eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
691 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همه عزت دنیای حسین است حسن به خداوند مسیحای حسین است حسن بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای جان من! صاحب امضای حسین است حسن این حسن کیست که عالم همه دیوانه ی اوست برترین اسم‌ به لبهای حسین است حسن هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است تا ابد پرچم بالای حسین است حسن بنویسید که آقای جهان است حسین بنویسید که آقای حسین است حسن زیر قبه همه گفتیم الهی به حسن باب حاجات گداهای حسین است حسن همه در کرببلایند حسین رفته بقیع چه عجب؟! جنت اعلای حسین است حسن او علی اکبر اگر داد حسن قاسم داد در بلا هم شده هم پای حسین است حسن بعد او خنده ندیدند به لبهای حسین آی مردم غم عظمای حسین است حسن
در شهر غریب، از وطن می‌گویم از عشق و مُساوات، سخن می‌گویم آموختم از مادرشان این دَم را در ماه حسین، از حسن می‌گویم
مَرا سَری است که اُفتاده زیرِ پای حسن به تَختِ سَلطَنتِ این دل اَست جای حسن هِزار حاتَمِ طائی شود گِدای دَرَش هَرآن کَسی که به دُنیا شَوَد گِدای حسن دو دَست داده خداوند تا که سینه زَنَم یکی برای حُسین و یکی بَرای حسن دو چَشم داده خُداوند تا که گِریه کُنَم شَبی بَرای حُسین و شَبی برای حسن حُسین روضه ی هر روزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نَذرِ روضه های حسن به ساحَتَش هَمه دَم اِحتِرام باید کرد به پای خیزَد وَقتی علی به پای حسن غُروبِ هَفتُمِ ماهِ صَفَر‌ جِگرسوز است نَوای حَضرتِ زَهرا به کربلای حسن به عَرش، مادرِ او را که می کُند خوشحال؟ همانکه گِریه کند در غَمِ عَزای حسن سُروده است چه بِیتی " عَلیِ مَشهوری " که اَجرِ می دَهَدَش عاقبت خُدای حسن "دو آرزو به دِلِ مادرِ جَوانَش ماند کفَن بَرای حُسین و حَرَم برای حسن"
روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است تا کرم بین مقیمینِ  مَقام حسن است هرکه مجنون حسین است خودش می‌داند که حسینی شده‌ی دست امام حسن است از خرابات بقیع تا به خدا راهی نیست همت باده کشان از لب جام حسن است در جمل بین جوانان علی کاری کرد همه گفتند فقط سکه به نام حسن است گفت لایومک فقط کرببلا دیده شود همه‌ی معجزه‌ها پشت کلام حسن است صلح او صلح حسین است به زهرا سوگند  کربلایی هم اگر هست  قیام حسن است حسنی‌های حرم هول قیامت دارند کربلا دید زمین زیر لگام حسن است خیمه‌ی آل حسن حلقه‌ی انگشتر بود مسند عمه‌ی سادات خیام حسن است تا سرِ ازرق شامی و یلانش را زد قاسمش گفت که این تازه سلام حسن است
بگو به هر که برای حسین سینه زن است به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد حسین در دو جهان بهترین رفیق من است نماز و روزه و حج و زکات جای خودش ولی امید من این یا حسین و یا حسن است مرا دوباره به آغوش کربلا برسان کجا برای دل خسته بهتر از وطن است غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است چه گریه ها که نکردیم با همین جمله کریم بی حرم است و حسین بی کفن است
دامنِ چشمِ من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم می‌چكد از كُنجِ لبم عاقبت قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند راهِ من باز بر آن كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد یادِ آن کوچه که با مادر خود می‌رفتم به سَرَم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و در دلِ آن وانفسا چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد
ای مظهر جمال جمیل خدا حسن وی "طلعت تو آینهء کبریا" حسن روح نبی، روان علی، قلب فاطمه  گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی  از بس که داده بوسه دهان تو را حسن وقتی که جای دست خدا می‌شوی سوار  حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن از کائنات نغمۀ آمین شود بلند  دست تو تا بلند شود بر دعا حسن   باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش  تا ذات حق برای تو گوید ثنا حسن آل نبی تمام کریمند و تو شدی  مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن  خلقند میهمان و تویی میزبان خلق  ملک وجود آمده مهمان سرا حسن روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟  جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن صلح تو کرد روز معاویّه را سیاه صبر تو داد دین خدا را بقا حسن  صبر و ثبات و صلح تو گردید از ازل  بنیانگذار نهضت کرببلا حسن یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب  یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن گرد حریم تو که درش بسته روز و شب صف بسته اند سلسلهء انبیا حسن وهابیان به زائر تو راه بسته‌اند سد می‌کشند دور مزار تو، یا حسن  بیچاره‌های کوردل پست، غافلند دارالزیارۀ تو بوَد قلب ما حسن  از ماهیان بحر الی ساکنان عرش گریند در غم تو به صبح و مسا حسن ای چشم غیر بر کرمت! با کدام جرم دشنامها شنیده ای از آشنا حسن آن خواست دست بسته برد سوی دشمنت این یک فشرد بر روی پایت عصا حسن این غم کجا برم که به منبر خطیب پست دشنام داد بر پدرت مرتضی حسن این غم کجا برم که ترا یار آشنا گردید مار و کشت به زهر جفا حسن از فرط تیر تا تن و تابوت شد یکی قد حسین مثل کمان شد دوتا حسن دست بریدۀ پسر کوچکت بس است بر دستگیری از همهء ماسوا، حسن گر قاسمت به عرصۀ محشر قدم نهد  بهر نجات خلق کند اکتفا حسن هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو  دست هزار «میثم» بی دست و پا حسن
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از  خان حسن از همان روز شدم بی سر و سامان حسن بر جبینم  بنویسید مسلمان  حسن دل خود را سر هر بام هوایی نکنم طلب عشق ز هر بی سر و پایی نكنم  رو به هر قبله و هر قبله نمایی نكنم پیش هر سفره كه پهن است گدایی نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامی دارد خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اینها غزلی هست به دیوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كیست حسن آنكه بخشندگیش گشته مَثل كیست حسن معنی حی علی خیر العمل كیست حسن مرد نام آور پیكار جمل كیست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریب الغربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ریخت به هم جگرش ریخت به هم بال و پرش ریخت به هم زینبش آمد و چشمان ترش ریخت به هم همه ی خاطره ها در نظرش ریخت به هم دل پریشان شده از حال پریشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن  (چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد) وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد شعله ی آه كشد سینه ی سوزان حسن
کیست آقام ، شاه ذوالمنن است به همه گفته ام که عشق من است بنویسید روی بابِ نجف کنیهٔ مرتضی ابوالحسن است او فقط صاحب کرمخانه است سفره دارِ تمام پنج تن است ناقهٔ ام فتنه را پی کرد پسرِ کعبه زاده ، بت شکن است خطبه می خواند عین ِ پیغمبر از همان کودکی چه خوش سخن است با وجودیکه بی حرم شده است صاحبِ این همه گدا حسن است مظهر ِ اسم ِ یا کریم ِ خداست او بزرگِ همه بنی الزهراست جلوات خدا نماست حسن اولین شبهِ مصطفاست حسن شیر خورده ز سینهٔ زهرا مَحرَمِ عصمتِ خداست حسن پسرِ ارشدِ امیرِ نجف شاهِ ما بعدِ مرتضاست حسن همه حاجت روا روید امشب دست هایش گره گشاست حسن در دو دنیا نگاهِ قاسمِ او چاره سازِ امورِ ماست حسن ظاهراً در مدینه بی حرم است مالکِ کُلِّ کربلاست حسن بی جهت نیست پرچمش بالاست حسنی کیست ؟! سیدالشهداست حلم دارد به وسعت عالم در کرم دست بوسِ او حاتم گیسوانِ سپید ِ او دارد خاطراتی ز روزهای غم ای بمیرم چه زود پیر شده روزگارش گذشته با ماتم قاتلش گشته کوچه ای باریک کوچه ای تنگ و پُر ز پیچ و خم دست در دست مادرش می رفت آمد از روبرو یکی کم کم جلو آمد دو سه قدم نامرد مادرش رفت عقب یکی دو قدم مانده ام من چه نسبتی دارد رویِ حوریه....سیلی ِ محکم صورتی که تمام عصمت بود غرقِ خون شد به دست نامَحرم یک طرف دست و یک طرف دیوار چهره از آن به بعد شد درهم تا قیامت برای ما بد شد پا به چادرگذاشت و رد شد
در هیئت حسینم و در هیئت حسن در خدمت حسینم و در خدمت حسن هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست آقا؛ حسین..،امام؛ حسن..،ماسوا؛ گداست اصل بهشت..،سینه‌زنی پای این دوتاست در جنت حسینم و در جنت حسن روح اذان حسین شد و ربنا حسن کشتی حسینِ فاطمه شد..،ناخدا حسن شیرینیِ حسین حسین است یا حسن در "یاحسین" ریخته شد لذت "حسن" پیر نجف حسینیه را تا درست کرد زینب گریست..،ماتم عُظمیٰ درست کرد زهرا غذای هیئتشان را درست کرد نان حسین خورده ام از برکت حسن ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد لب‌تشنه را به سمت سبوی حسین بُرد ما را حسن پیاده به سوی حسین بُرد دور حسین پُر شده با زحمت حسن یک روح در میان دو تن بوده از قدیم پائین پای این دو..،وطن بوده از قدیم صحن حسین..،صحن حسن بوده از قدیم پس خاک کربلاست همان تربت حسن آن کوچه..،بی حسین..،حسن را اسیر کرد سیلی‌زدن‌به‌فاطمه او را چه پیر کرد در زیر چکمه چادر مادر که گیر کرد آسیب دید بین گذر غیرت حسن یک عمر اشک ریخت..،به گریه وضو گرفت از هر مسیر تنگ که می دید..،رو گرفت آن گوشوار را که شکستند..، او گرفت این خاطره‌ است اوج غمِ غربت حسن
یک عمر فلک خون به دل و جانت کرد بیدادِ دو زن زار و پریشانت کرد لعنت به زنیکه کرد مسموم تو را لعنت به زنیکه تیر بارانت کرد ...... لعنت به کسی که تیر کین زد به تنت شد پاره شبیه جگر تو کفنت زینب که شنید ناله زد وای حسن ای کاش شبانه دفن می شد بدنت
خیلی سخته اسیر بلا بشی زیر بار درد و غصه تا بشی از کوچه تا خونه راهی نباشه اما واسه مادرت عصا بشی وقتی آهت توی سینه سد میشه برای دل تو خیلی بد میشه چادر  مادرتو  لگد  کنن به خدا غرورتم لگد میشه به خدا دلی که نا امید میشه خوشیاش یه دفعه ناپدید میشه یکی دس رو مادرت بلند کنه یه روزه همه موهات سفید میشه حرفایی هس تو گلو گیر میکنه آدمو از زندگی سیر میکنه  مادر جوون اگه خمیده شه معلومه که بچه شو پیر میکنه مادرم غماشو با ما نمیگفت بعضی حرفاشم به بابا نمیگفت میدونستیم که همش درد میکشه شب تاصبح بیداره -امّا نمیگفت برا رفتنش خدا خدا می کرد دلامونو به غم آشنا می کرد با همون دست شکستش تو نماز شبا همسایه ها رو دعا میکرد حالا هر اتفّاقی که بود گذشت منم و یک جگر سوخته و طشت جیگرم تو کوچه سوخت اونروزی‌که مادرم با دست دنبالم می گشت میذارم رو دوش گریه سرمو می زنم ناله های آخر مو بخدا میمیرم و زنده میشم می بینم  تا قاتل  مادرمو حق بده بشینم و زاری کنم سیل گریه از چشام جاری کنم اومد و تو کوچه راهمونو بست به خدا نشد که من کاری کنم حق دارم اگه پرم درد میکنه هم دلم هم جیگرم درد میکنه سر مادرم تو کوچه داد کشید از همون موقع سرم درد میکنه