eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
258 دنبال‌کننده
214 عکس
29 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
شیخ را صومعه در رهنِ شراب است امروز بر در می‌کده در چنگ و رُباب است امروز آن‌که در می‌کده دی مُنکرِ مِی نوشان شد در خراباتِ مُغان مَست و خراب است امروز از مِی ای شیخ مرا توبه چه می‌فرمایی توبه موقوف که ایّامِ شَباب است امروز نرگس از غایتِ مستی سَرِ ساغر دارد قدحِ لاله پُر از باده‌ی ناب است امروز من چه خون کرده‌ام ای خونِ مَنَت در گردن چشمِ خون ریز تُو در عینِ عِتاب است امروز بنشین تا نفَسی با تو به هم بنشینیم آخ ای عُمر چه هنگامِ شتاب است امروز بس که دوش ابن حسام از غمِ عشقت بگریست مردم دیده‌ی او غرقه‌ی آب است امروز @jargeh
آن‌جا که کُشتگانِ تُو دَعویِ خون کُنند چَشمِ تُو بَر مَقاله‌ی ایشان گُواه باد... @jargeh
بلبل از شاخ گل افتد به زمین از مستی گر سحر بوی خوشت جانب گل‌زار آرند سخت بی‌چشم تو در عین خمارم، ای کاش یک دو جامم ز در خانه‌ی خمّار آرند... @jargeh
✔️ 📚 لغتنامه [ س َ هََ گ ِ ت َ ] (اِخ) نامِ او حسن‌خان از نُجبای و آباء و اجدادش در آن ولایت معروف و سلسله‌ی ایشان به سرداری و کلانتری مشهور و خودِ او خدمت‌گذار نایب السلطنه بود و منصب داشته است... سرهنگ را طبعی خوش است و گاه به می‌پرداخته؛ از او است: هر کس گفت حلالش نمی‌کنم با چون تویی نشستن و خوردن شراب را (از مجمع الفصحاء ج ۲، ص ۱۸۳) @jargeh
فَغان از آن دو سیَه زُلف و غَمزِگان که هَمی بِـدیـن زِرِه بِـبُـری و بِـدان زِ رَه بِـبَـری @jargeh
تا بر آن عارِضِ زیبا نظَر انداخته‌ایم خانه‌ی عقل به یک بار بَرانداخته‌ایم بر دلِ ما دگر آن یارِ تیر گو: مَیَنداز، که ما خود سپر انداخته‌ایم هیچ شک نیست که: روزی اثری خواهد کرد تیرِ آهی که به وقتِ انداخته‌ایم ای که قصدِ سَرِ ما داری، اگر لایقِ تُست بِپَذیرش، که به پای در انداخته‌ایم به جفا از درِ خود دور مگردان ما را تا بجوییم دلی را که در انداخته‌ایم قدرِ خاکِ درت این‌ها چه شناسند؟ که آن توتیاییست که ما در بَصَر انداخته‌ایم رازِ خود از خَلق نمی‌پوشاند گو: ببینید که ما در انداخته‌ایم 🖼 مزارِ / شهرستان / استان @jargeh
به حرفِ دوستان از دستِ من، دامَن مَکش هر چند به ساحل گُفته‌اند از صحبتِ دریا بپرهیزد @jargeh
شبی زِ زلفِ تُو گفتم به دل حدیثی؛ گفت به عمرِ خود بسته‌ای امیدِ به سینه تُو بِنهُفتم و ندانستم که کند آبِ دیده‌ی @jargeh
خدشه‌ای در تو نیست؛ اما من... در منِ پیرمرد اِشکالی‌ست؛ چوب‌خطی که از تُو پُر شده‌است، سی و اندی‌ست از خودم خالی‌ست! روز، هر شب درونِ من خواب است؛ صبحِ فردا مُسلّماً ابری‌ست؛ پشت این ماهْ بی‌چراغی‌هاست؛ گریه ته مانده‌های خوشحالی‌ست! سُرفه همراهِ عمر می‌گذرد؛ سینه‌ام خلطِ ناگواری‌هاست؛ سال تا سالِ من نفس تنگی‌ست؛ نفسی هم که می‌کشم، سالی‌ست! بی هوا می‌پرانی‌ام به هوا؛ کیش هم می‌کنی که دور شوم؛ سنگ هم پَرت کن! تُو هر سنگی، که به من پرت می‌کنی بالی‌ست!  سرِ هر سفره‌ای که چیده شدی، تلخی‌ات سهمِ کاسه‌ی من بود؛ یک وجب آش روی روغن بود؛ دست‌پُختت هنوز هم عالی‌ست! وزنه‌ای نیستم که بَرداری؛ عددی نیستم که بشماری؛ به شمارِ کسی نمی‌آیم؛ طبل، یک اختراعِ تو خالی‌ست! حالی از من نپرس؛ بد حالم! خوب شو، خوب می‌شود حالم؛ آااخ دستم، دلم، پرم، بالم... حالِ بد هم برای خود حالی‌ست! @jargeh
🌊 بحرِ عشق 🌊 ما به دِل شادیم، از باغ و بهارِ ما مَپُرس در جهانِ عشق زادیم، از دیارِ ما مپرس وقتِ ما آیینه‌ی رُخساره‌ی معشوقِ ماست حُسنِ روی او نِگر از روزگارِ ما مپرس دوش در یک بَزم با او تا سحر خورده‌ایم نرگسِ مَخمورِ او بین، از خُمارِ ما مپرس چشمِ گریان آوریم و جانِ پُر حسرت بریم دیگر از آغاز و از انجامِ کارِ ما مپرس قصّه‌ی ما را - نظیری - نیست هرگز انتها بحرِ بی پایانِ عشقیم از کِنارِ ما مپرس 🖊 🌐 برونند زین جَرگه هُشیارها...
ای نوش‌لب که بوسه به ما کرده‌ای حرام گر خونِ ما چو بنوشی حلالِ تُـو یاران چو گُل به سایه‌ی سرو آرمیده‌اند مـا و هـوای بـا تُـو 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 @jargeh
✔️ دیشب محفلی بود و استادی درباره‌ی دل‌نبستن به لذت‌های تکراری و محدود دنیا و پیوستن به محبوبی که بی‌پایان و همیشه نو است، صحبت می‌کردند؛ میانِ صحبت‌ها ابیاتی زیبا از جلال الدین خواندند: بغداد همانَست که دیدی و شَنیدی رو دل‌بَرِ نو جو، چو در بَندِ قَدیدی زین دیگِ جهان یک دو سه کف‌گیر بخوردی باقی همه دیگ آن مزه دارد که چَشیدی 🖼 میدانِ التحریر (آزادی) بغداد 🔹 قَدید: گوشتی که جهتِ نگه‌داریِ بلند مدت خشک می‌کردند؛ کنایه از هر چه باشد. @jargeh