eitaa logo
نویسندگان جریان
580 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
127 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، و نیمه‌شبی دیگر.... با ما همراه باشید 👇
🖊 توصیه های نویسندگی مارک‌تواین 💠ننویسید پیرزن فریاد کشید، حوادث را به گونه ای بنویسید که پیرزن چاره ای جز فریاد کشیدن نداشته باشد. ⭕️ پ.ن: نگو، نشان بده. بگذارید به جای اینکه خواننده را تنها از احساسات و رفتار کاراکترهایتان آگاه کنید، قابل درک شوند. و این نکته‌ی بسیار مهمی در القای احساس و عاطفه شخصیت های داستان است. این تکنیک باعث می‌شود خواننده بتواند با آدم‌های داستان شما هم‌دلی و هم‌ذات‌پنداری کند. ☕️ ادامه دارد... ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نویسندگان جریان
به نظرتون این مادربزرگ داره با کی یک قل دوقل بازی می‌کنه؟ اسمش چیه؟ چی شده که اومده و‌نشسته پای بازی
. یک روز روی این سنگ ها مردانی آسمانی قدم گذاشته اند. با پوتین های جنگی شان، سنگ ها را نوازش کرده اند و خالصانه زندگی کرده اند. مادراست دیگر! وقتی حتی پیکرفرزند شهیدش را ندیده، دل به سنگ هایی خوش می کند که یک روز فرزندش برآن قدم گذاشته‌. مادراست دیگر! هرچیزی که بوی فرزندش را بدهد، قداست دارد... ✍فاطمه لشکری
نویسندگان جریان
به نظرتون این مادربزرگ داره با کی یک قل دوقل بازی می‌کنه؟ اسمش چیه؟ چی شده که اومده و‌نشسته پای بازی
یادداشتهای اینستا: سنگ‌ها را که بالا می‌انداخت چشم‌های همه‌مان گرد می‌شد. گردنهامان را جلو می‌کشیدیم و با کنجکاوی نگاه می‌کردیم. اگر سنگها دست هر کس دیگری بود حوصله مان سر می‌رفت و بازی را به هم می‌زدیم. اما بی بی خدیجه فرق داشت. اصلا می‌آمد با ما بازی کند که کُری بخواند. همیشه می‌گفت:«زیر بیست دِیقه سنگا رِ نمی‌تونین از مو بگیرین». گاهی تا بیشتر از نیم ساعت بازی می‌کرد و نمی‌باخت. دیگر خودش در‌می‌آمد که:«بسه دیگه،مو بُرُم به کار و زندگی برسُم. الان باب حاجی میاد با شکم گرسنه، یک قل دوقل سیری نمیاره براش که». می‌رفت سراغ کارهایش و ما را حریص می‌کرد که پشت دست آتشی را آنقدر تمرین کنیم تا یاد بگیریم. آن هم آتشی پنج تایی که ده امتیاز را یکجا می‌ریخت در کاسه مان. یادش بخیر آن وقت ها من فقط ۵ سال داشتم، اما زودتر از داداش جواد و آبجی گلبانو این کار را یاد گرفتم. بی بی خدیجه نه گذاشت، نه برداشت و گفت:«ای دختر اسم مویه زنده نیَه می‌داره » بچه ها ریز ریز به من خندیدند. اما چهل سال بعد وقتی دخترم خدیجه در راهپیمایی ده دی شهید شد همه با گریه های بلند بلند می‌گفتند بالاخره اسم بی بی خدیجه رو زنده کردی. به واسطه ازدواجم با کوچکترین پسر عموی بی بی، فامیل دخترکم هم با او یکی بود. حالا اسم پهن ترین خیابان محله مان خدیجه سرداری است و مدرسه ای هم که نوه هایم‌انجا درس می‌خوانند همین اسم را دارد. از خاطره یک‌قل دو‌قل به کجا رسیدیم، بلند شوم‌بروم غذا را بار بگذارم که الان آقا صادق با شکم گرسنه از راه می‌رسد و این خاطره بازی ها سیری نمی‌آورد. صدای برخورد سنگ‌های کوچک، او را از دنیای بی‌انتهای بازی‌های مجازی بیرون کشید. گوشی موبایلش را کنار گذاشت و چشم ریز کرد تا ببیند مادر بزرگ دارد چه کار می‌کند. صدای برخورد سنگ‌های کوچک و تیله‌ها به یک‌دیگر، هنوز از سمت مادر بزرگ که آن‌سوی حیاط بزرگ نشسته بود، میان صدای ظریف آواز پرندگان به گوش می‌رسید. لحظه‌ای احساس کرد که این صداهای شگفت‌انگیز، او را مسحور می‌کنند. نه مثل جادوی پوچِ اصواتِ مغناطیسی که از تلفن‌های همراه به گوش می‌رسند. بلکه شیفتگی و مستی عجیبی که با عطر آسمان و درختان آمیخته. صدای مادر در گوشش پیچید. - اومدیم روستا که اون ماسماسکت رو بزاری کنار و یکم استراحت کنه مغز بیچاره‌ت، رفتی بازی آفلاین پیدا کردی برا من؟ دمپایی‌های پلاستیکی را پوشید و به سمت مادربزرگ رفت. - مادر جون دارین چیکار می‌کنین؟ مادر بزرگ لبخند شیرینی حواله‌ی نگاه نمکینش کرد و سنگ‌ها و تیله‌ها را کنار گذاشت. - بهش میگن «یه قل دو قل» مادر. - این دیگه چه بازی‌ایه مادر جون؟ من بلدش نیستم. - من آخرین کسی ام که این بازی رو بلده پسرم. خیلی ساله که هیچ بچه‌ای دیگه یه قل دو قل بازی نکرده. خیلی ساله. ✍فاطمه میرزایی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🍃نام کتاب:کوالایی که دیگه می تونه! 🍃نویسنده :ریچل برایت 🍃تصویرگر:جیم فیلد 🍃انتشارات:مهرسا 🍃گروه سنی: 4 تا 7 سال 🐼🐼🐼🐼 کوین کوالایی بود که دوست نداشت از جایش تکان بخورد و از تغییر خوشش نمی آمد. او نمی توانست از چیزی که دوست داشت جدا بشود و همین مسئله، زندگی او را یکنواخت کرده بود ... وقت یک تغییر بود! یک تغییر کوچک که می توانست کوین را وارد دنیای بزرگتری کند... در این داستان با کوین همراه باشید تا خودتان با چشم خودتان ببینید که چه شد که کوین کوالایی شد که دیگر می توانست! 🐼🐼🐼🐼 کتاب حاضر برنده‌ی جایزه‌ی برگزیده‌ی کودکان سینزبری و جایزه‌ی کتاب اسکار بوده است. 🐼🐼🐼🐼 ریچل برایت در این کتاب به شما نشان می‌دهد که اگر از منطقه‌ی امن خود خارج شوید و چیزهای جدیدی را امتحان کنید، اتفاقات خوبی برای‌تان می‌افتد. لازم به ذکر است زیبایی این کتاب با تصویرگری جذاب و هماهنگ جیم فیلد چندین برابر شده است. ✍ حوریه دهسنگی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha
پایم را از پله آخر روی زمین می‌گذارم، صدای بسته شدن درهای مترو می‌شنوم. احساس جاماندن هیچ وقت خوب نیست، تمام صندلی‌ها خالی‌ست.. برای یک عدد جامانده هر وقت این اتفاق می‌افتد ناخودآگاه از خود بازجویی می‌کنم، کجا معطل کردم؟ کجا می‌توانستم تندتر بیایم؟ این تایم مترو خلوت است، شرایط برای عمیق شدن بازجویی‌ مهیّاست. می‌پرسم: کجا معطل کردی و می‌توانستی حرکت کنی؟ غرق می‌شوم در ایام زندگی، همان زمان‌هایی که باید حرکت کنم و معطل می‌کنم 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم چند روز پیش با پسر چهارساله ام، در کتاب فروشی قدم می زدیم. قرار بود دوست جدیدش را از بین دنیای کتاب ها انتخاب کند. در انتهای اولین قفسه که کتاب های مرتبط با سن و سالش را داشت، چشمش به کتابی افتاد که ظاهر متفاوت و جذابش پسرم را به طرف خودش فراخوانده بود. پسرک بی درنگ به سویش رفت و با کمی قدم بلندی دستش را به آن رساند و برداشت. بعد از یکی دوثانیه نگاه کردن به کتاب، مطمئن تر از قبل گفت: مامان اینو می خوام. کتاب را از او گرفتم و نگاه اجمالی کردم. ظاهر کاردستی طورش مرا هم جذب کرد. به خانه که آمدیم آشنایی ما با دوست جدید شروع شد. به به! چه خلاقانه طراحی شده بود. متن کوتاه و تصاویر جذابی داشت که پر از حرف و درس و خلاقیت بودند. متن ها بیشتر جنبه معماگونه برای فعال کردن جستجوگری بچه ها داشتند. اما نکته ی جالبش این بود که با گذشت چند روز از انس ما با این کتاب، هنوز هم پسرم موارد جالبی را از آن کشف می کند. حتی مواردی که ما هم به آن توجه نکرده بودیم. 🍕🥪🍕🥪🍕🥪 این مقدمه طولانی برای بیان این نکته بود👇 نويسندگان ادبیات کودک اگر مجهز به خلاقیت باشند و بتوانند با نگاهی نو، طرحی نو دراندازند، می توانند با کمترین کلمات، بیشتر مفاهیم را به مخاطب خود منتقل کنند و باعث رشد ابعاد مختلف وجودی کودک شوند و اگر خلاقیت تصویرگر هم به کمک شان بیاید که موفقیت شان را تضمین کرده اند. نویسندگی خلاق سطوح مختلفی دارد. اگر مثل هر مهارت دیگری تمرین های مداوم و رشد آفرین داشته باشیم این تمرین ها، به وقتش به کمک می آیند و چراغ راه می شوند. پ.ن: قبل از خرید کتابی که کودک قرار است به انتخاب خودش آن را بردارد، حتما از خوب و مفید بودن کتاب های آن فروشگاه اطمینان حاصل کنید. ✍ آمنه افشار 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha