آمدست به پیکارِ دشمنان با چادر آمدست؛ سلاحی که برتر است با چادر آمدست به دنیا نشان دهد چادر حجاب نیست فقط، بلکه سنگر است "چادر حجاب نیست فقط، یادگارِ توست" چادر برای شیعه ی تو اصل و باور است دنیا که جز عذاب برایت نداشته اوج ظهورِ شانِ تو فردای محشر است فردا که غرقِ هول و هراسند کل خلق حال و هوایِ فاطمیون طورِ دیگر است مانندِ یک پرنده که دنبالِ دانه است چشمِ تو مادرانه به دنبالِ نوکر است اصلاً بهشت ملک خصوصیِ فاطمه ست جنّت به نام نامی زهرا و حیدر است هرکس گدای فاطمه شد بی نیاز شد عالم گدای سفره ی زهرای اطهر است حافظ که خوب گفته ولی فکر می کنم این گونه ما اگر که بگوییم بهتر است "ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم" وقتی بدست فاطمه روزی مقدّر است
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ قلم، قناری گنگی‌ست در سرودن او... چه دختری، که پدر پشت بوسه‌ها می‌دید کلید گلشن فردوس را به گردن او چه همسری، که برای علی به حظّ حضور طلوع باور معراج داشت دیدن او چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا حریم مدرسۀ کربلاست دامن او بمیرم آن همه احساس بی‌تعلق را که بار پیرهنی را نمی‌کِشد تن او دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد پیام می‌چکد از چلچراغ شیون او از آن، ز دیدۀ ما در حجاب خواهد ماند که چشم را نزند آفتاب مدفن او
همان زمان که در آفاقِ عرش ، دیده شدی برای قصه‌ی لولاک ، برگزیده شدی تو میوه‌ی ملکوتی که در شب معراج به اذن حضرت پروردگار ، چیده شدی گذاشت ، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی   تو شاه بیت غزل‌های آفرینشی و ... به شاعرانه‌ترین شکل ، آفریده شدی به دستخط خدایت ادامه‌دار شدی هِجا هِجای تو تکثیر شد قصیده شدی به خاطرت همه‌ی عرش را مزیّن کرد بهشت ، جامه‌ی سبزی که داشت بر تن کرد تو آمدی همه‌ی عرش ریسه بندان شد تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد زمین بهشت برین و ؛ بهشت ، زهرایی به یمن آمدن تو هم این و هم آن شد تمام عرش ، برایت بداهه می‌گفتند تو آن قصیده‌ی نابی که شعرباران شد خدا به خاطر نامت سه بیت نازل کرد سه آیه‌ای که تمام وجود قرآن شد برای مدح تو جبریل ، آمد از ملکوت نگاه کرد ، به چشم تو و غزلخوان شد سلامِ ما و سلامِ خدا عَلَی الْکوثر سلام بر تو و بابای تو اَباالْکوثر سلام ، کوثر جاری شده به جان زمین سلام ، انسیه ؛ ای «حوریه‌نشان» زمین خدای تو به زمین دوخت ، آسمان‌ها را به عشق آمدن تو ای آسمان زمین !! شب ولادت تو آفتاب می‌تابید به وقتِ نور تو تنظیم شد زمان زمین برای مدت هجده بهار هم که شده خدا گذاشته منت به ساکنان زمین ... که شاید از تو بگیرند ، درس آدمیت از آسمان تو رسیدی به امتحان زمین هزار حیف ، که مردود شد زمینِ خدا همان دمی که پر از دود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کرد ، خدا که در آسمان باشی قرار بود ، زمین خانه‌ی خودت باشد نخواستند و بنا شد که میهمان باشی بهشت ، زیر قدم‌های توست مادرجان ! خدا نخواست که بین زمینیان باشی تو گنج مخفی پروردگار می‌مانی اراده کرده که بانوی بی‌نشان باشی به عشق «اَشْهَدُ اَنّ عَلی وَلیُّ الله» خودت نخواستی اصلا که در اذان باشی قسم به نام تو بانو ؛ قسم به نام علی علی تمامِ تو بود و تو هم تمامِ علی
. تا به دنیا آمدی دنیا دلیلش را شناخت از خودش دنیا به دست آورد یک دنیا شناخت چون تسلط داشت هی چرخید دورت روز و شب گر تورا نشناخت دنیا، ماه از بالا شناخت آسمان نشناخت سر از پا و روی خاک ریخت خاک اما زیر پات افتاد و سر از پا شناخت بی گمان در قاب قوسین دو تا ابروی تو خویش را هر شب رسول الله اَوْ اَدْنیٰ شناخت سجده بر نامش اگر واجب شود بی ربط نیست شیعه در واقع خدا را نیز با زهرا شناخت قدر می دانم مُحِبَّش هستم اما بی‌گمان قدر زهرا را در این عالم فقط مولا شناخت بی نگاه لطف تو می ریزد از هم جان من گاه دارد قطره ای از خویش یک دریا شناخت توی جنت هم گدایت می شوم زیرا گدا عرض حاجت کرد صاحبخانه را هرجا شناخت حتم دارم روز محشر هم تو فرمان می‌دهی من به تو ایمان کامل دارم اما با شناخت تو شب قدری و پنهان بوده ای آنقدر که زینبت حتی تو را در ظهر عاشورا شناخت زینبت از پای درس کوچه آمد کربلا آن همه سرهای بر نی را اگر زیبا شناخت مبحث نشناختن در کربلا موضوع شد؛ عمه جان جسم حسین خویش را از پا شناخت تا به آنجا که ربابت را میان کاروان زینب از صوت علیِ اصغرم لالا شناخت روضه یعنی که رقیه چهره را نشناخت و تا صدایش زد صدای طفل را بابا شناخت
یا فاطمه جان! دست من و دامانت ای چشم  امید همه  بر احسانت بادا به  فدایت  پدر و  مادر  من ای گفته  پیمبر، پدرت قربانت  
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت احمد ازو، ‌پیام جهان آفرین گرفت یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت بهر خدیجه، مژده‌ رب جلیل داشت صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد شام تو را ، جبینه‌کش آفتاب کرد نامی برای دختر تو انتخاب کرد و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش تا بی وضو کسی نبَرد نام اطهرش ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت تو عصمت خدا و بهشت محمدی تو مفتخر به ام‌ابیهای احمدی ای اسوه‌ محبت و، ای مظهر عفاف! ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف نامی اگر به‌جاست ز سیمرغ و کوه قاف، درک مقام توست که امکان‌پذیر نیست ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست شادابی حیات، ز انفاس فاطمه‌ست دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه‌ست فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه‌ست از گل لطیف‌تر دل حساس فاطمه‌ست قلب رسول، شیفته‌ زندگانی اش جان علی، فریفته‌ مهربانی اش گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد از عطر ناب یاس، معطر شود که شد جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد می‌خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است والله، جای گفتن الله اکبر است! روزی که یاس فاطمه تکثیر می‌شود اسلام در زمانه فراگیر می‌شود عالم پر از شمامه تکبیر می‌شود دنیایی از مکاشفه تصویر می‌شود آید ندا که کعبه مقصود می‌رسد از گرد راه، مهدی موعود می‌رسد
نعمت تمام شد به نبی و بنی بشر منت گذاشته است خدا بر سر پدر با خلق دختری که می‌ارزد به صد پسر دختر که دیده است بدین جایگاه و فرّ؟ این فاطمه است، فاطمه همتا نداشته در خواب، این جهان فرو مایه مانده بود شعر خدا سروده شد آرایه مانده بود ارکان دین مشخص و یک پایه مانده بود قرآن معطل دو سه تا آیه مانده بود قرآن بدون فاطمه معنا نداشته نه سال با پیمبر و نه سال با علی "یا فاطمه" قرائتی از ذکر "یا علی" هم فاطمه‌اند هر دو و هم هر دوتا علی زهرا برای شیعه امام است یا علی؟ منکر توان فهم معما نداشته! فرقی نمی‌کند دم زهرا دم علی زهراست ذوالفقار علی همدم علی یک بار هم گلایه نکرد از کم علی مدیون مادرم که شدم آدم علی ور نه گدا لیاقت این را نداشته حیدر به نام نامی تو ناز می‌کند جبریل زیر پای تو پرواز می‌کند گرد و غبار مقدمت اعجاز می‌کند نخ‌های چادر تو گره باز می‌کند لطف شما یهودی و ترسا نداشته موسی نداشته است کرامات اینچنین حتی ملک نداشت عبادات اینچنین مانده خلیل هم ز مقامات اینچنین اصلا علی تمام فتوحات اینچنین ... جز با دعای حضرت زهرا نداشته بی‌فاطمه شفاعت محشر قبول نیست با فاطمه که شیعه دچار افول نیست جز فاطمه، کسی همه چیز رسول نیست زهرا که باشد عالم و آدم ملول نیست جز مرحمت برای گدا ها نداشته