#حضرت_زهرا_مدح
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش
عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش
چادر نماز فاطمه شأنش نبوت است
شأنی که برتر است ز نوح و نبوتش
آن از نجابتش که گرفته ز کور رو
رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش
خانه به خانه منّت انصار را كشيد
مانند کوه پشت علی بود غیرتش
از سیلیِ به صورت زهرا گذر نکرد
محشر درست كرد خداوند بابتش
ماندم چگونه بر در خانه لگد زدند
جبريل با اجازه می آمد به خدمتش
تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی... صِرتُ کَالخیال
حال علی خراب شد از شرح حالتش
تا دست او شکسته شد قلب علی شکست
کم میرود به خانه علی از خجالتش
زهرا سپرد تشنه نماند لب حسين
مانند چوب، خشک شد آخر وصيتش
با بازوی شکسته ی خود دوخت پیروهن
اما به دست شمر هدر رفت زحمتش
#یامظلوم
#امام_زمان_فاطمیه
#امام_زمان_مناجات
تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته
در ساغرِ دلم جز ، خونِ جگر نرفته
یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد
داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته
درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است
پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته
اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است
هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته
مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید
آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته
پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانیست
عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته
بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم
از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟!
ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم
دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته
بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست
بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته
اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم
کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته*
ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا
این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته
.
.
حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد
زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته
هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد...
این زخمها که تازه است ، حتّی اثر نرفته
دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است
چون فکر کرد با خود ، میخ اینقَدَر نرفته!
*كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيد
#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#رباعی
با این که گناه کارم و بیپروا
هرگز نشود دلم... جدا از مولا!
روزی که شناسنامهها میسوزند...
نام پدرم: علیست... مادر: زهرا!
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
حال و روزم فرق دارد ،روزگارم مضطر است
خانه ام بیمار دارد ... مادرم در بستر است
هر کسی آمد عیادت گفت مادر رفتنیست
از طبیبان هم شنیدم روزهای آخر است
از ته دل مطمئنم دوستم داری هنوز
طفل ، بدرفتار هم باشد ، عزیزِ مادر است
بر خودت زحمت مده ، سرفه امانت را برید
با تکانِ سر بفهمانم که حالت بهتر است
از سرم یک لحظه حتی سایهات را کم مکن
ای که زیر چشم هایت سايهی انگشتر است
.
.
گوش شهر از پهلوانی های قنفذ پر شده
آنکه رفت از یاد نامش،پهلوان خیبر است
در سلام دومی مردم رقابت می کنند
آنچه مانده بی جواب اما سلام حیدر است
تا علی حال تو را پرسید گفتی بهترم
گل گلِ پیراهنت اما جوابی دیگر است
از حسین بی کفن ، با زینبت گفتی سخن
سنِ زینب از مصیبت هاش خیلی کمتر است
پیرهن با شوق می بافی ، بمیرم مادرم
آخرش عریان ، حسینت زیر سم لشکر است
آتش در میرسد روزی به اهل خیمه گاه
کهنه میخِ در ، تهِ گودال ، کهنه خنجر است
#امیرحسین_ثابتی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #کوچه #هجوم
از زبان امام حسن مجتبی علیه السلام
خواستم کاری کنم در کوچه ها اما نشد
خواستم با سر بگیرم ضرب سیلی را نشد
بسته شد یک چشم مادر بعد داغ کوچه ها
آنچنان که چند ماهی جز به زحمت وا نشد
یاس هجده ساله بعد از ماجرای در خمید
اینچنین حتی به پیری قدِّ یک زن تا نشد
بعد محسن هر چه با امید می گشتم ولی
بین اهل خانه یک لبخند هم پیدا نشد
فضه مادر شد برای مادرم در پشت در
مادر اما بعد محسن دیگر از جا پا نشد
عرش از خون گریه های مادرم لرزید و حیف...
حیف اما قلب مردم باز هم احیا نشد
خانه را فردا که می شستم ز خون مادرم
دیگر این دنیا به چشمم لحظه ای زیبا نشد
#حسن_کردی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
غم داری و با مرتضی چیزی نگفتی
از آنهمه رنج و بلا چیزی نگفتی
همسایه ها مرگ تو را می خواستند و
در حقشان غیر از دعا چیزی نگفتی
من محرمت بودم ولی شرمنده کردی
کردی مراعات مرا چیزی نگفتی
اندازه ی یک مرد جنگی زخم دیدی
اما جلوی بچه ها چیزی نگفتی
دستاس را شستی که چشم من نیوفتد
از زحمت زخمت چرا چیزی نگفتی
شانه ز درد شانه ات بالا نیامد
با زینب از این ماجرا چیزی نگفتی
دیدی که قلبم سوخته شکوه نکردی
سیلی که خوردی بی هوا چیزی نگفتی
حیدر فدای غیرتت بانوی حیدر
افتاده بودی زیر پا چیزی نگفتی
این زد تو را،آن زد تورا، اما عزیزم
تو مادری کردی به ما چیزی نگفتی
زانوی حیدر با تن تابوت لرزید
جز رفتنت این روزها چیزی نگفتی
کابوس تو پیراهن خونیست ،درخواب
جز یا حسین و کربلا چیزی نگفتی
#مجید_احدزاده
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
اثری کاش که برآه دل ما بخشند
مرهمی برجگر سوخته دل ها بخشند
لاله ای باش دراین دایره کز روز ازل
داغ رابرجگر لاله ی صحرا بخشند
تاکه مجنون نشوی لذت غم رانچشی
سعی کن تا که ازاین می به توصهبا بخشند
ازخدا خواسته ام گربه مدینه بروم
رنگ وبوئی به من ازگلشن طاها بخشند
می وزد بوی بهشت ازدرو دیوار بقیع
عطری ازمعرفت ای کاش که برما بخشند
ما خرابیم نه آن تربت خاکی، ای دوست
کاش یک لحظه به ما دیده ی بینا بخشند
هیچ دانی چه بود اشک عزای زهرا
آبروئی است که براهل تولا بخشند
هرکه مسکین دراوست دو عالم دارد
چه نیازست به او دولت دنیا بخشند
گنه ما به خداوند ترازو شکن است
جرم مارا مگر آن روز به زهرا بخشند
بذر اشکی که درامروز«وفایی» افشاند
داردامید ازآن توشه ی فردا بخشند
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
دیشب از درد و دل من با خدایم گریه کردی
امشب اما از سکوت غم فزایم گریه کردی
اشکها را با مشقت پاک کردم از نگاهت
پا به پایت گریه کردم ،پا به پایم گریه کردی
سوختم از غربت تو سوختی از قسمت من
من برایت غصه خوردم تو برایم گریه کردم
مرد من، کوه غیورم کاش زهرا را ببخشی
من بمیرم پیش چشم بچه هایم گریه کردی
گفته بودی درد و دل کن سعی کردم پس چرا تو
تا سخن آغاز کردم از صدایم گریه کردی
پیشوازت آمدم تا در به لبخندت گشایم
وقت برگشتن چه شد که در قفایم گریه کردی
#حسن_شیرزاد
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #عامیانه
حیدر و هرکس داره بی نیازه
عالمیه عالم بی نیازی ...
نه ساله من چیزی ازت نخواستم
الان میخوام تابوتمو بسازی
بهت نگفتم چرا رو گرفتم
به غیرتت بر نخوره عزیزم
از رو لباسم منو غسل بدی کاش
پیکرم از زخمه پره عزیزم ...
مرگم رو خواستم با دله شکسته
خدا هم این حاجتو زود بهم داد
النگوهامو به فقیرا دادم ...
غلاف یه دستبند کبود بهم داد
وصیتای فاطمه زیاد نیست
خبر دارم آخه دل تو خونه
تابوتمو یه کم هلال درست کن
کسی نبینه قامتم کمونه ....
از پر کاه سبکترم می خواستم
به شونه هات فشار نیاره جسمم
ببخش اگه موقع غسلم علی
اشک چشاتو در میاره جسمم ...
دستای من بالا نمیاد امروز
مشکل دست منو حل کن علی
دلش برای بغلام تنگ نشده
دخترمو به جام بغل کن علی
بالا سر حسین شبا آب بزار
شونه ی موهای سرش با زینب ...
بوسه گرفتن از چشاش با توئه
بوسه ی زیر حنجرش با زینب ....
#ناصر_دودانگه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند، در را وا نکردند
وای از زمانه، وای از دست زمانه
چل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
.
.
وقتی عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود
دخت نبی افتاد بین آستانه
دستی ورم کردهست و دستی هم شکسته
هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه....
حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت
محو علی بود عاشقانه، عارفانه
.
.
دامانِ در میسوخت، اما داشت میسوخت...
...در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شبهای جمعه فاطمه بالای گودال
با ناله، آنهم نالههای مادرانه...
...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد
نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
بعد از آن آتش زدن در آن در سابق نشد
نه فقط در بلكه منبر منبر سابق نشد
محضر قرآن ناطق كوثرش را مي زدند
پس اين ترتيب كوثر كوثر سابق نشد
فاطمه شد يك تنه لشگر ولي،رد ميشوم
لشگر حيدر دگر آن لشگر سابق نشد
حضرت صديقه ي كبري دوچندان شد غم اش
دست او وقتي كه يار و ياور سابق نشد
دست بالا بردنش سخت است حتي در قنوت
حضرت ام ابيها مادر سابق نشد
تا قيامت مرتضي شد داغدار فاطمه
حال و روزش حال و روز حيدر سابق نشد...
#محسن_صرامی
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #رباعی
ای گل که ز چشم روزگار افتادی
با ضرب لگد ز شاخسار افتادی
من دست خدایم و تویی بازویم
بازوی علی! چرا ز کار افتادی
مرحوم #سیدرضا_مؤید