#تجربه_کار_میدانی
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه ای اولین تجربه حضور میدانی داشتیم.
هممون استرس داشتیم😅
اولش چند دقیقه ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون.
بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمیشد😬
یا با همسراشون بودن، یه خانومه دوتا بچه کوچیک داشت که همش حواسش به بچه ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف میزد و..
خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت.
به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و انشالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه هاشه که کلاس اولین(دوقلو بودن).
گفتم انشالله درست میشه، یه مقدارم این چیزا مدیریت میخواد.. میخواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد!
واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد.
یادم آورد که حرف زدن با آدم ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد.
به این فکر کردم که چرا اولش میترسیدم؟ از چی میترسیدم؟ از حرف زدن با یه آدم؟! مگه چی میخواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی میخواستیم سر هم بیاریم؟
ته تهش میخواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب میتونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمیکنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین! و تمام!
واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم میترسیم؟
چی شد که این جوری شدیم؟
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#قم
@madaranemeidan
سلام دوست عزیز. خاطرات کانال خیلی خواندنی هستن و بنده رو ترغیب به تبلیغ میدانی کرده😊
با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم، بریم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها برای تبلیغ😍😍 بچههای قد و نیم قد داشتیم و اولین بار بود که میخواستیم تبلیغ رو در رو کنیم.
یک ساعتی به هوای بچهها نشستیم بدون اینکه اقدامی کرده باشیم.
از اینکه تا اینجا اومده بودم و کاری نکرده بودم کلافه شدم.
رفتم نزدیک ضریح و به خانم گفتم بی بی جان ما اومدیم کاری کنیم، ولی شروعش برامون سخته. بعد آیات رب اشرح لی صدری رو خوندم و برگشتم.
چند دقیقه از نشستنم نگذشته بود که با خانم بغل دستیمون سر صحبت باز شد.🤩🤩
گفت: میخواستم رای بدم، اما به خاطر فلان قانون که مربوط به مستأجرها میشه، دیگه دلزده شدم😒
یک ساعتی باهاش گفتیم و شنیدیم🙃
میگفت آقا رو دوست دارم....
میدونم آمریکا هم با ما دشمنی داره ولی میگن رییس جمهور اختیارات نداره😟
الانم دیگه به ۹۵ درصد مسوولان اعتماد ندارم.
کمی از تجملگرایی و غرب گرایی بعضی از مسوولین و حمایت نشدن تولید داخلی و بیکار شدن جوانها و تولیدکننده ها گفتیم و قرار شد، این بار به یه آدم حسابی رای بدیم که اعتقادش به تولید داخل و قوی کردن ایرانه.
دوستم از تاثیر رای ما در نامه اعمال گفت و این که روایت داریم، اگر با انتخاب ما فردی حاکم بشه که خیرش به مردم برسه ما هم در ثواب کار خوب او شریک هستیم.
آخرش جمله معروف حضرت آقا رو گفتیم که ما در مسیر رسیدن به قله هستیم، ان شاءلله و در این راه سختی و مانع و کندی هست اما توقف نیست.
ازش خواستیم هم رای بده و هم تشویق به مشارکت کنه.😇😇😇
برگشتنی هم جاتون خالی، مهمان شدیم به غذای نذری که تو صحن حرم پخش میکردن😍😍
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#قم
@madaranemeidan
من از وقتی این صفحه رو دیدم خیلی دوست داشتم منم بتونم این کار و بکنم اما میگفتم اخه تنهایی یه نفره مگه میشه....اما امروز نیت کردم و با این نیت با دخترم رفتم پارک...چند دقیقه بعد یه خانم خیلی متفاوت از لحاظ ظاهر اومد کنارم...و خیلی اروم با خوش و بش و دخترتون چند سالشه و کجا میشینید شروع شد منم خیلی معمول و عادی باهاش گپ زدم و زدم ...تا موقع مناسبش برسه یک ساعت به حرف های معمول گذشت و کلی نقطه مشترک پیدا کردیم با هم از سن و ماه تولد و بلاهایی که اسباب کشی سرمون اورده و اقتصاد و .... تا اینکه حرف مستاجری و صاحب خونه شدن و این ها شد منم سریع چسبوندم و گفتم اره من شنیدم اقای فلانی که مسئول ساخت مسکن مهر بودن در دولت احمدی نژاد الانم طرح دارن برای ساخت مسکن و اگر دولت عوض بشه میتونن طرحشون رو پیاده کنند خلاصه با اب و تاب در مورد مسکن و ...توضیح دادم ...اون خانم شروع کرد خیلی امیدواری و کلی درد دل از وضع موجود و مشکلاتی که داشت و سرخورده شدن از بهبود اوضاع منم گفتم بهتون حق میدم منم کشیدم ولی اخه اینجور که نمیشه ادامه داد... همینجوری بمونیم که اتفاقی نمیافته و باز شروع کرد به گلایه..
منم گفتم بهتون حق میدم ولی خب اگر مملکت انقدر به همریخته شاید چون کل این دوران بعد از جنگ همه ش دست یه مدل ادم و یه تفکر بوده که خیلی دلسوز مردم نبودن اما این دوره فرق داره و دلسوز مردمن و چندنمونه از کارهایی که مثلا یکی از نامزدها، کرده در مورد مسکن تعریف کردم و چون از بیکاری گفته بود منم از بازگشایی دوهزار کارخونه توسط یکی از نامزدها گفتم و گفتم دوهزار کارخونه فکر میکنی چه قدر ادم دوباره صاحب کار شدن ؟ بعد هم نهایت امتحانه ضرر نداره...گفت انتخاب شده س این نامزد، میشه من چرا رای بدم گفتم اخه چهار سال پیشم همه میگفتن فلانی میشه رییس جمهور، اما روحانی شد...پس مهمه که رای بدیم دیگه میخواست بره که اخرش خندید و با خنده گفت ان شالله رای میاره ....
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#قم
@madaranemeidan
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیهاست
گروه ها و کانالها را که باز کنی، پست و استیکر و فیلم و صوت هر محتوای مجازی دیگه سرازیر میشه.
اما ما مهمان حضوری یک مادر شهید بودیم، مادرِ شهیدی که هنوز ۱۸ ساله اش تمام نشده بود.
شهیدی از سپاه فاطمیون و از تبار سادات که حتی صورتش سبز نشده بود، حتی از نوجوانی به جوانی پا نگذاشته بود.
مادر میگوید: « بعد از شهادتش گویی چشم به راه بود تا به دیدارش بروم» و وقتی مادر بالای پیکرش حاضر می شود چشم هایی که بسته بوده باز می شود و لب ها، به خنده می نشیند.
شهید سید مهدی شریفی مادری دارد که می گوید: «سالهاست برای حسین علیه السلام گریسته ام و هنوز هم وقتی نام او را میشنوم گریه میکنم اما برای پسرم گریه نمیکنم.»
طاقچه های خانه از عکس های شهید نوجوان، پر شده، عکس رهبری و عکس حاج قاسم هم هست، جیب لباس رزم شهید را هم قاب گرفته اند.
مادر شهید بسیار مهمانواز است و این رفت و آمدها را به پای صله رحم میگذارد، لهجه زیبای افغانستانی دارد و صفای قلبش را با گفتن از خوابهایی که از شهید دیده، به اثبات می رساند.
دوست دارد بیشتر بمانیم، تا با هم عکسی به یادگار بگیریم و هدایا را تقدیمش کنیم، خواهر شهید هم با مهمان کوچک این خانه ( گل پسر خانم اشرفی نسب) بیشتر گرم میگیرد و از کنج خانه بیرون می آید.
مادر موقع خداحافظی می گوید: باز هم پیش من بیایید خیلی خوشحال میشوم.
#روز_مادر
#دیدار_مادر_شهید
#مدافع_حرم
#فاطمیون
#پویش_دست_بوسی_مادر_شهید
#قم
@madaranemeidan
*خودجوش و فعال*
ما در محله مون هیچ گروه مادرانهای به شکل رسمی نداریم که مدیر و مسئولینش مشخص باشند. ما یک مادرانهی خودجوش داریم.
داخل محل خودمون یک سخنران حرفهای، یک استاد اخلاق، یک مادربزرگ مهربان، از اونهایی که از قبل انقلاب تا حالا خودش و همسرش دائم دنبال جهاد تبیین بودند و در هر میدانی که لازم بوده حاضر بودند.
به مناسبتهای مختلف، جلسات روضه و مولودی و تفسیر قرآن و شرحی بر ادعیه و جلسات خانواده و... برگزار میکنند. مناسبت هرچی باشه، خانم سخنران مون یک گریز به مسائل روز هم میزنند.
مداح هم از خودمون داریم، اون هم چه مداحانی.
و صد البته همه، مادرانی هستیم که با بچههای کوچک و بزرگ مون در جلسهها شرکت میکنیم و اکثرا جلسات مون در شلوغی صدای بچهها و جیغ و داد برگزار شده.
هرچند جلسات مخصوص نوجوانها رو هم داریم، ولی نوجوانها پایهی ثابت خیلی از جلسات هستن و معمولا در پذیرایی و ساخت دکور و نگهداری بچهها کمک زیادی میکنند.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#قم
@madaranemeidan