eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
718 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
205 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی هم ساکت و ساکن نبودم هر جایی میرفتم وبحث انتخابات میشد سعی میکردم حالا به هرنحوی شده یه هدایت کوچکی انجام بدم تااینکه بادوستان مقر کتاب دراصفهان اشنا شدم و در جمع این عزیزان قرار گرفتم ودیدم وشنیدن که چطور خالصانه از هر چیزی که در توانشون هست کوتاهی نمیکنن این یک موتور محرکی شدواسه من این دوستان هرروز عصر به اماکن شلوغ اصفهان سرکشی میکردن و به گروه های ۳ تا ۵ نفره تقسیم میشدن وبین مردم میرفتن امروز من ودوستم برای اولین بار با این گروه همراه شدیم وبه میدان امام اصفهان رفتیم وقتی وارد شدم محیط رو برانداز کردم😳 به دوستم گفتم من نمیتونم اغاز کننده کلام با این ادما باشم اگر بخواهم جومیدان امام رو برای شما ترسیم کنم تعداد افراد دارای چادر وحجاب دراون شلوغی شاید به زحمت به صد نفر میرسید وبقیه افراد بد حجاب یابی حجاب بودن😢 از پوششو وارایش و... فوق الاده درد اور و باعث تاسف😔 یعنی جو جوری بود که ما حدودا با بچهای مقر کتاب حدودا ۲۰ نفری اونجا نشسته بودیم، هر کسی رد میشد بد جور نگاهمان میگردن وشاید پیش خودشون میگفتن امروز گشت ارشاد اومده😁 بسم الله رو گفتیم وتقسیم شدیم کمی دلهره داشتم ازاینکه برخورد این مردم با این تیپ وسرووضع دربرابر صحبتهای ما چیه و قراره که چی پیش بیاد با دوستم به اولین جمع خانمها که حدودا ۶ خانم با تیپها ومدلهای متفاوی بودن رسیدیم هم چادری مذهبی وهم بد حجاب با ارایش خاص بینشون بود دوستم باهاشون سلام احول پرسی کرد وحدسم درست از اب در اومد اونها خیال کردن ما میخوایم در مورد حجاب وارایش دونفرشون تذکر بدیم اول خیلی سرد برخورد کردن ولی بعد که دوستم بهشون گفت نظرتون در رابطه با انتخابات چیه همون فردی که حجابو سرو وضعش ازبقیه بد تر بود بالبخند ومهربونی خاصی که تو چهرش بود گفت اینکه معلومه بایدشرکت کنیم تا الان شرکت کردیم از این به بعدش هم شرکت میکنیم اصلا وظیفه ماست✊ چون سرنوشت کشورمون باید واسمون مهم باشه بد جور شوکه شدم😧 والبته خوشحال واین صحبتش کمی از اون نگرانی من، هم نسبت به این تیپ ادمها کم کرد هم نسبت به جوی که اطرافم بود چون ذهنم در اون شرایط و جو نامناسب اینطوری شکل گرفته بود که،وای اینا مگه رای میدن واگه رای بدن میخوان دوباره کیو انتخاب کنن😯 بعد چیزی که منو بیشتر غافلگیرکرد این بود که خیلی رسا وبدون واهمه یه جور پر افتخار گفت: من میخوام به ریسی رای بدم چون ایشون کارنامه خوبی دارن وبعد از گفتن این حرفش بقیه همراهاش به غیر از یه خانم که ایشون هم حجاب درست درمونی نداشت واز اول که ما وارد جمعشون شده بودیم همش سرش تو گوشیش بود ،انگار میخواست که نه مارو ببینه ونه صدامون رو بشنوه بقیه حرفش رو تایید کردن بعد با افتخار بیشتر گفت من دوره قبل هم به ایشون رای دادم ولی متاسفانه رای نیاورد بعد گفت: ولی مشکلات خیلی زیاده مردم تحت فشار هستن من میخوام جهیزیه بگیرم الان کم اوردم وتوان خرید ندارم چراباید اینطوری باشه🤔 بقیه هم به تایید اون خانم دنبال حرفش رو گرفتن نا امیدی رو تو صورت همشون دیدم من هم باهاشون همراهی کردم وگفتم بله وضع موجود وضعیت قابل تاییدی نیست😕 واز ماست که بر ماست نباید اروم بنشینیم باید هر کدام از ما مُبلغی باشیم بین بقیه بین همسایه اقوام دوستانمون هستن کسانی که امسال تصمیم گرفتن برای ابراز ناراحتی ونگرانی از وضع موجود یه جورایی قهر کنن ورای ندن ولی به نظرتون این کار درسته؟ وچیزی عوض میشه🤔 ما خودمون باید تغییر رو ایجاد کنیم اول از خودمون وبعد در اطرافیانمون شما هم مثل ما تغییرو در اطرافتون ایجاد کنید وبقیه رو تشویق به کار درست بکنید اینجا دیگه کار ما تموم شده بود جلو رفتیم تا به یه مادرو دختر رسیدیم که دوتاشون لباساشون زرد لیمویی بود ویه تیپ ست داشتن🧐 کمی پوشیده تر از خانم قبلی ولی کمی دررفتارشون بزرگ منشی وخود برتر بینی رو احساس کردم وخیلی ازرفتارشون مشخص بود که از تیپ چادری خوششون نمیاد چون تابه فاصله حدودا یکو نیم متریشون رسیدیم وسلام کردیم دستش رو جلو اورد وگفت اصلا جلو نیایید وبه حرفمون گوش نمیداد و شدیدا بی میلو رغبت وهر جوری بود میخواست از دست ما راحت بشه منم حس خوبی نسبت بهشون نداشتم چون از اون دیدبالا به پایینش خیلی اذیت شدم 😣 دوستم که معمولا در امر به معروف ادم روراست وسمجی هست دست بردار نبود وهرجوری بود میخواست باهاش سر بحث رو باز کنه حدسم درست بود اصلا ازحضور ما احساس خوشایندی نداشتن توهمین کَل کَل کردنادخترش پاشد رفت وچند لحظه بعدمادرش هم مارو ترک کرد یاداون حرف گزارش گر کشتی افتادم که واسه تشریح وضعیت رقیب کشتی گیر این لفظ رو به کار میبرد کشتی گیر چقر وبد بَدَن😝 بعدسراغ گروه بعدی رفتیم دوتا خانم جوان که با هم دوست بودن دلشون از اوضاع زمونه خیلی پر بود واولین گلایشون هم به وضع موجود بی بندوباری جامعه وهمین دورو برشون که اوضاع به سامانی نبود راست میگفت بنده خدا من خودم ه
م از حضور در اون مکان که پر بود از بیبندو باری احساس ارامش ورضایت نداشتم😔 سعی کردم از نظر احساسی خودم رو بهشون نزدیک کنم و بهش گفتم ما هم ناراضی هستیم ونالان از وضعیت بی حجابی اقتصاد مسکن... ولی چاره همه اینا انتخاب درسته همون موقع یکیشون در اومد گفت اخه ما دفعه قبلی هم به رییسی رای دادیم ولی نشد گفتم ما مامور به وظیفه هستیم نتیجش با خدا فعلا اصلح رو پیدا کنید وبه بقیه هم تو انتخاب اصلح کمک کنید بعد گفتم همسر من هم کارگر هست وبنده اتش به اختیار امروز اینجام. چرا؟ چون من هم دفعه قبلی به رییسی رای دادم ونشد چون مثل الان روشنگری نکردم وچهار نفر دیگه رو تشویق به رای دادن اگاهانه نکردم کمی که صحبت کردیم دست اخر گفتن رای میدیم ولی ناراصی هستیم😔 گفتم اگه میخوایم اوضاع رو به راه بشه باید ماهم یه مشوق بشیم واسه بقیه! فاطمه گونه عمل کنید. واطرافیانمون رو اگاه کنیم که نتیجه رای دادن ما به خود ما بر میگرده. واسه یه اتفاق خوب باید همه تلاش کنیم کار ما واسه امروز دیگه تمام بود احساس خوبی داشتم چون وقتی به این تیپ ادمها نگاه میکردم همیشه فکر میکردم که دیگه کار از دست رفته. ولی امروز بین همین ادمها که احساس نا امیدی پیدا کرده بودم خودم با چشمم دیدم که هنوز خمیر ماییه دینی وانقلابی ودغدقه وجود داره واز خدا خواستم که اثر کلامم رو بر جان این پنج ادمها بنشاند. ولی ناراضی بودم که جوانان ما راه رو گم کرده اند وکاش ما این توانایی را به لطف خدا پیدا کنیم که موثر در هدایت اونها باشیم به امید پیروزی حق❤️ @madaranemeidan
روایت اولین روشنگری من😇😇😇😇 بالاخره خدا توفیق داد و فرصت شد تا اولین جلسه روشنگری رو تجربه کنم قبل از رفتن دو رکعت نماز استعانت خوندم و از خدا زبان لین خواستم (رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی) با دو تا از دوستانم وارد یکی از کوچه های محله شدیم دو تا خانم نشسته بودن...احوالپرسی کردیم و اجازه صحبت گرفتیم مونده بودم چه جوری و با چه مقدمه ای شروع کنم گفتم خانمها شما تو کوچه تون جلسه قرآن دارید؟ گفتند نه! به خاطر کرونا دیگه جلسه برگزار نمیشه گفتم آن شالله این مریضی بره و دوباره جلسات قرآن شروع بشه و برکات اون بیاد تو زندگی هامون خلاصه ازشون پرسیدم نظرتان راجع به انتخابات چیه؟ شما قصد دارید شرکت کنید؟ با قاطعیت گفتند بله حتما خیلی خوشحال شدم😊 انگار نیروی مضاعف گرفتم یکی شون گفت به نظر شما به کی رای بدیم؟ گفتم مناظره ها رو ببینید و خودتون اصلح رو انتخاب کنید گفت من که میخوام به رئیسی رای بدم باز هم به وجد اومدم😊👏 تشکر کردیم و خداحافظی🖐👋🖐👋 رسیدیم به گروه بعدی که شش نفری بودن ، چند تا کوچه پایین تر اتفاقا دختر خاله م اونجا بود ...با هم خوش و بش کردیم و باز با همون مقدمه قبلی شروع کردم تا از انتخابات گفتم ...یکی از خانمها با صدای بلند گفت من یکی اصلا رای نمیدم😡 کار سخت شروع شد بدون اینکه چیزی بگیم گفت من و بچه هام سهام عدالت نداریم ثبت نام کردیم ولی نمی ریزن تا حالا رای میدادم ولی دیگه نمیدم رگباری شروع کرد به درد و دل و دو سه نفر دیگه ادامه دادن یکی شون گفت.. از بس این روحانی اسم کلید رو برد و کلید کلید کرد...جوونا بهش رای دادن یه کم درد دل کردن و سبک شدن من و دوستانم هم شروع کردیم به صحبت و گفتیم اتفاقا ما هم سهام عدالت نداریم..‌مستاجر هم هستیم ولی به نظر شما با رای ندادن مشکلات برطرف میشه؟ اون خانمی که گفت رای نمیدم، رو به من کرد و گفت ...خب دلم که خنک میشه همون پاسخ و توجیه همیشگی😉 خلاصه کلی باهاش صحبت کردیم تا قانع بشه بهشون گفتم شما ها بیشتر از جوون امروزی قدر انقلاب رو می دونید و پایبند به اعتقادات و عهد با امام و رهبری و شهدا هستید از شهید سلیمانی براشون گفتم که چه خواسته ای از ما داره همشون آروم شدن و اون خانم گفت من می رم رای میدم .خب الان دلم پر درد بود یکی دیگه ازخانمها هم گفت باور کنید من مشکلی ندارم برای رای دادن! اما میگن توی صف باید واکسن کرونا بزنیم....من هم می ترسم! دوستم گفت حاج خانم این هم ترفند دشمن لعنتی هست و شایعه پراکنی میکنه تا ما نریم رای بدیم خلاصه از اینکه تونستیم طرف رو قانع کنیم خیلی خوشحال شدم و ازشون خداحافظی کردیم و رفتیم سراغ گروه بعدی... @madaranemeidan
با دو تا از دوستانم وارد کوچه دیگه محله شدیم چند تا خانم دور هم نشسته بودن.. ازشون اجازه صحبت خواستیم نظرشان رو درباره شرکت در انتخابات پرسیدیم؟ یکی از خانمها گفت من تا حالا رای میدادم ولی امسال دیگه رای نمیدم اینا همشون مثل هم هستن و مردم رو بدبخت کردن😡 یک خانم دیگه که سن زیادی داشت ولی معلوم بود که اطلاعات بیشتری داره گفت صفحه آخر شناسنامه من پر از مهر شده و بردم ثبت احوال ولی دیگه نمیخوام شناسنامه جدیدم مهر بخوره کنایه از رای ندادن😐 پرسیدیم چرا؟ ؟ این چه وضع مناظره کردن بود😡 همش همدیگر رو تخریب میکنن به جای اینکه برنامه هاشون رو بگن🤬 هیچ کدومشون به درد نمیخورن!🤬 گفتم حاج خانم خدایی و انصافا همه مثل هم بودن؟ درست میگید باید برنامه بگن و احترام همدیگر رو نگه دارن ولی خب دو سه نفر از کاندیدا محترمانه حرف زدن🙂 خلاصه بحث و گلایه ها شروع شد مقایسه زمان حال و زمان شاه گفتم انصافا کار به دولت و وضع موجود ندارم ولی امنیتی که الان داریم با زمان شاه یکیه؟ اون خانم اولی یه چیزی گفت که تنم لرزید و از ذهنم نمیره🤔 بهم گفت حاج خانم شاه یه زن کله لخت داشت و ایمان نداشت ولی الان به اسم اسلام و لباس پیغمبر میرن بالا و مردم رو بدبخت کردن😡😢 گفتم خب کی اونا رو می فرسته بالا؟ قبول دارید خودمون انتخاب درست نمیکنیم؟ خانم دومی گفت زمان شاه امنیت بود من دختر جوون بودم و نصف شب با تاکسی رفتم خونمون و هیچ اتفاقی نیفتاد ولی الان ساعت ده شب جرات نمیکنی بری بیرون گفتم حاج خانم اتفاقا من دو سال پیش نصف شب از حرم امام رضا برگشتم و ترمینال تاکسی نداشت و من با شخصی اومدم اما اتفاقی نیفتاد یکی از خانمها گفت بله خدایی الان امنیت که داریم خلاصه کلی صحبت کردیم و دلیل آوردیم و همدردی کردیم و از وفای به عهد و تکلیف شرعی شرکت در انتخابات و امر رهبری و خواسته شهدا و خصوصا شهید سلیمانی و نقشه دشمنان گفتیم لحظه خدا حافظی هر دوتا خانم گفتن خیالتان راحت باشه ما میریم رای میدیم برای رضای خدا خانمی که مصر بود رای نمیده گفت منتظرم شناسنامه رو بگیرم و میرم رای میدم☺️ در آخر بهشون گفتم شما مادر هستید همانطور که برای فرزندان خودتون دعا میکنید برای کشورمون و رهبرمان و فرج امام زمان دعا کنید🤲 خوشحال اما با یه غمی توی دلم از بین اونها رفتیم.. @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:_میدان_اول_مدرس_تا_ابوذر :آرایشگاه_و_فروشنده‌های_خانم بالاخره بعد کلی امروز و فردا کردن برای شروع تبلیغ چهره به چهره و در اوج ناامیدی با قبول کردن نگهداری بچه‌ها توسط یکی از اعضا قسمت شد صبح امروز تبلیغ برای شرکت در انتخابات رو شروع کنیم. ؛🇮🇷 اولین مکان یک آرایشگاهی بود که صدای خواننده زن میومد؛ از درون من انکار و از فهیمه جان اصرار 😂 که بریم اشکال نداره...خلاصه رفتیم داخل و اول خواهش کردیم سیستم صوت رو خاموش کنن خانم هم با روی باز و با اخلاق بسیاااار خوش قبول کردن🙏 بعد گفتیم برای انتخابات مزاحم‌تون شدیم و تصمیم‌تون برای انتخابات چیه و... خودم رو برای هررر واکنشی آماده کرده بودم😂 که خانم آرایشگر با همون لبخند و روی خوش، گفتن من حتما شرکت میکنم و به عنوان ناظر صندوق هستم😳😄😄 گل از گل‌مون شکفت گفتیم چقدر عالی و خوب و خلاصه ازشون خواهش کردیم بقیه مشتریان‌شون رو هم به مشارکت در انتخابات دعوت کنن😊 در آخر هم یه قسمت از وصیت‌نامه حاج قاسم عزیز رو بهشون هدیه دادیم که خیلی استقبال کردن... بعد اولین تجربه که بهترین تجربه‌مون بود انرژی مضاعف گرفتیم و به راه‌مون ادامه دادیم🦋 هر مغازه‌ای که فروشنده خانم داشتن رو میرفتیم و باهاشون صحبت میکردیم که نظرشون درباره انتخابات چیه؟ طبیعتا شبهات سرازیررررر میشدن و حقیقتا حق و باطل طوری همدیگر رو پوشش میدادن که گاهی کار سخت میشد... از مشکلاتشون میگفتن : گرونی و ناامیدی و بی اعتمادی به دولت .... تا شبهاتی مثل اینکه خوب مشخصه کی میخواد رییس جمهور بشه یا دخالت‌های رهبری و نبودن آزادی و ما باید کجا اعتراض‌مون رو نشون بدیم و و و خلاصه مشکلات رو میشنیدیم و از اینکه چشم تو چشم همشهری‌هامون باهم صحبت می‌کردیم خیلی خوشحال بودیم... 😍😍😍😍 خیلی جاها با خانم‌هایی که در ظاهر شباهتی نداشتیم کلی خندیدیم... و سر ناراحتی ها و دغدغه‌هاشون هم ناراحت شدیم ... 🇮🇷بعد شنیدن مشکلات میگفتیم خوب بخشی از ریشه این مشکلات انتخاب هشت سال قبل اکثریت مردم بوده... (یعنی فارق از درست یا غلط بودن حاصل انتخاب مردم بوده )و اگه از تولید 🇮🇷حمایت میشد، اگه جلوی واردات گرفته میشد، اگه جلوی فساد گرفته میشد و به جای توجه به سرمایه دارها به مردم توجه میشد قطعا شاهد این وضعیت نبودیم... از امیدها و پیشرفت‌های کشور گفتیم... اینکه مشکلات با رای دادن به فردی که عملکرد خوبی داشته حل شدنی هست... خیلی از مردم همراهی میکردن و ما رو پذیرفتن و حتی بسیار هوشیار و با بصیرت بودن... بعضی هم فقط فکر میکردن و بیشتر ساکت بودن... یکی از خانم‌ها که نمیخواست رای بده بعد اینکه با همدیگه صحبت کردیم به ما گفت "حالا چه کسایی کاندید شدن؟" 😁 خدا روشکر تونستیم ۸ تا مغازه و آرایشگاه رو بریم و مردم رو برای مشارکت در انتخابات دعوت کنیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌱کانال انتخاباتی مادرانه سبزوار🌱 آدرس کانال ما در ایتا: @madaranemeidan آدرس کانال ما در بله: https://ble.ir/madaranemeidan آدرس کانال ما در تلگرام: https://t.me/madaranemeidan آدرس صفحه ی ما در اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CPbLBuTgtQN/?utm_medium=share_sheet ما رو به دوستان تون معرفی کنید❤️ ارتباط با ما: @maryam_barzoyi منتظر انتقادات و پیشنهادات و مطالب شما عزیزان هستیم.
عرض سلام و خداقوت، خدمت همراهان محترم کانال 🌱 چنان چه شما عزیزان هم در شهر و روستای محل زندگی تان، مشغول فعالیت های میدانی و مجازی در عرصه ی انتخابات هستید، می توانید روایت ها و تجربه های خود را، جهت درج در کانال برای ما ارسال کنید. منتظر دریافت تجربه های شما عزیزان از سراسر کشور هستیم😊 @maryam_barzoyi
سلاااام عزیزای دل جونم براتون بگه این مار گوگولی بامزه که در تصویر میبینید امروز ماجرای روشنگری مارو روشن‌تر کرد و اسم گروه دونفره مون شد "پونه"🍃 قضیه از اونجا شروع شد که جلو ی حاج خانوم البته دوتا حاج خانوم سبز شدیم🌱🌱 اجازه گرفتیم و نشستیم خودش اجازه داد بعد ی کم نشست اون طرف تر تا گفتیم رای میدین ان شاء الله؟! (به دلیل استقبال از لهجه ی بین المللی سبزوار، سبزواری بخوانید کم کم برااوناکه متوجه نمیشن زیر نویس میذاریم😝) گفت:نععععع مووو از اَمپول💉 مترسوم برده ین اَمپولوم بزیی ین، موو نمیووووم رایوم نمتُم یک کم که آرومش کردیم که خب حاج خانوم آمپول درد داره عوضش خوبت میکنه رای دادنم سخته انتخاب آدم خوب سخته اما عوضش حال جامعه خوب میشه حاج خانومم نه گذاشت نه برداشت چادرشو جمع کرد قهر کرد رفت ی ده متری اونور تر نشست هر چی گفتیم بیا ما میخوایم بریم با دستش اشاره کرد که بره پی کارتا😖 خلاصه خداحافظی کردیم و رفتیم سر کوچه داشتیم روشنگری میکردیم همین حاج خانوم از جلومون در اومد😆 تا ما رو دید روشو گرفت با عجله رد شد رفتیم کوچه بعد دوباره از جلو حاج خانوم در اومدیم😆 کوچه بعدی😆😆 کوچه ی بعدی😆😆😆😆 واااای فقط اون قسمتش که بعد دوتا خیابون سر ی میدون از جلومون در اومد🤣🤣🤣🤣 خلاصه این شد که ماشدیم همون پونه ای که ماره ازش خوشش نمیومد هی در لونه اش سبز میشد🐉🍃 @madaranemeidan
گرم صحبت شده بودیم حرف رسید به حجاب جوونا حاج خانم گفت الان میری تو خیابون نمیفهمی کدوم دختره کدوم پسر همه از دم بلوز شلوار اونایی که آرایش کردن هم همه چی زدن به خودشون ی جا رو خالی نذاشتن😂 گفتم والا آدم جرئت نمیکنه با شوهرش بره بیرون😜 حاج خانوم گفت آی باریکللا شیت اگه بیایه با تو اونا سرشه از راه بدر منن مین میشینن د وسط زندگیت اگروم نیشینن شیت بیایه و خنت دگه نمماش تو ر نگا کنه🤣🤣🤣🤣 😭😭😭😭😭 (طنزتلخ واقعی)
خونه خواهرم مهمان بودم،داشتم سالاد رو آماده میکردم .گفت همین الان از ستاد اقای....تماس گرفتن گفتن عضو شورای شهربوده،این دوره هم کاندید شدند،سلام رسوندند😳🤣وگفتندجهت اشنایی تشریف بیارین ستاد😂 منم داشتم برنج ابکش میکردم،زود قطع کردم اگرنه این چهارسال اقای ....کجا تشریف داشتن؟؟😡 بعدازظهر گوشیم زنگ خورد،شماره ناشناس.جواب دادم: 💚سلام بفرمایین 💛سلام،از ستاد اقای.....تماس میگیرم و..............تشریف بیارین ستاد. 💚فرمودین اقای....عضو شورا بودن دوره قبل؟ 💛بله 💚خدمات ایشون چی بوده؟ 💛هفت هشت جلسه🤣 روانشناسی خانواده😳 💚خسته نباشند،👏در طی چهارسال خیلی خودشونو خسته کردند،☺️رشته شون بوده وظیفه داشتن این جلسات رو بذارن که کل این جلسات بیست ساعت زمان نبرده☺️ 💛نه ایشون خدمات داشتن 💚کجا بوده که ماندیدیم؟ما رای به شورا نمیدیم خانم😉 💛چرا رای ندین ؟ 💚برای اینکه برا ما کاری نکردن تا حالا دیدین به مسجد محله ای سر بزنن سخنرانی کنن؟وضعیت جاده ها و خیابونارو دیدین؟دیدین روی تابلویی نوشته شده باشه خدماتی که شورای شهر انجام دادن؟عجب غروری دارن و خیلی اعتمادبه نفس ایشون بالاست که تقاضای رای مجدد میکنن😒 نه ایشون نه سایر اعضا نه شهردار محترم ازما یادشون نمیاد .وقت انتخابات میان چهار تا جدول رنگ میزنن و میرن تا چهارسال بعد.مردم خسته شدن.گول نمیخورن رای نمیدن.البته در ریاست جمهوری به یک فرد انقلابی رای میدیم.💪در شوراهم اگر کاندید انقلابی پیداکردیم بعد تحقیقاتمون، حتما بهش رای میدیم😌 💛حالا چه فرقی داره همش یکی هستن😢 💚اولا چندساله اصلاح طلبا روی کارند،چه گلی به سرمون زدند؟ دوما شاید ازنظرشما فرقی نداشته باشند که دارند،اما با رای دادن به فرد انقلابی،چنانچه برای این دنیامون اونا کاری نکنن ،برا اون دنیامون رای دادن به فرد انقلابی به دردمون میخوره😏😆 💛رای خودتونه،صاحب اختیارین،به هرکی میخواین رای بدین😢 💚به انقلابی رای میدیم به اونیکه خدمتی به مردم بکنه😤 💛ببخشین خانم 😢شما عضو کدوم نهاد هستین؟؟😟 💚نهااااااد؟؟؟😡😡🤬 💛ببخشین منظورم اینه شما کارمندین؟😭 💚نه خانم خانه دارم😤 💛ببخشین مزاحم وقتتون شدم ،رای خودتونه به هرکس دوست دارین رای بدین.😰 💚ممنون خواهر عزیزم.دست شما درد نکنه،زحمت کشیدین🙃 🤓آخراش لحن خانمه عوض شد،فکر کنم فهمید ازین به بعد براچی باید گوشی رو دستش بگیره؟ ضمنا خیلی تعجب کرده بود،فک میکرد حتما باید عضو ارگان و نهادی باشی تا بتونی حرفتو بزنی،یادش رفته بود که مادرانه به فکر همه ابعاد زندگی مادرا هست.😍 @madaranemeidan
امروز رفتم دفتر بیمه برای بیمه ماشین دوتا خانم بدحجاب مسئول بودن نشستم تا کارم راه بیفته....از بیرون صدای موزیک بلند میومد که معلوم بود از ستاد انتخاباتی بغل بود یه دفعه دختر خانمی که پشت میز بود با ناراحتی گفت عجب شانسی داریم ما😡 باید بیان همین بغل ستاد بزنن با خودم گفتم اووه اینا اهل رای دادن نیستن!! دلم میخواس باب گفتگو رو باز کنم و ببینم نظرشون راجع به شرکت در انتخابات چیه؟🤔🤔 رو به دختر خانم کردم و با تبسم پرسیدم شما چند سال دارید؟ میتونید رای بدید؟ جواب داد امسال سال اول هست که به سن قانونی رسیدم پرسیدم خب رای میدی؟ گفت بله....خوشحال شدم و گفتم پس اولین اثر انگشت میره تو شناسنامه ت یه لبخندی زد و گفت بله دیگه مادرش که پشت میز دیگه نشسته بود یه نگاه به من انداخت و گفت با این وضعیت و اوضاع کشور موندیم بریم رای بدیم یا نه گفتم خب اگر رای ندیم به نظرتان اوضاع بهتر میشه؟ خانم آرومی بود....جواب نداد و تو فکر رفت دخترش گفت من که میخوام به رئیسی رای بدم باز دوباره خوشحال شدم و با خودم گفتم ایییول👏 اصلا به قیافه ش نمی خورد خلاصه با هم گپ و گفت کردیم و مادر دختر خانم گفت شما شاغل هستی ..گفتم نه! گفت قیافه ت به شاغل ها میخوره بعد گفتم من طلبه هستم و می رم تبلیغ در مدارس و جلسات بانوان گفت من خیلی قرآن خوندن رو دوست دارم نگاه به ظاهر و حجابم نکن منم بهش لبخند زدم و تایید کردم گفتم خوش به حالتون که اهل خوندن قرآن هستید توی همون قرآن خداوند در مورد حجاب و سرنوشت یه قوم اشاره کرده یه کم دیگه گفتگو کردیم و براش توضیح دادم بعد هم با روی خوش خدا حافظی کردم و از دفتر بیمه خارج شدم خوشحال بودم از اینکه تونستم باب انتخابات رو باز کنم و یه خانم رو از شک و دودلی در شرکت در انتخابات در بیارم و و این لطف و عنایت خداوند است. @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درروستای رزجرد اولین جایی که رفتیم یک آرایشگاه زنانه بود که خانم مجردی درآنجا آرایشگربود. باایشان درباره موضعشان درباره انتخابات صحبت شد،گفتنددودل هستم بایدببینم دوستانم چه میگن؟میگفت من تاالان رای داده ام ولی این دوره مرددهستم, چون بامشکلات اقتصادی دست وپنجه نرم می کنم و در ایام کرونا خیلی ضررکردم واجاره مغازه رانمیتونم بپردازم. چرامن باید درکشور اسلامی اینقدر در مضیقه باشم من با سختی فراوان تونستم یک پراید برای خودم بخرم. گفتیم ماتمام گرانی ها ومشکلات راقبول داریم ولی علت اصلی اون همین انتخابهای نادرسته.درضمن چراشماباید منفعل باشیدوازدیگران تاثیر بگیرید؟شماخانم با فهم و درک هستید و باید موثرباشید.چرادوستانتان ازشمایادنگیرند؟شماهادی ورهبرآنان باش وهدایتشون کن. بعدازمدتی صحبت ما به زمینه سازی برای ظهورامام زمان وتشکیل حکومت اسلامی واقعی که درد دردمندان رابفهمه واگه کوتاهی کنیم وبارای ندادنمون باعث تاخیردرظهوربشیم در قیامت مدیون خون شهدا که جان خود را فدا کردندوامام زمان عج هستیم واینکه مافقط الان کوچکترین کارمون رای دادنه الان جهادمااینه.ازماکه جهاد وشهادت نخواستند.فقط یک کارکوچک که شرکت درانتخابات وانتخاب درست است راخواسته اند. در این لحظه خانم که اصلا باآن سرو شکل بود شروع به گریه کرد.باورمان نمیشد که اینقدر نسبت به شهدامعرفت داشته باشه ودلش ازشهادت اونهاجریحه دار باشه.می گفت ما واقعا مدیون خون شهداهستیم الان هم می بینیم که هرروز این پیکرهای پاک، تفحص شده وبه کشوربرمی گردند.اینهارامیگفت واین خانم جوان گریه می کرد.متقاعد شد که دوستانش راهم برای رای دادن پای صندوق بیاورد.درروستا که مشغول تبلیغ بودیم ایشان به منزل که می رفت مارابه منزل دعوت کردوبسیاربامحبت وبه گرمی خداحافظی کردیم. @madaranemeidan
بر اساس ایده زیر بسته هایی برای همسایه ها آماده شدند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 امروز از طرح زیبای چندتا از مساجد هم محله، مطلع شدم قرار هست کودکان که در سن رأی دهی نیستن، یکطرف برگه A4 رو نقاشی کنن تصویری از بخشی از زندگی مثلا نقاشی خونه، ماشین، کتاب خواندن، ورزش کردن ... و یک جمله بنویسن با این مضمون که مثلا: من نمیتونم رأی بدم ، ۴ سال آینده ام رو به شما میسپرم یا من که هنوز حق رأی ندارم ۴سال آینده زندگیم رو به شما امانت میسپرم☺️ .... و این برگه به شکل پاکت نامه دربیاد که بیرونش سفیده بعد بچه ها میرن درب منازل محل(و البته با همراهی بزرگترها از کمی انطرف تر) بچه ها در میزنن و میگن دعوت نامه دارین و بدون هیچ توضیحی ... که حضور یک بچه یا نوجوان که آینده اش رو داره امانت می سپره انشالله بر حضور حداکثری اثر داشته باشه به نظرم هر خانواده بچه دار بتونه حدود ۱۵_۲۰ عدد نقاشی رو طراحی و درب منازل ببرن ، تعداد بسیار زیادی میشه و انشالله لطف خدا هم به این همت و تلاش، نور و اثر میده❤️ (در کنارش اثر تربیتی و روحی مثبت بر فرزندانمان 🌟)
سلام به همه ی خانم های ایرانی دوست داشتم خاطره ی گفت وگوی خودم رو با یکی از خانم های بزرگوار را با شما هم درمیان بگذارم شاید خالی از لطف نباشه در مکانی با خانمی که تقریبا اهل تقید به امور دینی نبودند همنشین شدم خیلی مخالف رای دادن بودند و همان شعارهای رای ندادن زنان ایرانی را مطرح میکردند وخیلی تند و صریح به دین و رهبری توهین میکردند کمی در مورد آثار رای ندادن گفتم ولی گفت بابا جمع کنید این دین ومذهبتون رو ،ما می خواهیم شما ورهبرتون کلا کشور رو رها کنید و بروید، ما اینطوری می پسندیم ،همه مردم ایران هم اینو میخوان. چون از قبل روی اینگونه شبهات کار کرده بودم هیچ واهمه ای از حرف هایش نداشتم گوش کردم و اینطوری ادامه دادم: خوب باشه حرف شما قبول. اصلا رهبر برود کنار از دینمان هم کوتاه بیاییم کل مسولین هم کنار بروند قانون اساسی را هم کنار می گذاریم شما که خود را اهل فن و نظر تا این حد می دانید،که کل کشور تغییر اساسی و زیر بنایی پیداکند،به من به عنوان کسی که دنبال یک روش درست در حکومت و کشور داری هست و اصلا طرفدار شمام پاسخ بدهید اولا بعد از منحل شدن کل مقامات کشور ۱_چه کسی باید مسول و حاکم کشور باشد ۲_چکسانی باید او را معرفی و تایید کنند خود این ها که تایید میکنند از کجا و طبق چه معیاری تایید میشوند طبق چه اصلی باید از ما برتر ونظرشان را به ما القا کنند. اصلا به نظرم خود من بهترین گزینه برای ریاست کشور هستم البته شاید شما هم مناسب باشی اصلا شاید نیاز نباشه کسی رئیس باشه (اون خانم داشت فکر میکرد و کمی جاخورده بود) ۳_طبق کدام قانون باید حاکم باشد ۴_چه ضمانتی وجود دارد که او از حاکم قبلی بهتر باشد چون ما حوصله نداریم یکی رو کار بیاد که هنوز تو مدیریت پول جیب خودش مونده و اونوقت میخواد اقتصاد ما رو اصلاح کنه ۵_چه نوع روشی برای اداره کشور دارید که به نظرتان بهتر از این مدل قبلی هست ۶_چه ضمانتی هست که این مدل بهتر باشد چون ما اصلا حوصله آزمون و خطا نداریم می خواهیم سریع همه چی خوب بشه پولدار بشیم و کیف کنیم تازه باید این دولت جدید کلی پول وحقوق به ما بده چون هم چی متعلق به ما مردم هست باید پول نفت رو هم مستقیم به ما بده باورتون نمیشه، حرف که به اینجا ها رسید اون خانم چنان ترس برش داشته بود وگرخیده بود . 😢نگاه نگرانی پیدا کرد و با صدای بلند گفت نه ، همین خامنه ای، باز از همه بهتره اگه اون نباشه که این مسولین مثل لاشخور کل کشور رو تیکه تیکه میکنن و چیزی نمی مونه یک تجربه بسیار عالی وبه یاد ماندنی برام شد و۲ بار دیگر هم با همین ادبیات با کسی که این تفکر را داشت گفت وگو کردم وباز هم نتیجه مثبت بود واز حرف خودشان عقب نشینی کردند. ببخشید اگه وقت تون رو گرفتم. @madaranemeidan
با توکل به خدا شروع کردم. کوچه اول خلوت بود و کسی نبود، رفتیم کوچه بعدی سر کوچه یه پیرزن بود، دوستم از من جدا شد و خودشو به یک گروه دیگه رسوند من رفتم پیش پیرزن. گفت بشین. نشستم سلام کردم عادی دیدم جواب نداد و شروع کرد از درداش و مریضیاش گفت، اینکه کسی رو نداره و اینا منم گوش دادم و گفتم الان کی خرجتو میده دیدم نگام میکنه بعد گفت داد بزن گوشام سنگینه. منم هر چی بلندتر میگفتم فایده نداشت. فهمیدم بنده خدا گوشاش خیلی سنگینه. با اشاره و گذاشتن دست رو سینه بلند شدم ازش خداحافظی کردم. دیدم دوستم وسط کوچه اشاره میکنه که بیا. رفتم و با هم پیش دوتا خانوم که دم در وایستاده بودند رفتیم و گفتیم ببخشید میشه چند لحظه وقتتو نو بگیریم؟ گفتند: بفرمایید. از بسیج اومدید؟ گفتیم: نه ما مادر هستیم مثل شما. با تعارف یکیشون وارد حیاط منزلشون شدیم. 5 تا خانوم هم تو حیاط بودند. یه پیرزن یه پلاس زیرش بود تعارف که تو بشین روش. دوستم که روی زمین نشست. منم دیدم اون بنده خدا با اون سنش پلاس رو از زیرش در آورده، دستشو رد نکردم نشستم رو پلاس. بعد گفتیم چه خبر؟ هر کدوم از دری گفتند که نقطه اشتراک همه شون مسأله اقتصاد و گرونی بود. دو تاشون میخواستن رأی بدن ولی یکی مصر بود که رأی دادن ما فایده نداره اینم مثل قبلیاس و همه شون عین هم هستن. ماهم همون چیزایی که همتون میدونید و من دوباره اینجا تکرار نمیکنم رو بهشون گفتیم. یکی شون گفت بابا خودتونو اذیت نکنید فلانی رو از صندوق در میارن. ما هم می‌گفتیم: بابا اگه قرار به در آوردن بودن که 4 سال پیش هم همینو میگفتن ولی روحانی در اومد. بحث بالا گرفته بود که همسایه ها به اون خانوم گفتند به اینکه رأی ندیم اوضاع درست نمیشه. بالاخره نصرت خدا رسید و خانمه راضی شد بره پای صندوق رای. خداحافظی کردیم رفتیم سر یه گروه دیگه. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت که یکی از اون سر کوچه اومد و گفت چه خبر؟ و همسایه ها گفتند: برای انتخاباته. برگشت گفت تا دیروز زن برای بیرون رفتن از شوهر باید اجازه می‌گرفت حالا چون میخوان رأی جمع کنن دیگه گفتند اجازه لازم نیست!!! گفتم عزیزم کی گفته؟ جواب داد؛ اینستا...!!!!!😳😳😳 گفتم مگه هر چی تو ایستا اومد درسته؟! مدرکی و سندی، چیزی نمیخواد چشم و گوش بسته باید قبول کنیم؟! یکیشونم که اصلا بصورتم نگاه نمیکرد. به شوخی گفتم: فک کنم شما با من قهری؟ خندید گفت: نه شما چه تقصیری داری؟ گفتم خب نگام نمیکنی😁😁 و از این طریق نطقش باز شد چند تا شبهه مطرح کرد و با هم گفتگو کردیم. چنتا گروه دیگه رو رفتیم، یکیشون مغازه دار بود. از اول گفت ما رأی میدیم به فلانی هم رأی میدیم. خانوم کناری برگشت گفت: تو بایدم رأی بدی شوهرت جانباز 70 درصد هست!!!😳😳 ولی من رأی نمیدم خانوم مغازه دار گفت: من هیچی سواد ندارم ولی میدونم با رأی ندادن هیچ کمکی به خوب شدن این وضع نمیکنیم. بالاخره تو رأی ندی یکی رئیس جمهور میشه که تو انتخاب نکردی ولی تو زندگی تو دخالت میکنه و اثر میذاره. بنده خدا اگه سواد نداشت ولی بصیر بود. یکی اون گفت و یکی ما تا طرف راضی شد بره فقط رأی سفید بده. گفت هیشکی رو قبول ندارم و همه مثل هم هستند ما هم از سوابق کاندیداهای انقلابی گفتیم. در نهایت مناظرات شنبه رو گفتیم ببینه شاید به نتیجه برسه دست آخر به دوستم گفت شوهرت شیخه؟🤪 اونم گفت :نه گفت :ولی داماد من شیخه بعدم مغازه دار گفت از مغازه م یه چیزی بخرید. که دوستم ظرف غذا گرفت نزدیک اذان بود که گروه آخری رو رفتیم خیلی سرسخت بود . و گفت زحمت نکش رئیسی در میاد باز ما شروع کردیم، روز از نو شروع کردیم که اگه قرار بود،،،،،،،، ما هم چنتا پاسخ دادیم که اذان شد دست آخر گفتیم اگه رأی ندی بالاخره یکی میاد چرا خودت نری پای صندوق رأی بدی؟ اونم گفت کی زنده اس کی مرده؟ اینقد کار داریم که به اینکارا نمیرسیم. گفتم ان شالله که زنده هستی همه کارات در گرو همینکار مهمه دیگه اذان شده بود خداحافظی کردیم و رفتیم مسجدو امروز هم تموم شد @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روستای رزجرد، خانمی را در چهارشنبه بازار متقاعد می کردیم که آقایی مسن که دونایلون وسیله خریده بود با صدای بلند داد زد چرا رای بدیم؟مارای نمیدیم😡😡😡 به دوستان گفتم بیاید با ایشان صحبت کنیم. در حین اینکه باعصبانیت جواب مارا میداد، دید ما با آرامش و احترام ایشان را بزرگوار وپدر خطاب می کنیم، و اینکه جناب شما باید ما را هدایت کنید. شماپیشکسوت والگوی ماهستید. کم کم دیدیم مواضع ایشان برگشت ودیدیم ایشان دردوران انقلاب به خاطر نماز خواندن از دست فرمانده و...شکنجه دیده و با کمک یکی از فرماندهان خود از آنجا فرار کرده بود، ولی دست از آرمان‌هایش نکشیده بود. تازه فهمیدیم رو دست خوردیم و با خوشی و حتی دعوت ایشان به منزل مواجه شدیم، اما خداحافظی کردیم و در راه دیدیم که خود ایشان مردم را تشویق می کنند. @madaranemeidan
به خاطر شرایط خانواده این چند وقت خیلی وقتها تو بازار هستیم.. دیروز موقع حساب کردن اجناس یکی از مشتریها خطاب به فروشنده گفت من ۱۵ ساله مشترتونم از اون موقع که جنس اصل ترک میوردیم ۵۰ هزار تومان می‌خریدیم یادش بخیر چقدر جنساشون خوب بود ..دیگه کی بشه جنس ترک خرید؟ فروشنده هم تایید کرد..گفت آره خودمون می‌رفتیم میوردیم..دیگه با این قیمت دلار که نمیشه.. گفتم بازم این گرونی دلار یه منفعتم داشت یه کم تولید کننده داخلی نفس کشید.. فروشنده با چرخش ۱۸۰ درجه ای سرش را برگرداند طرف من گفت بله خانم منم همیشه جنس داخلی میارم😅 خدا می‌دونه برا یه کمر بند یا هر تکه از این لباس که تولید میشه ۴۰۰ تا کارگر مشغول میشن.. تو دلم گفتم خداراشکر ... *دلم غصشه که خیلی نتونستم وارد کارهای میدانی انتخابات بشم ولی سعی میکنم هر جا میدان اومد سراغم ازش استفاده کنم* آخر کار هم گفتم ان شاالله امسال با یه انتخاب خوب کاری کنیم همه افراد از کارگر وغیره وضعیت معیشتیشون بهتر بشه.. فروشنده هم دوباره تصدیق کرد. @madaranemeidan
این روزها من وهمسرم و دوتا بچه هام چهارتایی به همراه خواهرم میریم واسه جذب مشارکت حداکثری انتخابات ... من هماهنگ کننده ام با مردم محله همسرم سخنران جلسه و پسرم مسئول آوردن و بردن صندلی و وسایل پذیرایی وتنظیم باند و صوت و خواهرم و دخترم مسئول تدارکات ... حدود ساعت ۵ عصر بود رفتیم محله مسکن مهر شهر کوچک مان صفی آباد که مقداری از شهر فاصله داره یک ساعت زودتر از شروع جلسه رفتیم تا جانمایی کنیم و خانمهارو دعوت کنیم برای حضور... یکی یکی در خونه ها رو زدیم که خانومی با انبوه نان به دست از راه رسید و گفت بیشتر خانومها در جلسه قرآن مسجد هستن نشستیم تا فهمید که ماجرا چیست گفت ببرم نانها رو بزارم خونه بیام کمکتون با یکی دوتا از خانمهای همسایه زودی آمد و همینطور که کمک میکرد در چیدن صندلی ها میگفت نان خریدن ماهم داستانی شده هرروز باید پیاده بریم تا مرکز شهر و نان تهیه کنیم خب همسرانمون هم که اغلب کارگرند و در منزل نیستن به ناچار باید خودمون بریم.... از مسیر پراز خاک راهشون میگفت که بدون ماشین پیاده روی میکنند تا برسن به شهر ووقتی به خانه میرسن تمام لباس هاشون پر خاک و باید شسته بشن... در محله شان حتی یک مغازه مواد غذایی هم نبود و با همه این کم و کاستی ها چنان قربان صدقه رهبر و شهدا مون میرفت و دائم میگفت چه خوب کاری کردین که آمدین برای انتخابات اینجا صحبت کنید آخه دوره های قبل پنجاه هزار تومنی میدادن به مردم اینجا و میبردنشون به نفع خودشون واسه شوراها رای بگیرن.... این شد که عزممون جزم شد تا حتما این مطلبو به مردم ضعیف از لحاظ مالی بگیم که بابا گول وعده ها و پولها و کمکهای از سر قصد و غرض را نخورین و به فرد اصلح رای بدین تا اوضاعتون روبه راه شه.... اتفاقا جمعیت زیادی آمدند و خودشون هم پای کار بودن فقط التماس میکردن که بگین به مسئولین حداقل یه سرویس ایاب ذهاب و یه نونوایی واسه ما ردیف کنن...
مردم گله مندند، اما.....
این خاطره ی مامان یکی از مامان های گروه مونه❤️😍 در دل روستا.. مادران میدان روشنگری وانتخابات واما امروز جمعه منتظر بودیم تا زباله ها مون رو بزاریم داخل بیل رودل (لودر)😆 روستا به همیناش قشنگه 🚜 تازه همین رودل هم محزه رضای خدا زباله روزمین مانده ماهای رومیبره وگرنه وقتی یک شورای دل سوزی نداره کی میخاد دلش بحال مردم بسوزه 😌 خلاصه چه دردسری لودر آمد باکلی زباله تا ببرد اینها روخالی کنه وبرگرده ودوباره شروع بکار کند درهمین حال سرکله کشاروزی که زمین این بنده خداشده بود مدفن زباله پیدا شد که با راننده لودر حرفشون شد چیکارداری یه زد خوردی بین این رانندوکشاورز شدکه منجره به آمدن پیلس ۱۱۰ شد عجب قضیه شد یکی ازشواری محترم هم درصحنه حضور داشتن درعوض اینکه این دوستان روهدایت به اسلاح کنه کلی پرونده روی دست گرفته بود و فقط نضاره گر این صحنه بود فکنم بدش نیومد که از آب لای ماهی بگیره هی به این ارگان زنگ میزد هی به اون ارگان 🎤 که چرابرای روستای ما کوتاهی میکنید ومردم رو اذیت میکنید وازاین حرافای پشت پرده آی 🤗😇 خلاصه بین ازدحام یک نفرصداش بلند شد وگفت مادیگه رای نمیدیم ازین طرف چند نفر گفتن مگه برای ما چیکار کردن که رآی بدیم منم حقیقت از دل همشون باخبر بودم که واقعا از نظر اقتصاد راست میگن 🤔 یه مکث کردم ووو گفتم اگه ما رآی ندیم درست میشه ؟ چندنفرگفتن آخه این وضعیت ماباید باشه؟ حق داشتن برای یه سطل زباله این همه درگیری!؟ 🤔 خلاصه حرف اونا روشکستم گفتم باید رآی بدیم ولی بابصیرت آخه ما پیرو رهبری هستیم هنوز حرف من قطع نشد که چنتا ازخانمها گفتن آر ما هرچی رهبر مون بگه همینیم و حتمآ انشالله میریم پای صندوقها ورای میدیم 🤗🤗🤗🤗 خلاصه روز جمعه ماهم تا ظهر اینجوری گذشت و وبنده خدای کشاورزی وراننده رودل روهم پلیس ۱۱۰ برد و امشب هم مهمان بازداشت خانه کلانتری هستن 😣😣 اینهم ازروشنگری امروز ما 😆😆😆😂😂 @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انتخابات امسال برام متفاوت تر از هر انتخاباتی بود... خدا توفیق داد و امسالو کنار مادران دغدغه مندی گذروندم که علاوه برا مادرانگی هاشون خودشون رو موظف میدونستن به حرف رهبرشون که گفتند: (همه مردم علاوه بر رای دادن خود بقیه رو هم تشویق به شرکت در انتخابات کنه) لبیک بگند. فعالیتم در فضای مجازی رو شروع کردم... اما دوست داشتم همسرم رو هم همراه کنم و ایشون هم برای حرف رهبر قدمی بردارند.. به ایشون هم پیشنهاد دادم تو فضای مجازی فعالیت کنند... استقبال کردند و از همون لحظه شروع کردند... اول صحبت تو گروه های دوستانه که داشتند رو شروع کردند و سعی داشتند با چند نفر از دوستانشون که قصد رای ندادن داشتند رو صحبت کنند و تشویقشون کنند به رای دادن... بعد از اون هم وارد فضای مجازی شدند و زیر پست نامزدها با گذاشتن کامنت های درست سعی در تشویق افراد به رای دادن میکردند... صحبت و گفتگو با کسانی که کامنت هایی مبنی بر عدم رای دادن میذارن هم جزو برنامه هاشونه انشاالله... ازونجایی که توفیق حضور و همراهی دوستان روشنگرم رو برای رفتن به مناطق مختلف برای روشنگری نداشتم تصمیم گرفتم از طریق مجازی قدمی بردارم هر چند کوچیک... یک استوری مبنی بر نظرسنجی برای شرکت در انتخابات در صفحه شخصیم گذاشتم... الحمدالله درصد افرادی که قصد شرکت در انتخابات رو داشتند بیشتر بود... به دایرکت تک تک کسایی که قصد عدم شرکت رو داشتن رفتم و با نهایت احترام و صمیمیت ازشون علت رو جویا شدم... همه از وضع موجود گله داشتند... باهاشون همدردی میکردم و در نهایت هم براشون دلایل موجه میوردم که با رای ندادن هیج مشکلی حل نمیشه... چند نفری مجاب شدند که شرکت کنند الحمدالله... اما در بین همین دایرکت دادنا و صحبت کردنا متوجه یه چیزی شدم که خیلی برام جالب بود... روزی که دومین مناظره انتخاباتی برگزار شد همون اوایل مناظره متاسفانه برق رفت... من هم یک استوری از برق رفتن وسط مناظره گذاشتم و هشتگ زدم درست انتخاب کنیم.... گویا یک عزیزی همون لحظه استوری منو دیده و تصمیم گرفته مناظره رو ببینه... باهاشون صحبت که میکردم گفتند من اصلا قصد رای دادن نداشتم تا اینکه استوری شما رو دیدم و رفتم مناظره رو دیدم... بعد از دیدن مناظره تصمیمم عوض شده و الان سفی دارم راجع به نامزدا تحقیق کنم و انشاالله رای بدم.. الحمدالله... اصلا فکرشم نمیکردم یه استوری ساده من باعث بشه نظر یه عزیزی عوض بشه... @madaranemeidan
دیروز پنج شنبه بود ومزارها در روستاهای ما شلوغ یک روستایی رو انتخاب کردیم رفتیم مزار مردم سه چهارتا وارد میشدند وتوی قبرستان پخش میشدند از دور یک گروهی دیدم که چند تا نوجوان بودند ویکی دوتا خانوم با دوستم رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم بهشون گفتم نظرتون در مورد انتخابات چیه ?به همدیگه نگاه کردن وباز من گفتم که برای تبلیغات شورا یا حتی ریاست جمهوری نیومدیم فقط میخوایم بدونیم شرکت میکنید یا نه خانومه گفت مجبوریم شرکت کنیم چون بعدا جایی گیر میکنیم نگاه میکنن به صفحه شناسنامه که مهر داره یا نه بهشون گفتم یعنی الان رای ندادن بهترین راهه بهش گفتم آیا ما رای ندیم این مشکلات حل میشه خودشون می گفتند نه ...برام جالب بود یکی از نوجوان ها که اتفاقا رای هم نمی تونست بده خیلی جواب میداد و جوری انگار از طرف بقیه شبهه مینداخت معلوم بود توی مجازی فعال بود و سرش پر از شبهه بهشون گفتم اگه یکبار دخترتون رو شوهر بدید وخدای ناکرده طلاق بگیره دیگه شوهرش نمیدید همون نوجوون گفت نه کی بعد طلاق ازدواج میکنه بهش گفتم دختری که توی بیست سالگی مثلا طلاق بگیره عقل سلیم نمیگه که بقیه عمرت رو تنها زندگی کن چون یکبار بد انتخاب کردی بلکه میگه ایندفعه خوب تحقیق کن وبا یه فرد شایسته ازدواج کن نوجوون ساکت شد بعد پرسیدم اینجا چند تا شهید داره گفتند ۳ تا گفتم میدونید اون شهدا خون دادند پای این نظام حالا ما فقط باید یه رای بدیم برای این نظام بهشون گفتم میدونید مردم سوریه از کشورشون خسته شده بودند از نظامشون برگشتند آمریکا تا فهمید مردم سوریه خسته هستند داعش رو فرستاد با وعده آینده بهتر اما شروع به خرابکاری وقتل وتجاوز کردند اما بعد که به خودشون اومدند دیدند چه بلایی سر خودشون وکشورشون آوردند که با کمک شهید سلیمانی تونستند دوباره کشورشون رو از دست آمریکا وداعش در بیارند که بعد این هزینه سنگینی که دادند فهمیدند باید پای نظامشون وایستند که اتفاقا هفته پیش انتخابات داشتند نه تنها ۹۸ درصد شرکت کردند بلکه از ۹۸ درصد, ۹۸ درصد به بشار اسدی رای دادند که خودشون قبلا می گفتند باید از قدرت ساقط بشه ولی برای اینکه به این مرحله برسند هزینه سنگینی دادند بهشون گفتم یک سوال دارم آیا امروز اگر شهید سلیمانی بود رای میداد یا نمی داد? بلافاصله گفتند: میداد گفتم به خاطر خون شهدایی که برای این نظام ریخته شده باید بریم پای صندوق رای وسعی کنیم ایندفعه انتخاب درست واصلح داشته باشیم خانمه گفت به خاطر شهدا میرم رای میدم بهش گفتم حرف ما هم همینه 😊 @madaranemeidan
کاتی کوتی کلماتی جاتی جوتی جلواتی شنبه زا یکشنبه زا دوشنبه زا سه شنبه زا هرکی قبلش ثبت‌نام کرده سرش بترکه هرکی بعدش ثبت‌نام میکنه چشمش بترکه ای مرغ سفید هوا بنشین بر شانه ما ها هی هو ها هی هو خانم دیگه بلند شو برو. خیالت راحت باشه. حتما اسمت تو قرعه‌کشی رانا درمیاد! ردخور نداره. ما را چه شده است؟ سیستم ثبت نام خودرو در کشورمان، شده مسابقه بخت آزمایی! قصدمان رونق اقتصادی برای صنف رمال‌‌ها و جن گیرها بوده آیا؟! فکری به حال وضعیت خودرو بکند...
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه ای اولین تجربه حضور میدانی داشتیم. هممون استرس داشتیم😅 اولش چند دقیقه ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون. بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمیشد😬 یا با همسراشون بودن، یه خانومه دوتا بچه کوچیک داشت که همش حواسش به بچه ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف میزد و.. خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت. به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و انشالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و‌.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه هاشه که کلاس اولین(دوقلو بودن). گفتم انشالله درست میشه، یه مقدارم این چیزا مدیریت میخواد.. میخواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد! واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد. یادم آورد که حرف زدن با آدم ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد. به این فکر کردم که چرا اولش میترسیدم؟ از چی میترسیدم؟ از حرف زدن با یه آدم؟! مگه چی میخواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی میخواستیم سر هم بیاریم؟ ته تهش میخواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب میتونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمیکنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین! و تمام! واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم میترسیم؟ چی شد که این جوری شدیم؟ @madaranemeidan
سلام به همگی😍😍 ما امروز با مدافعین حرم انقلاب زدیم به خط💪💪💪 جاتون خالی رفتیم امامزاده عبدالله(غرب تهران) داخل امامزاده کسی نبود اما بیرون تو فضای سبز یه عده نشسته بودن 😃 رفتیم پیش خانم ها و گفتیم میشه در مورد انتخابات با هم گپ بزنیم🙂 گفتن بله ولی ما رای نمیدیم🤨 نزدیک دو ساعت با خانمها تو اون فضای سبز مشغول بحث و گفتگو بودیم😰 هلاک شدیم🤕😷 جمعیت خوبی بود می اومدن قاطی بحث و حرف میزدن آخرش یه گفتن رای میدن و حتی پرسیدن به کی رای بدیم🤩 به تعداد گفتن رای میدیم ولی باید فکر کنیم🤪 یه تعدادی هم کلا مرغشون یه پا داشت اما حرف زدن و حرف شنیدن من میگم اونها هم رای میدن به برکت خون حاج قاسم🙃 بعد از امامزاده دو تا از بچه ها رفتن منزل و بعد ما سه نفری رفتیم پارک شمشیری 🤓😎🧐 دنبال شکار می گشتیم که ناگهان 🤩🤩🤩 تیریبون آزاد رو دیدیم😍 خلاصه یکی از رفقا رفت پای تیریبون و هرچی به فکرش رسید گفت😏😏 کل پارک جمع شدن و تب انتخابات گرم شد الحمدلله 😇 موقع رفتن هم خانمی جلومونو گرفت و گفت شما بودید حرف زدید گفتیم بله و دوباره یه میتینگ انتخاباتی راه انداختیم😎😎😎 روز پرباری بود خداروشکر☺️☺️☺️ @madaranemeidan
قرار شد مادرانی که میرن روشنگری همراه خودشون یه هدیه کوچولوی تبلیغاتی هم برا بچها ببرن😇😇😇 با دخترام شروع به ساخت کاردستی کردیم😌😌😌 وسط کار تصمیم گرفتن برا خودشون کاردستی درست کنند☺️ اینم بادبادکی که کنار زنبورای روشنگری آماده شد😊 @madaranemeidan