نویسندگان جریان
#پنجشنبههای_نوشتنی سلام شبتان بخیر. از همین هفته در کنار شما هستیم با تمرین نوشتن... البته ببخشید
#ارسالی
🍀دستم یخ میکند و سرم گیج میرود ، تا قبل از اینکه بالا بیاورم گوشه بالون خودم را جمع میکنم و سرم را لای پاهایم میبرم .
اصلا توقع نداشتم از ارتفاع بترسم .
البته بیشترین ارتفاعی که دیده بودم بالا پشت بام بود خانه پنج طبقهمان بود ، نه بیشتر از صدها متر بالای زمین!!
دلم نمیخواست بعدا پشیمان شوم ، هر جور بود خودم را بالا کشیدم .
با خودم گفتم به منظره نگاه نمیکنم که سرم گیج نرود ،
اول صحنه های کوچک کوچک را ببینم تا متوجه بلندی زیاد نشوم .
با گوشه چشم در حالیکه بیشتر سرم هنوز داخل بود و لبه بالون را محکم چسبیده بودم نگاهی کردم ،
اولین چیزی که توجهم را جلب کرد دریاچه ای بود که خورشید را بصورت تکه تکه بازتاب کرده بود . نزدیک آن دریاچه بوده ام ، کتارش پر است از غورباقه و سنجاقک . اما ازین بالا فقط خود آب معلوم است .
کمی حالت تهوع ارتفاع دارم .
سرم را بالا میگیرم تا ابر هارا ببینم . انقدر بالا نیستم که به ابر ها برسم .
برای همین ابر ها مثل وقتی رو زمین بودم بالا هستند .
این باعث میشود فراموش کنم روی زمین نیستم و چند نفس عمیق بکشم .
حالم بهتر که میشود دوباره به پایین نگاه میکنم .
اینبار گلوله های سفید و زیاد چشمم را به سمت خود میکشند .
گوسفند هایی که ازین بالا شبیه پنبه اند .
بعد از آن نوبت کلبه روی کوه است که برایم صحنه عجیبی است ،
چطور کسی در این ارتفاع زندگی میکند ؟
اما چون کمی به ارتفاع من نزدیک است حس خوبی بمن میدهد .
پس کمی این نگاه و ان نگاه بلاخره جرئت میکنم سرم را کامل بالا بیاورم، در حالیکه باد خنکی به صورتم میخورد نگاه اجمالی بدون ترسی میاندازم به فضای پایین دستم ، و میفهمم چقدر زمین دشت سرسبز و وسیع است .
ترسم می ریزد و آنقدر حالم جا میآید که با شجاعت میایستم تا به خوبی تمام منظره را رصد کنم .
به کل یادم میرود چرا از ابتدا بجای سبزی سیاهی دیدم .
زیرا اکنون فقط میخواهم مثل پرنده ها که ازین بالا خیلی بزرگ تر از اندازه ای که از پایین بنظر میایند هستند ، دستانم را باز کنم و منظره را در آغوش بگیرم.🍀
نویسنده نوجوان و خوشذوق: محدثه سروش
#جوانه_جریان
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
۱۹ بهمن ⬅️ پسرِ کوچکم رفته خانه خاله اش و آنجا بادکنک دخترخاله را دیده. به محض رسیدن به خانه و بیرون آمدن از حال و هوای مهمانی میگوید: به بابا زنگ بزن میخوام بگم برام بادکنک بخره.
سفارشش را که به بابا می گویم برادرش سریع خودش را میرساند کنار من و گوشی را میگیرد: بابا لطفا سه تا رنگ بخرین. سبز ، سفید، قرمز. برا راهپیمایی.
۲۰ بهمن⬅️ پسرم از مدرسه میرسد. هنوز کیفش را زمین نگذاشته شروع میکند به تعریف: امروز همه بچه های کلاس روی دیوار سالن نقاشی هامون رو چسبوندیم. دوستام هی میگفتن چطوری هواپیمای به این قشنگی کشیدی. راستی معلم مون کتابچه ای هم که درباره دهه فجر درست کرده بودم گذاشت رو میزِ توی سالن که همه ببینن. اون شر شره ای که ......
۲۱ بهمن⬅️ پسرها را از خواب بیدار میکنم: علی پاشو که خیلی کار داری ها. مگه نمیخواستی برای روز راهپیمایی پرچم درست کنی مامان؟
برادرش هم با شنیدن کلمه راهپیمایی بیدار می شود: الان میخوایم بریم؟
- نه فردا.
کلی برایش توضیح میدهیم که امروز کسی توی خیابان نیست و اگر هم برویم اصلا نمی چسبد.
شب هم وقت شام سریع سر سفره می آید تا بتواند هر چه زودتر بخوابد. دوست دارد صبح، اولین نفری باشد که برای راهپیمایی آماده می شود. پرچم را دست می گیرد و بادکنک های سبز و سفید و قرمز را همراه خود میکند.
و همه این شور و نشاط در ۲۲ بهمن به قله خود میرسد. ✨✨✨
خدا را شکر شیرینی دهه فجر زیر زبان بچه ها مزه می کند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📝سرکار خانم فرشتیان
@jaryaniha
«با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا و آن سوی صحرای خدا رفتم
من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمیگویم که باران طلا آمد
با تو لیک ای عطر سبز سایه پرورده
ای پری که باد میبردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایههای سبز
تا بهار سبزههای عط
تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشم آشنا، رفتم
با تو دیشب تا کجا رفتم...»
