eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم؛ رنگ آنجا در خاطرات دنیای کودکی‌ام یک هاله‌ی سبز رنگ است، سبز روشن. انتها ندارد، درست مثل روح جسمی که آن‌ را در خودش جای داده است. بزرگتر شدم، اما هنوز کوچک! رفتیم اردوی سعدآباد، کاخ سعدآباد. یک باغ بی انتها با کاخ‌های کوچک و بزرگ. کاخ مادر شاه، کاخ همسر شاه، کاخ پسر شاه و... وسایل پر زرق و برقی که شبیه آن‌ها را تنها در فیلم‌ها دیده بودم. فرش‌ها، پرده‌ها، مجسمه‌های نفیس و... نگاهم حیرت زده بود اما تکلف آنجا روح پاک کودکیم را آزار می‌داد. آنجا بزرگ بود و ما هم حسابی راه رفته بودیم، نزدیک بعدازظهر بود، که بی‌رمق سوار مینی‌بوس‌ها شدیم.‌ رفتیم جایی که به آنجا خیلی دور نبود، اما از آنجا دور بود! جماران. به سختی با کل بچه‌ها توی حیاط جا شدیم، یک اتاق از خانه‌مان کوچک‌تر با درهای سرتاسر شیشه‌ای، گفتند اینجا خانه‌ی امام خمینی (ره) است. امام! چقدر آشنا، چقدر صمیمی. پسرم دستانش را حلقه کرده در پنجره‌های ضریح و سعی دارد از بین گره‌های فلزی، داخل ضریح را ببیند و از آن بالا برود. تصویرهای کودکی‌ام همه تار شده‌اند، مثل فیلم‌های قدیمی. چقدر آرامشی که اینجا دارم آشناست...حتی هوایی که نفس می‌کشم خاطره‌انگیز است. صدای سکه‌ها و همهمه‌ی مناجات‌ها در گوشم می‌پیچد. اینجا مرقد امام مهربان است، مهربان با بچه‌ها، مهربان با همه ... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره‌ی چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس ... 🌱 🔻آدرس کانال ایتا: http://eitaa.com/janojahanmadarane 🔻آدرس کانال بله: https://ble.ir/janojahan 🔻آدرس کانال روبیکا: https://rubika.ir/janojahaan
بخش دوم؛ کاش هرگز آن‌ها را ندیده بودم. تا آخر عمر این صحنه‌ها از چشم‌هایم و نه از قلبم پاک نمی‌شوند. برای آن‌که موقع نوشتن، جزییاتش را به یاد بیاورم، چشمانم را تیز کردم. کاش چشمانم سو نداشت، مانند مادربزرگم که هرگاه فیلمی را تماشا می‌کند تنها نیمی از تصاویرش را می‌بیند و داستان‌ها برایش جور دیگری دیده می‌شوند. چشمان من خوب می‌بیند، ریز می‌بیند، همه چیز را با جزییاتش می‌بیند. بیشتر از ده بار آن را دیدم و بیشتر از ده بار قلبم ایستاد؛ خودم ایستادنش را دیدم در کنار ایستادن آن مادر عرب، که گناه بزرگش به دنیا آمدن در سرزمین مادری‌اش بود و حالا تاوان مادر شدن در سرزمین مادرهایش را می‌داد. حجم اندوه آن‌قدر بی‌اندازه و بی‌انتهاست که توان باورش را ندارم. چشم دوخته‌ام به میله‌ی پلاستیکی در دست آن مرد تا شاید سحری در آن باشد و حرکاتش جانی دوباره ببخشد به تن بی‌جان دخترک، تا باور کنم هنوز امیدی برای چشم باز کردن آن دخترک و برادرش هست. هنوز امیدی مانده تا صبحی دیگر آن زن با صدای «یا اماه» و دعوای خواهر-برادرانه‌ی فرزندانش از خواب بلند شود و باور کنم هنوز کورسویی از نور زندگی در این تلخ‌ترین شات‌های سرتاسر غم و بهت بی‌رحم‌ترین و سنگدل‌ترین دوربین فیلمبرداری تاریخ پنهان مانده است. اگر دوربین مادر بود، به حرمت دنیای مادری هرگز آن صحنه‌ها را ثبت نمی‌کرد. اثری از دستگاه شوک،آمپول آدرنالین و بدوبدوهای پرستارها و دکترها نیست و آخرین امیدم به معجزه‌ی آن مرد و میله‌اش خاکستر می‌شود. آخرین میله‌ی برنده که رو شده بود، خودکار امضای شهات بود. مرد آرام و واضح نام بچه‌ها را روی شکمشان نوشت؛ لیلی، محمد. تا در بین صدها فرزند دیگر فلسطین، قبری با نام و نشان خودشان داشته باشند. تا در روزگار آزادی فلسطین، در جشنی که بر مزار شهدای مقاومت می‌گیرند، نام لیلی و محمد هم، در شمار مبارزین خوش بدرخشد. http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
پادکست جان و جهان_ اگر دوربین، مادر بود.mp3
زمان: حجم: 13.38M
! روایتی جانسوز از وداع تلخ مادر فلسطینی با دو فرزندش... در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan