eitaa logo
جشن انتخاب
21 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاااام عزیزای دل جونم براتون بگه این مار گوگولی بامزه که در تصویر میبینید امروز ماجرای روشنگری مارو روشن‌تر کرد و اسم گروه دونفره مون شد "پونه"🍃 قضیه از اونجا شروع شد که جلو ی حاج خانوم البته دوتا حاج خانوم سبز شدیم🌱🌱 اجازه گرفتیم و نشستیم خودش اجازه داد بعد ی کم نشست اون طرف تر تا گفتیم رای میدین ان شاء الله؟! (به دلیل استقبال از لهجه ی بین المللی سبزوار، سبزواری بخوانید کم کم برااوناکه متوجه نمیشن زیر نویس میذاریم😝) گفت:نععععع مووو از اَمپول💉 مترسوم برده ین اَمپولوم بزیی ین، موو نمیووووم رایوم نمتُم یک کم که آرومش کردیم که خب حاج خانوم آمپول درد داره عوضش خوبت میکنه رای دادنم سخته انتخاب آدم خوب سخته اما عوضش حال جامعه خوب میشه حاج خانومم نه گذاشت نه برداشت چادرشو جمع کرد قهر کرد رفت ی ده متری اونور تر نشست هر چی گفتیم بیا ما میخوایم بریم با دستش اشاره کرد که بره پی کارتا😖 خلاصه خداحافظی کردیم و رفتیم سر کوچه داشتیم روشنگری میکردیم همین حاج خانوم از جلومون در اومد😆 تا ما رو دید روشو گرفت با عجله رد شد رفتیم کوچه بعد دوباره از جلو حاج خانوم در اومدیم😆 کوچه بعدی😆😆 کوچه ی بعدی😆😆😆😆 واااای فقط اون قسمتش که بعد دوتا خیابون سر ی میدون از جلومون در اومد🤣🤣🤣🤣 خلاصه این شد که ماشدیم همون پونه ای که ماره ازش خوشش نمیومد هی در لونه اش سبز میشد🐉🍃 @madaranemeidan
خونه خواهرم مهمان بودم،داشتم سالاد رو آماده میکردم .گفت همین الان از ستاد اقای....تماس گرفتن گفتن عضو شورای شهربوده،این دوره هم کاندید شدند،سلام رسوندند😳🤣وگفتندجهت اشنایی تشریف بیارین ستاد😂 منم داشتم برنج ابکش میکردم،زود قطع کردم اگرنه این چهارسال اقای ....کجا تشریف داشتن؟؟😡 بعدازظهر گوشیم زنگ خورد،شماره ناشناس.جواب دادم: 💚سلام بفرمایین 💛سلام،از ستاد اقای.....تماس میگیرم و..............تشریف بیارین ستاد. 💚فرمودین اقای....عضو شورا بودن دوره قبل؟ 💛بله 💚خدمات ایشون چی بوده؟ 💛هفت هشت جلسه🤣 روانشناسی خانواده😳 💚خسته نباشند،👏در طی چهارسال خیلی خودشونو خسته کردند،☺️رشته شون بوده وظیفه داشتن این جلسات رو بذارن که کل این جلسات بیست ساعت زمان نبرده☺️ 💛نه ایشون خدمات داشتن 💚کجا بوده که ماندیدیم؟ما رای به شورا نمیدیم خانم😉 💛چرا رای ندین ؟ 💚برای اینکه برا ما کاری نکردن تا حالا دیدین به مسجد محله ای سر بزنن سخنرانی کنن؟وضعیت جاده ها و خیابونارو دیدین؟دیدین روی تابلویی نوشته شده باشه خدماتی که شورای شهر انجام دادن؟عجب غروری دارن و خیلی اعتمادبه نفس ایشون بالاست که تقاضای رای مجدد میکنن😒 نه ایشون نه سایر اعضا نه شهردار محترم ازما یادشون نمیاد .وقت انتخابات میان چهار تا جدول رنگ میزنن و میرن تا چهارسال بعد.مردم خسته شدن.گول نمیخورن رای نمیدن.البته در ریاست جمهوری به یک فرد انقلابی رای میدیم.💪در شوراهم اگر کاندید انقلابی پیداکردیم بعد تحقیقاتمون، حتما بهش رای میدیم😌 💛حالا چه فرقی داره همش یکی هستن😢 💚اولا چندساله اصلاح طلبا روی کارند،چه گلی به سرمون زدند؟ دوما شاید ازنظرشما فرقی نداشته باشند که دارند،اما با رای دادن به فرد انقلابی،چنانچه برای این دنیامون اونا کاری نکنن ،برا اون دنیامون رای دادن به فرد انقلابی به دردمون میخوره😏😆 💛رای خودتونه،صاحب اختیارین،به هرکی میخواین رای بدین😢 💚به انقلابی رای میدیم به اونیکه خدمتی به مردم بکنه😤 💛ببخشین خانم 😢شما عضو کدوم نهاد هستین؟؟😟 💚نهااااااد؟؟؟😡😡🤬 💛ببخشین منظورم اینه شما کارمندین؟😭 💚نه خانم خانه دارم😤 💛ببخشین مزاحم وقتتون شدم ،رای خودتونه به هرکس دوست دارین رای بدین.😰 💚ممنون خواهر عزیزم.دست شما درد نکنه،زحمت کشیدین🙃 🤓آخراش لحن خانمه عوض شد،فکر کنم فهمید ازین به بعد براچی باید گوشی رو دستش بگیره؟ ضمنا خیلی تعجب کرده بود،فک میکرد حتما باید عضو ارگان و نهادی باشی تا بتونی حرفتو بزنی،یادش رفته بود که مادرانه به فکر همه ابعاد زندگی مادرا هست.😍 @madaranemeidan
امروز رفتم دفتر بیمه برای بیمه ماشین دوتا خانم بدحجاب مسئول بودن نشستم تا کارم راه بیفته....از بیرون صدای موزیک بلند میومد که معلوم بود از ستاد انتخاباتی بغل بود یه دفعه دختر خانمی که پشت میز بود با ناراحتی گفت عجب شانسی داریم ما😡 باید بیان همین بغل ستاد بزنن با خودم گفتم اووه اینا اهل رای دادن نیستن!! دلم میخواس باب گفتگو رو باز کنم و ببینم نظرشون راجع به شرکت در انتخابات چیه؟🤔🤔 رو به دختر خانم کردم و با تبسم پرسیدم شما چند سال دارید؟ میتونید رای بدید؟ جواب داد امسال سال اول هست که به سن قانونی رسیدم پرسیدم خب رای میدی؟ گفت بله....خوشحال شدم و گفتم پس اولین اثر انگشت میره تو شناسنامه ت یه لبخندی زد و گفت بله دیگه مادرش که پشت میز دیگه نشسته بود یه نگاه به من انداخت و گفت با این وضعیت و اوضاع کشور موندیم بریم رای بدیم یا نه گفتم خب اگر رای ندیم به نظرتان اوضاع بهتر میشه؟ خانم آرومی بود....جواب نداد و تو فکر رفت دخترش گفت من که میخوام به رئیسی رای بدم باز دوباره خوشحال شدم و با خودم گفتم ایییول👏 اصلا به قیافه ش نمی خورد خلاصه با هم گپ و گفت کردیم و مادر دختر خانم گفت شما شاغل هستی ..گفتم نه! گفت قیافه ت به شاغل ها میخوره بعد گفتم من طلبه هستم و می رم تبلیغ در مدارس و جلسات بانوان گفت من خیلی قرآن خوندن رو دوست دارم نگاه به ظاهر و حجابم نکن منم بهش لبخند زدم و تایید کردم گفتم خوش به حالتون که اهل خوندن قرآن هستید توی همون قرآن خداوند در مورد حجاب و سرنوشت یه قوم اشاره کرده یه کم دیگه گفتگو کردیم و براش توضیح دادم بعد هم با روی خوش خدا حافظی کردم و از دفتر بیمه خارج شدم خوشحال بودم از اینکه تونستم باب انتخابات رو باز کنم و یه خانم رو از شک و دودلی در شرکت در انتخابات در بیارم و و این لطف و عنایت خداوند است. @madaranemeidan
درروستای رزجرد اولین جایی که رفتیم یک آرایشگاه زنانه بود که خانم مجردی درآنجا آرایشگربود. باایشان درباره موضعشان درباره انتخابات صحبت شد،گفتنددودل هستم بایدببینم دوستانم چه میگن؟میگفت من تاالان رای داده ام ولی این دوره مرددهستم, چون بامشکلات اقتصادی دست وپنجه نرم می کنم و در ایام کرونا خیلی ضررکردم واجاره مغازه رانمیتونم بپردازم. چرامن باید درکشور اسلامی اینقدر در مضیقه باشم من با سختی فراوان تونستم یک پراید برای خودم بخرم. گفتیم ماتمام گرانی ها ومشکلات راقبول داریم ولی علت اصلی اون همین انتخابهای نادرسته.درضمن چراشماباید منفعل باشیدوازدیگران تاثیر بگیرید؟شماخانم با فهم و درک هستید و باید موثرباشید.چرادوستانتان ازشمایادنگیرند؟شماهادی ورهبرآنان باش وهدایتشون کن. بعدازمدتی صحبت ما به زمینه سازی برای ظهورامام زمان وتشکیل حکومت اسلامی واقعی که درد دردمندان رابفهمه واگه کوتاهی کنیم وبارای ندادنمون باعث تاخیردرظهوربشیم در قیامت مدیون خون شهدا که جان خود را فدا کردندوامام زمان عج هستیم واینکه مافقط الان کوچکترین کارمون رای دادنه الان جهادمااینه.ازماکه جهاد وشهادت نخواستند.فقط یک کارکوچک که شرکت درانتخابات وانتخاب درست است راخواسته اند. در این لحظه خانم که اصلا باآن سرو شکل بود شروع به گریه کرد.باورمان نمیشد که اینقدر نسبت به شهدامعرفت داشته باشه ودلش ازشهادت اونهاجریحه دار باشه.می گفت ما واقعا مدیون خون شهداهستیم الان هم می بینیم که هرروز این پیکرهای پاک، تفحص شده وبه کشوربرمی گردند.اینهارامیگفت واین خانم جوان گریه می کرد.متقاعد شد که دوستانش راهم برای رای دادن پای صندوق بیاورد.درروستا که مشغول تبلیغ بودیم ایشان به منزل که می رفت مارابه منزل دعوت کردوبسیاربامحبت وبه گرمی خداحافظی کردیم. @madaranemeidan
بر اساس ایده زیر بسته هایی برای همسایه ها آماده شدند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 امروز از طرح زیبای چندتا از مساجد هم محله، مطلع شدم قرار هست کودکان که در سن رأی دهی نیستن، یکطرف برگه A4 رو نقاشی کنن تصویری از بخشی از زندگی مثلا نقاشی خونه، ماشین، کتاب خواندن، ورزش کردن ... و یک جمله بنویسن با این مضمون که مثلا: من نمیتونم رأی بدم ، ۴ سال آینده ام رو به شما میسپرم یا من که هنوز حق رأی ندارم ۴سال آینده زندگیم رو به شما امانت میسپرم☺️ .... و این برگه به شکل پاکت نامه دربیاد که بیرونش سفیده بعد بچه ها میرن درب منازل محل(و البته با همراهی بزرگترها از کمی انطرف تر) بچه ها در میزنن و میگن دعوت نامه دارین و بدون هیچ توضیحی ... که حضور یک بچه یا نوجوان که آینده اش رو داره امانت می سپره انشالله بر حضور حداکثری اثر داشته باشه به نظرم هر خانواده بچه دار بتونه حدود ۱۵_۲۰ عدد نقاشی رو طراحی و درب منازل ببرن ، تعداد بسیار زیادی میشه و انشالله لطف خدا هم به این همت و تلاش، نور و اثر میده❤️ (در کنارش اثر تربیتی و روحی مثبت بر فرزندانمان 🌟)
سلام به همه ی خانم های ایرانی دوست داشتم خاطره ی گفت وگوی خودم رو با یکی از خانم های بزرگوار را با شما هم درمیان بگذارم شاید خالی از لطف نباشه در مکانی با خانمی که تقریبا اهل تقید به امور دینی نبودند همنشین شدم خیلی مخالف رای دادن بودند و همان شعارهای رای ندادن زنان ایرانی را مطرح میکردند وخیلی تند و صریح به دین و رهبری توهین میکردند کمی در مورد آثار رای ندادن گفتم ولی گفت بابا جمع کنید این دین ومذهبتون رو ،ما می خواهیم شما ورهبرتون کلا کشور رو رها کنید و بروید، ما اینطوری می پسندیم ،همه مردم ایران هم اینو میخوان. چون از قبل روی اینگونه شبهات کار کرده بودم هیچ واهمه ای از حرف هایش نداشتم گوش کردم و اینطوری ادامه دادم: خوب باشه حرف شما قبول. اصلا رهبر برود کنار از دینمان هم کوتاه بیاییم کل مسولین هم کنار بروند قانون اساسی را هم کنار می گذاریم شما که خود را اهل فن و نظر تا این حد می دانید،که کل کشور تغییر اساسی و زیر بنایی پیداکند،به من به عنوان کسی که دنبال یک روش درست در حکومت و کشور داری هست و اصلا طرفدار شمام پاسخ بدهید اولا بعد از منحل شدن کل مقامات کشور ۱_چه کسی باید مسول و حاکم کشور باشد ۲_چکسانی باید او را معرفی و تایید کنند خود این ها که تایید میکنند از کجا و طبق چه معیاری تایید میشوند طبق چه اصلی باید از ما برتر ونظرشان را به ما القا کنند. اصلا به نظرم خود من بهترین گزینه برای ریاست کشور هستم البته شاید شما هم مناسب باشی اصلا شاید نیاز نباشه کسی رئیس باشه (اون خانم داشت فکر میکرد و کمی جاخورده بود) ۳_طبق کدام قانون باید حاکم باشد ۴_چه ضمانتی وجود دارد که او از حاکم قبلی بهتر باشد چون ما حوصله نداریم یکی رو کار بیاد که هنوز تو مدیریت پول جیب خودش مونده و اونوقت میخواد اقتصاد ما رو اصلاح کنه ۵_چه نوع روشی برای اداره کشور دارید که به نظرتان بهتر از این مدل قبلی هست ۶_چه ضمانتی هست که این مدل بهتر باشد چون ما اصلا حوصله آزمون و خطا نداریم می خواهیم سریع همه چی خوب بشه پولدار بشیم و کیف کنیم تازه باید این دولت جدید کلی پول وحقوق به ما بده چون هم چی متعلق به ما مردم هست باید پول نفت رو هم مستقیم به ما بده باورتون نمیشه، حرف که به اینجا ها رسید اون خانم چنان ترس برش داشته بود وگرخیده بود . 😢نگاه نگرانی پیدا کرد و با صدای بلند گفت نه ، همین خامنه ای، باز از همه بهتره اگه اون نباشه که این مسولین مثل لاشخور کل کشور رو تیکه تیکه میکنن و چیزی نمی مونه یک تجربه بسیار عالی وبه یاد ماندنی برام شد و۲ بار دیگر هم با همین ادبیات با کسی که این تفکر را داشت گفت وگو کردم وباز هم نتیجه مثبت بود واز حرف خودشان عقب نشینی کردند. ببخشید اگه وقت تون رو گرفتم. @madaranemeidan
با توکل به خدا شروع کردم. کوچه اول خلوت بود و کسی نبود، رفتیم کوچه بعدی سر کوچه یه پیرزن بود، دوستم از من جدا شد و خودشو به یک گروه دیگه رسوند من رفتم پیش پیرزن. گفت بشین. نشستم سلام کردم عادی دیدم جواب نداد و شروع کرد از درداش و مریضیاش گفت، اینکه کسی رو نداره و اینا منم گوش دادم و گفتم الان کی خرجتو میده دیدم نگام میکنه بعد گفت داد بزن گوشام سنگینه. منم هر چی بلندتر میگفتم فایده نداشت. فهمیدم بنده خدا گوشاش خیلی سنگینه. با اشاره و گذاشتن دست رو سینه بلند شدم ازش خداحافظی کردم. دیدم دوستم وسط کوچه اشاره میکنه که بیا. رفتم و با هم پیش دوتا خانوم که دم در وایستاده بودند رفتیم و گفتیم ببخشید میشه چند لحظه وقتتو نو بگیریم؟ گفتند: بفرمایید. از بسیج اومدید؟ گفتیم: نه ما مادر هستیم مثل شما. با تعارف یکیشون وارد حیاط منزلشون شدیم. 5 تا خانوم هم تو حیاط بودند. یه پیرزن یه پلاس زیرش بود تعارف که تو بشین روش. دوستم که روی زمین نشست. منم دیدم اون بنده خدا با اون سنش پلاس رو از زیرش در آورده، دستشو رد نکردم نشستم رو پلاس. بعد گفتیم چه خبر؟ هر کدوم از دری گفتند که نقطه اشتراک همه شون مسأله اقتصاد و گرونی بود. دو تاشون میخواستن رأی بدن ولی یکی مصر بود که رأی دادن ما فایده نداره اینم مثل قبلیاس و همه شون عین هم هستن. ماهم همون چیزایی که همتون میدونید و من دوباره اینجا تکرار نمیکنم رو بهشون گفتیم. یکی شون گفت بابا خودتونو اذیت نکنید فلانی رو از صندوق در میارن. ما هم می‌گفتیم: بابا اگه قرار به در آوردن بودن که 4 سال پیش هم همینو میگفتن ولی روحانی در اومد. بحث بالا گرفته بود که همسایه ها به اون خانوم گفتند به اینکه رأی ندیم اوضاع درست نمیشه. بالاخره نصرت خدا رسید و خانمه راضی شد بره پای صندوق رای. خداحافظی کردیم رفتیم سر یه گروه دیگه. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت که یکی از اون سر کوچه اومد و گفت چه خبر؟ و همسایه ها گفتند: برای انتخاباته. برگشت گفت تا دیروز زن برای بیرون رفتن از شوهر باید اجازه می‌گرفت حالا چون میخوان رأی جمع کنن دیگه گفتند اجازه لازم نیست!!! گفتم عزیزم کی گفته؟ جواب داد؛ اینستا...!!!!!😳😳😳 گفتم مگه هر چی تو ایستا اومد درسته؟! مدرکی و سندی، چیزی نمیخواد چشم و گوش بسته باید قبول کنیم؟! یکیشونم که اصلا بصورتم نگاه نمیکرد. به شوخی گفتم: فک کنم شما با من قهری؟ خندید گفت: نه شما چه تقصیری داری؟ گفتم خب نگام نمیکنی😁😁 و از این طریق نطقش باز شد چند تا شبهه مطرح کرد و با هم گفتگو کردیم. چنتا گروه دیگه رو رفتیم، یکیشون مغازه دار بود. از اول گفت ما رأی میدیم به فلانی هم رأی میدیم. خانوم کناری برگشت گفت: تو بایدم رأی بدی شوهرت جانباز 70 درصد هست!!!😳😳 ولی من رأی نمیدم خانوم مغازه دار گفت: من هیچی سواد ندارم ولی میدونم با رأی ندادن هیچ کمکی به خوب شدن این وضع نمیکنیم. بالاخره تو رأی ندی یکی رئیس جمهور میشه که تو انتخاب نکردی ولی تو زندگی تو دخالت میکنه و اثر میذاره. بنده خدا اگه سواد نداشت ولی بصیر بود. یکی اون گفت و یکی ما تا طرف راضی شد بره فقط رأی سفید بده. گفت هیشکی رو قبول ندارم و همه مثل هم هستند ما هم از سوابق کاندیداهای انقلابی گفتیم. در نهایت مناظرات شنبه رو گفتیم ببینه شاید به نتیجه برسه دست آخر به دوستم گفت شوهرت شیخه؟🤪 اونم گفت :نه گفت :ولی داماد من شیخه بعدم مغازه دار گفت از مغازه م یه چیزی بخرید. که دوستم ظرف غذا گرفت نزدیک اذان بود که گروه آخری رو رفتیم خیلی سرسخت بود . و گفت زحمت نکش رئیسی در میاد باز ما شروع کردیم، روز از نو شروع کردیم که اگه قرار بود،،،،،،،، ما هم چنتا پاسخ دادیم که اذان شد دست آخر گفتیم اگه رأی ندی بالاخره یکی میاد چرا خودت نری پای صندوق رأی بدی؟ اونم گفت کی زنده اس کی مرده؟ اینقد کار داریم که به اینکارا نمیرسیم. گفتم ان شالله که زنده هستی همه کارات در گرو همینکار مهمه دیگه اذان شده بود خداحافظی کردیم و رفتیم مسجدو امروز هم تموم شد @madaranemeidan
در روستای رزجرد، خانمی را در چهارشنبه بازار متقاعد می کردیم که آقایی مسن که دونایلون وسیله خریده بود با صدای بلند داد زد چرا رای بدیم؟مارای نمیدیم😡😡😡 به دوستان گفتم بیاید با ایشان صحبت کنیم. در حین اینکه باعصبانیت جواب مارا میداد، دید ما با آرامش و احترام ایشان را بزرگوار وپدر خطاب می کنیم، و اینکه جناب شما باید ما را هدایت کنید. شماپیشکسوت والگوی ماهستید. کم کم دیدیم مواضع ایشان برگشت ودیدیم ایشان دردوران انقلاب به خاطر نماز خواندن از دست فرمانده و...شکنجه دیده و با کمک یکی از فرماندهان خود از آنجا فرار کرده بود، ولی دست از آرمان‌هایش نکشیده بود. تازه فهمیدیم رو دست خوردیم و با خوشی و حتی دعوت ایشان به منزل مواجه شدیم، اما خداحافظی کردیم و در راه دیدیم که خود ایشان مردم را تشویق می کنند. @madaranemeidan
به خاطر شرایط خانواده این چند وقت خیلی وقتها تو بازار هستیم.. دیروز موقع حساب کردن اجناس یکی از مشتریها خطاب به فروشنده گفت من ۱۵ ساله مشترتونم از اون موقع که جنس اصل ترک میوردیم ۵۰ هزار تومان می‌خریدیم یادش بخیر چقدر جنساشون خوب بود ..دیگه کی بشه جنس ترک خرید؟ فروشنده هم تایید کرد..گفت آره خودمون می‌رفتیم میوردیم..دیگه با این قیمت دلار که نمیشه.. گفتم بازم این گرونی دلار یه منفعتم داشت یه کم تولید کننده داخلی نفس کشید.. فروشنده با چرخش ۱۸۰ درجه ای سرش را برگرداند طرف من گفت بله خانم منم همیشه جنس داخلی میارم😅 خدا می‌دونه برا یه کمر بند یا هر تکه از این لباس که تولید میشه ۴۰۰ تا کارگر مشغول میشن.. تو دلم گفتم خداراشکر ... *دلم غصشه که خیلی نتونستم وارد کارهای میدانی انتخابات بشم ولی سعی میکنم هر جا میدان اومد سراغم ازش استفاده کنم* آخر کار هم گفتم ان شاالله امسال با یه انتخاب خوب کاری کنیم همه افراد از کارگر وغیره وضعیت معیشتیشون بهتر بشه.. فروشنده هم دوباره تصدیق کرد. @madaranemeidan
این روزها من وهمسرم و دوتا بچه هام چهارتایی به همراه خواهرم میریم واسه جذب مشارکت حداکثری انتخابات ... من هماهنگ کننده ام با مردم محله همسرم سخنران جلسه و پسرم مسئول آوردن و بردن صندلی و وسایل پذیرایی وتنظیم باند و صوت و خواهرم و دخترم مسئول تدارکات ... حدود ساعت ۵ عصر بود رفتیم محله مسکن مهر شهر کوچک مان صفی آباد که مقداری از شهر فاصله داره یک ساعت زودتر از شروع جلسه رفتیم تا جانمایی کنیم و خانمهارو دعوت کنیم برای حضور... یکی یکی در خونه ها رو زدیم که خانومی با انبوه نان به دست از راه رسید و گفت بیشتر خانومها در جلسه قرآن مسجد هستن نشستیم تا فهمید که ماجرا چیست گفت ببرم نانها رو بزارم خونه بیام کمکتون با یکی دوتا از خانمهای همسایه زودی آمد و همینطور که کمک میکرد در چیدن صندلی ها میگفت نان خریدن ماهم داستانی شده هرروز باید پیاده بریم تا مرکز شهر و نان تهیه کنیم خب همسرانمون هم که اغلب کارگرند و در منزل نیستن به ناچار باید خودمون بریم.... از مسیر پراز خاک راهشون میگفت که بدون ماشین پیاده روی میکنند تا برسن به شهر ووقتی به خانه میرسن تمام لباس هاشون پر خاک و باید شسته بشن... در محله شان حتی یک مغازه مواد غذایی هم نبود و با همه این کم و کاستی ها چنان قربان صدقه رهبر و شهدا مون میرفت و دائم میگفت چه خوب کاری کردین که آمدین برای انتخابات اینجا صحبت کنید آخه دوره های قبل پنجاه هزار تومنی میدادن به مردم اینجا و میبردنشون به نفع خودشون واسه شوراها رای بگیرن.... این شد که عزممون جزم شد تا حتما این مطلبو به مردم ضعیف از لحاظ مالی بگیم که بابا گول وعده ها و پولها و کمکهای از سر قصد و غرض را نخورین و به فرد اصلح رای بدین تا اوضاعتون روبه راه شه.... اتفاقا جمعیت زیادی آمدند و خودشون هم پای کار بودن فقط التماس میکردن که بگین به مسئولین حداقل یه سرویس ایاب ذهاب و یه نونوایی واسه ما ردیف کنن...
این خاطره ی مامان یکی از مامان های گروه مونه❤️😍 در دل روستا.. مادران میدان روشنگری وانتخابات واما امروز جمعه منتظر بودیم تا زباله ها مون رو بزاریم داخل بیل رودل (لودر)😆 روستا به همیناش قشنگه 🚜 تازه همین رودل هم محزه رضای خدا زباله روزمین مانده ماهای رومیبره وگرنه وقتی یک شورای دل سوزی نداره کی میخاد دلش بحال مردم بسوزه 😌 خلاصه چه دردسری لودر آمد باکلی زباله تا ببرد اینها روخالی کنه وبرگرده ودوباره شروع بکار کند درهمین حال سرکله کشاروزی که زمین این بنده خداشده بود مدفن زباله پیدا شد که با راننده لودر حرفشون شد چیکارداری یه زد خوردی بین این رانندوکشاورز شدکه منجره به آمدن پیلس ۱۱۰ شد عجب قضیه شد یکی ازشواری محترم هم درصحنه حضور داشتن درعوض اینکه این دوستان روهدایت به اسلاح کنه کلی پرونده روی دست گرفته بود و فقط نضاره گر این صحنه بود فکنم بدش نیومد که از آب لای ماهی بگیره هی به این ارگان زنگ میزد هی به اون ارگان 🎤 که چرابرای روستای ما کوتاهی میکنید ومردم رو اذیت میکنید وازاین حرافای پشت پرده آی 🤗😇 خلاصه بین ازدحام یک نفرصداش بلند شد وگفت مادیگه رای نمیدیم ازین طرف چند نفر گفتن مگه برای ما چیکار کردن که رآی بدیم منم حقیقت از دل همشون باخبر بودم که واقعا از نظر اقتصاد راست میگن 🤔 یه مکث کردم ووو گفتم اگه ما رآی ندیم درست میشه ؟ چندنفرگفتن آخه این وضعیت ماباید باشه؟ حق داشتن برای یه سطل زباله این همه درگیری!؟ 🤔 خلاصه حرف اونا روشکستم گفتم باید رآی بدیم ولی بابصیرت آخه ما پیرو رهبری هستیم هنوز حرف من قطع نشد که چنتا ازخانمها گفتن آر ما هرچی رهبر مون بگه همینیم و حتمآ انشالله میریم پای صندوقها ورای میدیم 🤗🤗🤗🤗 خلاصه روز جمعه ماهم تا ظهر اینجوری گذشت و وبنده خدای کشاورزی وراننده رودل روهم پلیس ۱۱۰ برد و امشب هم مهمان بازداشت خانه کلانتری هستن 😣😣 اینهم ازروشنگری امروز ما 😆😆😆😂😂 @madaranemeidan
انتخابات امسال برام متفاوت تر از هر انتخاباتی بود... خدا توفیق داد و امسالو کنار مادران دغدغه مندی گذروندم که علاوه برا مادرانگی هاشون خودشون رو موظف میدونستن به حرف رهبرشون که گفتند: (همه مردم علاوه بر رای دادن خود بقیه رو هم تشویق به شرکت در انتخابات کنه) لبیک بگند. فعالیتم در فضای مجازی رو شروع کردم... اما دوست داشتم همسرم رو هم همراه کنم و ایشون هم برای حرف رهبر قدمی بردارند.. به ایشون هم پیشنهاد دادم تو فضای مجازی فعالیت کنند... استقبال کردند و از همون لحظه شروع کردند... اول صحبت تو گروه های دوستانه که داشتند رو شروع کردند و سعی داشتند با چند نفر از دوستانشون که قصد رای ندادن داشتند رو صحبت کنند و تشویقشون کنند به رای دادن... بعد از اون هم وارد فضای مجازی شدند و زیر پست نامزدها با گذاشتن کامنت های درست سعی در تشویق افراد به رای دادن میکردند... صحبت و گفتگو با کسانی که کامنت هایی مبنی بر عدم رای دادن میذارن هم جزو برنامه هاشونه انشاالله... ازونجایی که توفیق حضور و همراهی دوستان روشنگرم رو برای رفتن به مناطق مختلف برای روشنگری نداشتم تصمیم گرفتم از طریق مجازی قدمی بردارم هر چند کوچیک... یک استوری مبنی بر نظرسنجی برای شرکت در انتخابات در صفحه شخصیم گذاشتم... الحمدالله درصد افرادی که قصد شرکت در انتخابات رو داشتند بیشتر بود... به دایرکت تک تک کسایی که قصد عدم شرکت رو داشتن رفتم و با نهایت احترام و صمیمیت ازشون علت رو جویا شدم... همه از وضع موجود گله داشتند... باهاشون همدردی میکردم و در نهایت هم براشون دلایل موجه میوردم که با رای ندادن هیج مشکلی حل نمیشه... چند نفری مجاب شدند که شرکت کنند الحمدالله... اما در بین همین دایرکت دادنا و صحبت کردنا متوجه یه چیزی شدم که خیلی برام جالب بود... روزی که دومین مناظره انتخاباتی برگزار شد همون اوایل مناظره متاسفانه برق رفت... من هم یک استوری از برق رفتن وسط مناظره گذاشتم و هشتگ زدم درست انتخاب کنیم.... گویا یک عزیزی همون لحظه استوری منو دیده و تصمیم گرفته مناظره رو ببینه... باهاشون صحبت که میکردم گفتند من اصلا قصد رای دادن نداشتم تا اینکه استوری شما رو دیدم و رفتم مناظره رو دیدم... بعد از دیدن مناظره تصمیمم عوض شده و الان سفی دارم راجع به نامزدا تحقیق کنم و انشاالله رای بدم.. الحمدالله... اصلا فکرشم نمیکردم یه استوری ساده من باعث بشه نظر یه عزیزی عوض بشه... @madaranemeidan
دیروز پنج شنبه بود ومزارها در روستاهای ما شلوغ یک روستایی رو انتخاب کردیم رفتیم مزار مردم سه چهارتا وارد میشدند وتوی قبرستان پخش میشدند از دور یک گروهی دیدم که چند تا نوجوان بودند ویکی دوتا خانوم با دوستم رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم بهشون گفتم نظرتون در مورد انتخابات چیه ?به همدیگه نگاه کردن وباز من گفتم که برای تبلیغات شورا یا حتی ریاست جمهوری نیومدیم فقط میخوایم بدونیم شرکت میکنید یا نه خانومه گفت مجبوریم شرکت کنیم چون بعدا جایی گیر میکنیم نگاه میکنن به صفحه شناسنامه که مهر داره یا نه بهشون گفتم یعنی الان رای ندادن بهترین راهه بهش گفتم آیا ما رای ندیم این مشکلات حل میشه خودشون می گفتند نه ...برام جالب بود یکی از نوجوان ها که اتفاقا رای هم نمی تونست بده خیلی جواب میداد و جوری انگار از طرف بقیه شبهه مینداخت معلوم بود توی مجازی فعال بود و سرش پر از شبهه بهشون گفتم اگه یکبار دخترتون رو شوهر بدید وخدای ناکرده طلاق بگیره دیگه شوهرش نمیدید همون نوجوون گفت نه کی بعد طلاق ازدواج میکنه بهش گفتم دختری که توی بیست سالگی مثلا طلاق بگیره عقل سلیم نمیگه که بقیه عمرت رو تنها زندگی کن چون یکبار بد انتخاب کردی بلکه میگه ایندفعه خوب تحقیق کن وبا یه فرد شایسته ازدواج کن نوجوون ساکت شد بعد پرسیدم اینجا چند تا شهید داره گفتند ۳ تا گفتم میدونید اون شهدا خون دادند پای این نظام حالا ما فقط باید یه رای بدیم برای این نظام بهشون گفتم میدونید مردم سوریه از کشورشون خسته شده بودند از نظامشون برگشتند آمریکا تا فهمید مردم سوریه خسته هستند داعش رو فرستاد با وعده آینده بهتر اما شروع به خرابکاری وقتل وتجاوز کردند اما بعد که به خودشون اومدند دیدند چه بلایی سر خودشون وکشورشون آوردند که با کمک شهید سلیمانی تونستند دوباره کشورشون رو از دست آمریکا وداعش در بیارند که بعد این هزینه سنگینی که دادند فهمیدند باید پای نظامشون وایستند که اتفاقا هفته پیش انتخابات داشتند نه تنها ۹۸ درصد شرکت کردند بلکه از ۹۸ درصد, ۹۸ درصد به بشار اسدی رای دادند که خودشون قبلا می گفتند باید از قدرت ساقط بشه ولی برای اینکه به این مرحله برسند هزینه سنگینی دادند بهشون گفتم یک سوال دارم آیا امروز اگر شهید سلیمانی بود رای میداد یا نمی داد? بلافاصله گفتند: میداد گفتم به خاطر خون شهدایی که برای این نظام ریخته شده باید بریم پای صندوق رای وسعی کنیم ایندفعه انتخاب درست واصلح داشته باشیم خانمه گفت به خاطر شهدا میرم رای میدم بهش گفتم حرف ما هم همینه 😊 @madaranemeidan
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه ای اولین تجربه حضور میدانی داشتیم. هممون استرس داشتیم😅 اولش چند دقیقه ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون. بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمیشد😬 یا با همسراشون بودن، یه خانومه دوتا بچه کوچیک داشت که همش حواسش به بچه ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف میزد و.. خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت. به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و انشالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و‌.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه هاشه که کلاس اولین(دوقلو بودن). گفتم انشالله درست میشه، یه مقدارم این چیزا مدیریت میخواد.. میخواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد! واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد. یادم آورد که حرف زدن با آدم ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد. به این فکر کردم که چرا اولش میترسیدم؟ از چی میترسیدم؟ از حرف زدن با یه آدم؟! مگه چی میخواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی میخواستیم سر هم بیاریم؟ ته تهش میخواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب میتونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمیکنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین! و تمام! واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم میترسیم؟ چی شد که این جوری شدیم؟ @madaranemeidan
سلام به همگی😍😍 ما امروز با مدافعین حرم انقلاب زدیم به خط💪💪💪 جاتون خالی رفتیم امامزاده عبدالله(غرب تهران) داخل امامزاده کسی نبود اما بیرون تو فضای سبز یه عده نشسته بودن 😃 رفتیم پیش خانم ها و گفتیم میشه در مورد انتخابات با هم گپ بزنیم🙂 گفتن بله ولی ما رای نمیدیم🤨 نزدیک دو ساعت با خانمها تو اون فضای سبز مشغول بحث و گفتگو بودیم😰 هلاک شدیم🤕😷 جمعیت خوبی بود می اومدن قاطی بحث و حرف میزدن آخرش یه گفتن رای میدن و حتی پرسیدن به کی رای بدیم🤩 به تعداد گفتن رای میدیم ولی باید فکر کنیم🤪 یه تعدادی هم کلا مرغشون یه پا داشت اما حرف زدن و حرف شنیدن من میگم اونها هم رای میدن به برکت خون حاج قاسم🙃 بعد از امامزاده دو تا از بچه ها رفتن منزل و بعد ما سه نفری رفتیم پارک شمشیری 🤓😎🧐 دنبال شکار می گشتیم که ناگهان 🤩🤩🤩 تیریبون آزاد رو دیدیم😍 خلاصه یکی از رفقا رفت پای تیریبون و هرچی به فکرش رسید گفت😏😏 کل پارک جمع شدن و تب انتخابات گرم شد الحمدلله 😇 موقع رفتن هم خانمی جلومونو گرفت و گفت شما بودید حرف زدید گفتیم بله و دوباره یه میتینگ انتخاباتی راه انداختیم😎😎😎 روز پرباری بود خداروشکر☺️☺️☺️ @madaranemeidan
چند تا خانم بودند با سن های مختلف تا گفتیم انتخابات ، _:خوب ما که رای میدیم ولی این چه وضعشه؟ این اوضاع گرونی؟ _: همیشه تو خانواده سر انتخابات بحث دارم، بچه ها میگن اگه بری رای بدی مثل یزیدی 😳 _:به نظرتون کیا الان دارند تبلیغ می‌کنند برای رای ندادن مردم؟؟ آمریکا و اسرائیل و مریم‌رجوی آدمکش😡 به نظرت اینا تو سپاه امام حسینن الان؟؟🤔 خانم جوونی گفت: آدم خوب دیگه نیست ،فقط رهبر تو این کشور خوبه _:خدا خیرت بده، الان رهبر تو انتخابات از ما چی میخواد ؟شرکت در انتخابات و رای به یه آدمی که با ایمان و خدا ترس باشه، تفکر انقلابی داشته باشه، چشم امیدش به جای آمریکا و غرب به مردم و جوان ها و ظرفیتهای کشور خودمون باشه، دلسوز و مردمی و ساده زیست باشه، خوب؛ وظیفه ما همینه که بگردیم و پیدا کنیم چه کسی به این معیارها نزدیکتره. گفتن: آره اتفاقا آقای فلانی هم خیلی خوب تونسته کار کنه تو این چند سال. یک کدومشون گفت: دیروز داشتم برنامه یکی از نامزدها را می‌دیدم، به جای راه حل واسه اشتغال جوونا میگه باید بزاریم دخترا آزاد باشند😬 حاج خانم مسنه آشفته شد😡😡 بیخود کرده از این آزاد تر دیگه، این چه وضع حجابه😫🤦‍♀ خانم مسن و شیرینی بود، می‌گفت: ما همیشه صبح انتخابات، آقام با تسبیح استخاره میگیره هر کی درآمد به همون رای میدیم😂🤦‍♀ _: حاج خانوم خدا به آدم ها عقل و قدرت انتخاب داده، باید خوب و بد رو ببینیم و انتخاب کنیم . _:بله حق با شماست. اون خانم دیگه گفت: حالا میگید اگه به یک آدم خوب رای بدیم بره بالا دیگه عوض نمیشه؟؟ تا آخر خوب میمونه ؟؟ _:ما از عاقبت هیچکس خبر نداریم حتی خودمون؛ امام علی که بهترین انسانها بود نگران عاقبت به خیری خودش بود، چطور میشه عاقبت یک نفر رو تضمین کرد؟؟ وظیفه ما اینه در شرایط فعلی بسنجیم ،دلسوز ترین و با تقوا ترین و مدیر ترین رو پیدا کنیم. فقط خدا از آینده خبر داره. @madaranemeidan
دوتایی با دوستم از این کوچه به اون کوچه دنبال یه جمع خانومانه برای یک گپ دوستانه🤓 بالاخره پیدا کردیم🤩 بعد خوش و بش، از هر دری حرف زدند و ما گوش دادیم، سوال پرسیدن و جواب دادیم آخر کاری خانمی که اولش میگفت من شرکت نمیکنم ازمون در مورد شخص اصلح پرسید و گفت انشاالله حتما میرم پای صندوق☺️
هوا بسیار گرم بود و من و دوستم و پسرش در اوج تشنگی😰😫 یک گروه خانم دیدیم، گفتیم توکل بر خدا بریم ببینیم روشنگری با دهن خشک چه مزه ای میده😉 وقتی رسیدیم چند تیکه قالیچه رو زمین پهن بود ،خانمه می گفت میدونستیم شما میاین، واستون فرش پهن کردیم😃😘 گفتیم ما هرجا میریم رو زمین میشینیم صحبت ها که شروع شد آه از نهاد شون بلند شد😩😩 _: پسرم دو ساله عقد کرده نمیتونه عروسی بگیره، از عید تا الان نتونسته حتی یک میلیون تومن کار کنه،۵ تا دخترم تو خونه دارم😔 اون یکی گفت: شیر خشک برای پسرم میخرم قوطی ۴۰ هزار تومان😱 میگفتن تو صف نونوایی همه می گفتند آقای فلانی خوبه،ما هم گفتیم پس به همون رای میدیم🙄 _: اکثریت ممکنه یه جا درست بگن یه جا اشتباه، اکثریت سال ۹۶ نگفتن روحانی؟؟ خوب بود؟؟ _: چه کنیم پس ؟؟از کجا بشناسیم؟؟ _: برنامه ها و کارنامه شون رو ببینید، مسیرشون رو حرف زدند، شنیدیم حرف زدیم، شنیدند _: شما باید برین تو کوچه ها و مردم رو آگاه کنید. _: بله، در حد وسعمون داریم همین کارو میکنیم. _: یعنی میگید اگه به یه آدم خوب رای بدیم دیگه برقمونو قطع نمی کنه تا یه چیکه آب خنک داشته باشیم بخوریم؟؟😂😂😘❤️ @madaranemidan
مشغول گفتگو با خانم‌ها بودیم که یکی از همسایه‌ها از راه رسید. صحبت از این بود که رأی ما فایده نداره و.... وقتی در جریان بحث قرار گرفت، گفت: مسئولین اگه بدن، مردم از اونا بدترن. پرسیدم: یعنی چه جوری بدترن؟ جواب داد: مثلا تا میفهمن به چیزی گرون شده، هجوم میبرن و صف مرغ و شکر و..... درست میکنن. گفتم: پس مردم هم اثرگذارند؟! _بله. مردم هم در این اوضاع نقش دارن. خانمی گفت: رئیس جمهور نباید فقط برای من خوب باشه. باید برای همه مردم خوب باشه. به مصلحت همه مردم کار کنه. ولی خانمی همچنان بر طبل ناامیدی می‌کوبید که رأی دادن فایده نداره و.... همسایه جواب داد: رأی یعنی «حی علی خیرالعمل». رای مثل نمازه و باید بجا بیاری. گفتگوی خوبی بین خودشون شکل گرفته بود و جواب همدیگه رو میدادن. @madaranemidan
برای یکی از بستگان مشکلی پیش اومده بود گفتم یکروز رو بیخیال روشنگری و انتخابات برم دیدم فامیل ماشین رو برداشتم و رفتم خونه فامیل که یه روستایی با مسافت طولانی بود بچه ها که بهم رسیده بودند گرم بازی وما هم مشغول صحبت از این طرف واون طرف از جمله انتخابات... گوشیم زنگ خورد جواب دادم گفتند یه جلسه هست برای روشنگری برید😅گفتم من اومدم یه روستایی خونه اقوام هستم اتفاقا جلسه همون روستایی بود که من اومده بودم خونه فامیل 😁 چون نزدیک بود قبول کردم بچه ها رو به فامیل سپردم و رفتم جلسه رسیدم یه زیر زمین بود که به اصطلاح مهدیه روستا بود رفتم گروهی از خانمها نشسته بودند مشغول تلاوت قرآن بودند بعد از اینکه من رفتم ختم کردند و منتظر بحث من هم طبق روال خودم بحث رو شروع کردم وپیش بردم وسطش بستنی دادند😋من گفتم چون بستنی آب میشه بخورید من بقیه بحث رو براتون میگم اونا با خوردن بستنی به حرف های من توجه داشتند بحث که تموم شد اما بستنی من آب شده بود😜 خوشحال از اینکه هم به خونه فامیل رفتم هم جلسه روشنگری رو داشتم برگشتم خونه☺️ خدا خودش همه اسباب و لوازم رو جور میکنه @madaranemidan
می‌گفت من ناآگاه و بی‌سوادم ولی حرفهای درست و دقیقی می‌زد. میگفت شوهرم بنایی می‌کرده ولی الان با اینکه بیکار و مریضه، اصلاً تمایل نداره تحت پوشش کمیته امداد یا بهزیستی قرار بگیریم. از مشکلات زندگیش که گفت رسید به بحث اقتصاد. می‌گفت اقتصاد ما ربطی به دلار نداره. نفتی که ما داریم هیچ کشوری نداره. الان توی روستای ما همه جور حبوبات و صیفی‌جات کشت میشه، ولی بازم قیمت حبوبات اینقدر زیاده! چون همش به جیب دلال‌ها میره. خب باید دولت نظارت بکنه. وقتی تولید داریم چرا باید جنس را اونقدر گرون بخریم؟! توی شهر ما پول خیلی زیاده، ولی همه سرمایه‌دارای شهرمون با پولشون «بانک شخصی» می‌زنند. چرا به جای بانک، کارخونه نمیزنن؟ البته دولت هم کمکشون نمی‌کنه برای همین کسی راغب نمیشه کارخونه بزنه و کار تولیدی راه بندازه. رئیس جمهور باید به مردم «کمک اساسی» بکنه. روغن و برنج و سبد کالا و..... منظورم نیست. اون برنج و روغن زود تموم میشه میره. کمک اساسی به مردم یعنی اینکه حمایتشون کنه که یه سرمایه داشته باشن که به خودشون تکیه کنن یه کارگاهی بزنن، یه کاری راه بندازن. الان دوتا پسر من تراشکاری بلدن ولی بیکارن. گفتم خانم شما ماشاءالله خیلی حرفهای خوبی می‌زنین. گفت چه فایده که کسی به حرفهای ما گوش نمیده. @madaranemidan
بسم‌الله به خاطر وضعیت جسمی ام خیلی توان کارهای میدانی را نداشتم اما حسرتش را تا بخواهید.. وقتی میبینم مادرانه انقلابی سبزوار پرچم به دست از این کوچه به کوچه دیگر ، از مغازه تا مسجد وپارک علم یاری امام زمان ارواحنافداه رو به دوش می‌کشند والحمدلله خیلی زود بقیه خواهران ندیده انقلابی ام در سرتاسر کشور ، آه حسرت از نهادم بلند میشود. اتفاقی با یکی از دوستان در پارک همیشه خلوت نزدیک خانه قرار میگذارم....منتظرم وشاید بیست دقیقه ای منتظرم...جرقه در ذهنم روشن میشود...من هم دنبال مورد برای گفتگو انتخاباتی ام میگردم... خانمی هم قد من ولی تیپی کاملا مخالف مانتو جلو باز موهای بلوند و دو کودک ...اول به خاطر بچه ها لبخند می‌زنیم و بعد کم کم کنار هم می‌نشینیم و هم کلام میشویم.. _شما همیشه میآید اینجا؟پارک همیشه اینقدر شلوغه؟ _تقریبا هرروز میام ، ولی همیشه خلوته لبخند می‌زنیم _این کرونا بره بچه ها بدون دغدغه بازی کنند _تازه اخبار میگفت ویروس ...هم اومده که خیلی بدتره ... _راستی شما انتخابات شرکت میکنید؟ _نه! مگه دیوونه ام... _اره واقعا از بس گرونی و از بس بیکاری و... آدم اصلا دلش نمی‌خواد رای بده _اره راست میگی _ولی اگه رای ندیم بدتر از ایناسرمون میاد یا حداقل همین روند ادامه پیدامیکنه _اخه اصلا فایده نداره خودشون انتخاب میکنند _آخه اگر خودشون انتخاب میکردن که روحانی نمی اومد روکار . . . خلاصه که گفت و گویی داشتیم مفصل گفت شاید رای بدهم اسم کاندیدای مورد نظرشم گفت.. @madaranemeidan
دم غروب که گله گوسفندا کم کم سر کلشون پیدا میشه دخترمو میبرم بیرون تا گوسفندا رو تماشا کنه😍😍😍 خانوم جوانی رو دیدم چادر به کمر چوب به دست منتظر گوسفنداش نشسته بود.... غنیمت شمردم کنارش نشستم و بعد سلام ☺️ یهو گفتم تو انتخابات شرکت میکنی ؟؟؟؟؟؟؟😁 گفت : به نظرت اگه یه مادر؛ تو خانواده نباشه و نامادری به جاش بیاد دلسوزی اون مادر رو داره ؟؟؟؟ اگه کشور رو بدیم دست غریبه مثل همین نامادریه!!!!!!!😉 باید شرکت کنیم🙂 گفتم با این همه مشکلات و رهبرم ک...!!!!!!!😒 گفت : تو یه خانواده؛ یه پدر نمیتونه همه بچه ها رو عین هم بزرگ کنه چجوری یه نفر تو مملکت، با این جمعیت ، همه کارهارو بکنه؟؟ باید آدمای درست درمون بیان کمکش کنن!!!!!😉 ____________ رفتم روشنگری روشنم کرد😅 گنجینه مثال بود 😇 این همه بصیرت یه جا آخه...؟؟👏👏👏 @madaranemeidan
وانتی که چیزی برای فروش آورده بود؛ خانومای روستا رو دور خودش جمع کرده بود ویه فرصت عالی برای من فراهم ... رفتم جلو بلند (جوری که بقیه بشنون) از یکی خانوما پرسیدم شورای روستا کی اسم نوشته ؟؟؟؟🤔 (خدارو شکر خانوما این خصلت رو دارن تا سوژه حرف میندازی بقیه مکالمات رو خودشون پیش میبرن ... 😇) صحبت رسید به انتخابات ریاست جمهوری ... از اون جمعیتی ک پشت سر وانت جمع شده بودن برای خرید؛ با وجود مشکلات شرایط اقتصاد و هیچکس تصمیم به رای ننننندادن نداشت😌 یعنی حتی به رای نننندادن فکر هم نکرده بود .. و وظیفه شرعی خودشون میدونستن🙏🙏 این همه شکوه.....👏👏😌😌 @madaranemeidan
کوچشون پر از چاله و چوله اس کنار چند تا خانوم نشستیم هم زمان که ما شروع به صحبت درباره انتخابات کردیم 🗳 چند تا همسایه میان بیرون و حول محور چال چوله ها شروع به دعوا و بحث و جدل میکنن 🤛😰🤜 یکی از خانوما رو به ما میکنه بلند میگه : اینا بیا همینا رای 😤 این چاله ها رای این کوچه ها رای و .....😤😤 سکوت میکنیم !!!! فعلاجای صحبت نیست 🤭 عصبانین😥 دعوا آروم میشه دعوتش میکنیم دوباره بیاد کنار ما بشینه یکم از مشکلات کوچه و خودش و پسرش میگه.....😥 باهاش همدردی میکنیم و ابراز تاسف 😔 میگیم : انشالله دست ب دست هم بدیم تا کشور رو از دست مسئولین بی کفایت بگیریم میگیم : ما هم خسته ایم از اوضاع اقتصاد و از دلسوزی کوچه ب کوچه میریم تا مردم دعوت کنیم به انتخابات و تغییر مملکت .✅ کم کم باورش میشه ما ازخودشیم😉 چند تا سوال میکنه ؛ واقعا درست میشه ؟؟؟ اینا که همشون مثل همن ؟؟؟ ؟؟ و....؟؟؟🤔 شروع میکنیم به امییییییدوار کردنشون باادله های مختلف 🤗 به اینکه فرق بین مسئول دلسوز و مردمی و مسئول بی کفایت و اشرافی گر و .... آروم میگه :انشالله انشالله انشالله فک کنم راضی شدن✌️ @madaranemeidan