#مهدی_اخوان_ثالث
صبحتان پرنور✨
@jaryaniha
🍀شنبهها به وقت مطالعه.
سلام روزتان بخیر. آمادهاید برویم سراغ یک #کتابگردی دیگر؟! البته میدانم امروز شنبه نیست؛ چون دیروز ۲۲بهمن بود و همه ما سرگرم حماسه آفرینی، مطالب کانال بیشتر حول همین موضوع بود و کتابگردی را گذاشتیم برای امروز...😎
📚آیا شما هم هنگام مطالعه، تمرکز کافی ندارید؟
📌نکته اول👈 مهم است که قبل از شروع به خواندن کتاب، اینترنت و موبایل و تلویزیون از شما دور باشد. تماسهای مهم را قبل از کتابخوانی بگیرید. ایمیل های مهم را قبلاً چک کنید. وبگردی ها را انجام دهید و آنگاه، به سراغ مطالعه بروید.
📌نکته دوم👈 مکان ثابت و مشخصی را برای مطالعه در نظر بگیرید.
این مکان نیازی نیست که حتما جایی خاص باشد، فقط مشخص باشد مثل یک میز تحریر کوچک یا حتی یک مبل یک نفره که کتاب های خود را کنار آن گذاشتهاید. بهتر است قبل از شروع به مطالعه، در کنار خود، چای یا هر نوشیدنی🍺 یا خوراکی🍩 دیگری را که مورد علاقه تان است، قرار دهید.
🌴با این کار در ذهن شما، لحظات کتابخوانی با خاطره های خوب ثبت میشود.
🌴فراموش نکنید که ما هم مانند هر موجود دیگری، به سادگی شرطی میشویم.
لذت مطالعه نصیبتان 😋...
🌹با ما همراه باشید...
@jaryaniha
#پاراگراف_شروع
«بیابان تفتیده و نور لرزان خورشید ظهر، بر دشت ترک خورده و هرم سوزان باد که خاک داغ و رمل های دور دست را بر سر و صورت عبدالله می پاشید و حرکت اسب خسته اش را کند می کرد. ام وهب که در کجاوه ای روی شتر نشسته بود، پارچه ی رنگ باخته را کنار زد...»
#نامیرا
صادق کرمیار
@jaryaniha
📚ماهی روی درخت📚
🖋️نویسنده : لیندا ماللی هانت
📝مترجم : مرضیه ورشوساز
📜انتشارات : پرتقال
📌گروه سنی : +10سال
🔰
🔶
📗کاش می شد با تاب، توی آسمان آبی روشن پرواز کنم و دیگر کلمه های کودن و خنگ و تنبل را نشنوم.
یک نفس عمیق می گیرم و کلمه ها را موقع بازدم، می ریزم بیرون." هیچ کس هیچ وقت نمی تونه به من کمک کنه. هیچ وقت! همه بهم می گن باید کلاه حماقت بذارم سرم و واقعا هم راست می گن.... راست می گن." 📗
در کتاب ماهی روی درخت داستان بخشی از زندگی اَلی را می خوانید. دختر کلاس ششمی که بین هم کلاسی هایش کودن و احمق به نظر می رسد. 🤕
اَلی اما رازی دارد که تا حالا با کسی درباره اش حرف نزده است. 😯
بالاخره اَلی با یک آدم امن مواجه می شود و رازش را برای اولین بار بیان می کند. برملا شدن راز او علت کودن بودنش را نشان می دهد. بعد از فاش شدن راز اَلی باید تصمیم بگیرد که چه کند؟
🔶
هر انسانی درون خودش نقاط ضعفی را می شناسد. گاهی این نقاط ضعف تمام زندگی و شخصیت افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و در نهایت خودشان را خلاصه می کنند در همان نقطه ضعف.
به نظرم این اتفاق در دوران نوجوانی به اوج خود می رسد و افراد خود را در ته چاه نمی توانم می بینند.
در رمان ماهی روی درخت می توانید با اَلی همراه بشوید.
او با ناکامی هایتان، مسخره شدنتان، حس طرد شدگی از جمع و...، کاملا هم دردی خواهد کرد.
در نهایت شما هم مانند الی باید برای کلاه حماقتی که روی سر خود حس می کنید، تصمیم بگیرید.
🔶
این کتاب را به طور ویژه توصیه می کنم به :
✔️نوجوان و بزرگسالی که درون خود ضعف و نقصی حس می کند.
✔️نوجوان و بزرگسالی که نقص جسمانی دارد.
✔️نوجوانی که از سوال پرسیدن هراس دارد.
✔️ماجرای الی می تواند برای معلم ها و مربی ها نیز پر از نکته راجع به تعامل با دانش آموزان باشد.
📝سرکار خانم یعقوبی
نویسنده و عضو فعال کارگروه کودک و نوجوان جریان.
@jaryaniha
#بزرگـــواژه
«پیروزی قبل از آگاهی، آغاز فاجعه است.»
📝دکتر علی شریعتی
مزینان، زادگاه
@jaryaniha