#شرح_اسم
#میم_و_حاء_و_میم_و_دال_میخوانم
#نام_آن_نامدار_میبینم
میم. حاء. میم. دال. خانم جلسهای حروف را مثل یک اسم رمز، مثل یک رازِ مگو ادا میکرد. اما ذهن نوجوان من حیران بود که آخر هر بچهای -که نمونهاش خود من باشم- میداند اسم امام آخرین، محمد است! پس اینهمه اخفاء و اختصار برای چه؟!
نگاه غلیظ مادرم، لب گزیدن لاجرمش و موج برداشتن تنش زیر چادر را به جان خریدم و خطاب به سخنران گفتم: «خب اسم امام باقر(ع) و امام جواد(ع) هم، همنام پیامبر(ص) بود، چرا اسم اونا رو کامل بیان میکنیم؟»
خانم، زنی بود سفیدرو با چشمان روشن گیرا. تیپ و منِشش جوری بود که فکر میکردی دوست دارد مسنتر بنظر بیاید. حرکت چشم و دستش هماهنگی داشت. کلماتش کاملا منطبق با دریافت و فهم مخاطب. مسلط به فنون سخنوری. اما با سوالم، شاید هم با جسارت بیمقدمهام، همان سه ثانیه مکثش شیر فهمم کرد که جا خورده است. آنجا بود که دستم آمد آن جمله تکراری در داستان ها -ناگهان سکوت سنگینی اتاق را فراگرفت- یعنی چه. کنجکاویام شیطنت داشت، اما صداقت کم سن و سالم خلّص بود.
اسم، موجزترین و سادهترین و البته اولین مدرک شناسایی آدمهاست. خبر از هویت دینی و فرهنگیات میدهد و زبانی که با آن پدر و مادرت تکلّم داشتهاند را اعلام میکند. اما در عربی، موضوع اسم حیاتیتر و مفصلتر است. اسم، نه تنها همهی اینها، که یک تاریخچه شخصی، یک بیوگرافی جمع و جور و حتی یکجور شرح حال بالینی است؛ با آن همه لقب و کنیه و الزام الصاق اسم پدر به انتهایش.
✍ادامه در قسمت دوم؛