eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
837 دنبال‌کننده
29 عکس
4 ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر چشم پر آب حیدر کرار خونی شد از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل روی سپید غنچه اش انگار خونی شد بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد شیرازی
با گزیدن‌های لب این درد را پنهان مکن هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن یاکه جارو می‌زنی یاکه غذا را می‌پزی جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن من‌که می‌دانم که از این زخم می‌پیچی به خود تاکه می‌آیم به زور این چهره را خندان مکن زینبت را می‌کُشی وقتی که خود را می‌کِشی مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن سرفه‌هایت را رها کُن لااقل آهی بکش شیشه‌ام می‌پاشی از هَم سینه را زندان مکن بر تَرک‌هایت ضرر دارد بغل وا می‌کنی با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن چهره پنهان کن  وصیت کن  شکایت کن  ولی با فشردن‌های دندان درد را پنهان مکن لطفی
دلی افسرده از بیداد گلچین باغبان دارد غمی درسینه ش چون وسعت هفت آسمان دارد گل یاسی که شد پژمرده از جور خزان در باغ تنی نیلوفری و رنگ نیلی بازوان دارد ز هر سو درد آمد پیکرش را شعله ور کرده بمیرم من که در دل غصه چون آتشفشان دارد میان خانه مهتاب علی از رنج بی مهری به هرروزوبه هرشب دیده ای اخترفشان دارد به پای رهبر دینش، برای یاری حیدر نشان تازیانه روی جسم خود نشان دارد چه شددربین خانه،درمیان شعله با زهرا که بعداز آن تنی رنجور و قدی چون کمان دارد عجب نبود که از دیوار خانه او مدد گیرد که چشمی تار و کم بینا و جسمی ناتوان دارد الهی کاش در سینه نمی رفت نوک میخ در که اوباهرنفس ازسینه اش خون روان دارد ندارد آرزویی غیر دیدار اجل هر دم همانیکه به سوی قبله حالی نیمه جان دارد علی هم ناتوان و نیمه جان وخسته گردیده که قلبی شعله ور از آتش زخم زبان دارد مولایی
گلی که ساقه اش سوزد آن پس بر نخواهد داشت کبوتر گر که گیر افتد به آتش ، پر نخواهد داشت به گیسو گر که آتش خورد مویی نخواهد ماند به در کوبیده دیگر جز دو چشم تر نخواهد داشت خدایا عمر طولانی به حیدر می دهی اما علی مرتضی عمری دگر کوثر نخواهد داشت از این پهلو به آن پهلو به زحمت می شود زهرا شکسته دنده اش حالی از این بهتر نخواهد داشت اگر افتد به روی خاک حسین و زخم بردارد شکسته بازوی زهرا ، حسین را بر نخواهد داشت از این پس خانه ای از اهل این خانه اگر ماند پس از آتش در این خانه دگر آن در نخواهد داشت مصیبت آن زمانی می شود معلوم که شبها بعد میان گریه ممتد حسن مادر نخواهد داشت سر مادر به در خورده ، به پاس حرمت زهرا شهید خانواده پس به عالم سر نخواهد داشت احدزاده
بیمارم و به سر زده سودای مرگ را دارم به هر نماز تمنای مرگ را لب بست از ترنم آمین که زینبم در گریه‌ام شنید تقاضای مرگ را من می‌زنم نفس نفس از درد و بشنوم در هر نفس صدای قدم های مرگ را سیلی و تازیانه و ضرب لگد، زدند بر دفتر حیات من امضای مرگ را سخت است دوری تو برایم ولی علی خواهم به درد خویش مداوای مرگ را عشق تو زنده داشت مرا ورنه بارها کردم در آن میانه تماشای مرگ را یارب به حق فاطمه در کام شیعیان شیرین نما تو تلخی غم های مرگ را رضا موید
اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است... ...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟ دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است مرهم اثر نمی‌کند و دردسر شده این زخم روی دست، سرش بازتر شده است دیگر توانِ بازویم از دست رفته است گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ... ...چشمانِ من ز ضربه‌ی آن خیره‌سر شده است باعث شده است دور و برم تیره‌تر شود دردی که روی گونه‌ی من مستقر شده است هرشب برای محسن خود گریه می‌کنم از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است یادم نمی‌رود که بدون مقدمه دیدم که چادرِ سر من شعله‌ور شده است باز استخوان سینه‌ی من درد می‌کند حتی نفس‌کشیدن من دردسر شده است فضه بیا که وقت نماز است چاره کن از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است علی قاسمی شیرازی
همان دو دست که بوئیدشان پیمبر عشق همان دو دست که بوسیدشان پیمبر عشق رسید نوبت روزی که خواب می‌دیدم بر آن دو دست، خدایا طناب می‌دیدم صدای هلهله و ازدحام مردم بود شراره بود و در و دود بود و هیزم بود میان گریه‌ی طفلان دو دست او را بست همان کسی که لبش غرق در تبسّم بود شکسته بود در و مادری زمین می‌خورد صدای ناله‌ی او بین خنده‌ها گم بود اشاره کرد که او را پی علی بزنند میان اهل مدینه عجب تفاهم بود هر آنکه بود در آن کوچه سمت زهرا بود تمام راه خدایا پر از تلاطم بود لطفی
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است چشم خورده، بودن ما در كنار يكدگر چشم هاي شورشان از سحر و جادو بدتر است ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است... صرامی
...اما غمی دارم که آن را نیست پایانی داغی که می‌سوزاندم شاید نمی‌دانی زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو زهرا به مسجد رفت، اما گرم فریاد است سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاده است فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند؟! زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی‌ماند مسجد فرو می‌ریزد و بر پا نمی‌ماند تنها نمی‌ماند علی وقتی که زهرا هست - پهلوی او‌ هم‌ بشکند - زخمی‌ است، اما هست سرباز مولا می‌شود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر، ای جماعت ! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هُبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی می‌کند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مردم ! فدک ارثیه‌ی قانونی زهراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروحِ علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبه‌اش وا کرد حیدر به زهرا گفت: ما بی هم چه می‌کردیم؟! زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم می‌دانم از بس درد داری ناتوانی تو اما عزیزم با علی باید بمانی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت می‌شوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائی‌ام ! تا خانه راهی نیست باید بمانی، بی تو حیدر را پناهی نیست من بی تو بغضم، گریه‌ام، فریادِ خاموشم باید بمانی بار غم برداری از دوشم زهرا چرا هی دست را بر گونه می‌گیری زهرا بگو از مرتضایت رو نمی‌گیری الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این حالا چرا عجّل وفاتی می‌کنی تلقین هر شب دعایت می‌کنم، با من بمانی کاش زهرا بمان، شب‌ها تو سقای حسینم باش
گنجینۀ راز در دل فاطمه است اوج ملکوت، منزل فاطمه است با نالۀ محسنش هم‌آواز شویم لعنت به کسی که قاتل فاطمه است مرحوم
او در دل شعله بود و بی‌واهمه ماند خواند از علی و میان آن همهمه ماند دنیا همه‌دم رنگ عوض کرد ولی او فاطمه بود و تا ابد فاطمه ماند :: تشییع تو بود و آسمان، مرثیه‌خوان بر خاک تو شُست مرتضی دست از جان قبر تو ز چشم خاکیان پنهان ماند آنگونه که ماند، اسم اعظم پنهان
گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ ابیها را