#بادومِ_خونه
آخر هفته توی خونهباغ مامانم با خواهرها دور هم جمع بودیم. تو ایوون پتو انداختیم و مشغول صحبت بودیم.
بچهها هم آزادانه توی حیاط بازی میکردن.
توجه ما وقتی جلب شد که دختر کوچولوی خواهرم فریاد کشید: «بیمارستانو زدن، بیمارستانو زدن.»
وقتی به طرفشون برگشتیم، قسمتی از حیاط رو خاک و سنگ ریخته بودن. کالسکه واژگون شده. عروسکا بین خاکها.
تا حدود یک ساعت همهی بچهها بدون خستگی از اینطرف به اونطرف میدویدن و عروسکها رو دستبهدست میکردن. تو خیال خودشون همهی بچههای بیمارستان رو نجات دادن.
برای ما تماشاچیها مثل روضه بود.
کاش آخر همهی قصههای دنیا رو بچهها مینوشتند...
#رضوان
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan