5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت جانگداز مظلوم ترین مادر شهید ایران از فرزندش: دو روز با پسر بی سرم تو یه اتاق بودم 😭😭😭
شهید یوسف داور پناه
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند:
خيانت كردن، نشانگر كمبود پارسايى و نبود ديندارى است.
غرر الحكم، ۱۴۳۱
#برگ8⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
ترکان خاتون گفت:
"از آن هم بردارید، گوشت گوزن زرد است، آخرین شکار شیخ مرحوم."
و ناشیانه بغض کرد:
"عفو کنید! آخر ما هنوز عزا داریم، علی الخصوص خزعل که..."
" می فهمم... می فهمم!"
و قرقاول را به دندان کشید. ترکان خاتون مقداری گوشت گوزن زرد جلو خزعل گذاشت و گفت:
"می دانم چقدر دلتنگی، اما تا قیامت که نمی شود عزادار بمانی، شیخ!"
خزعل نگاه نگرانی به بانو انداخت و ظرف غذا را آرام جلو خود کشید. مزعل که با اشتها غذا می خورد. گفت:
"شاید علاوه بر مرگ پدر از امر دیگری ناراحت است."
خزعل یکباره در چشم های مزعل خیره شد، خواست چیزی بگوید که نگاه تند ترکان خاتون و توجه نماینده، هر دو را به سکوت واداشت. ترکان خاتون سرفه ای کرد و مشغول شد. در همین هنگام در بزرگ تالار باز شد و مطرود به داخل آمد، گفت:
"مژدگانی! شیخ محمد باقشون فاتح محمره برگشتند."
مزعل در پاسخ معطل نکرد:
" مگر کوری؟ نمی بینی مهمان داریم، عین گراز داخل میشوی!"
ترکان خاتون که انگار منتظر ورود مطرود بود، بلند شد و به طرف او رفت. مطرود گفت:
"اگر مژدگانی شيخ الشیوخ خوزستان دشنام است. وای به عقوبتش!"
ترکان خاتون روبروی مطرود ایستاد و با خشم به او نگاه کرد و آهسته گفت:
"عاقبت تخم فتنه را پاشیدی، لقمه حرامه؟!"
مطرود هم آهسته پاسخ داد:
"من فتنه کردم یا حکم شاه؟!"
ترکان خاتون گفت:
" اگر تا فردا صبح گورت را گم نکرده باشی، قیر مذاب توی حلق کثیفت می ریزم."
مطرود هراس آلود به ترکان خاتون نگاه کرد و بعد چشمش به خزعل افتاد که همه چیز را زیر نظر داشت. ناچار سر تکان داد و رفت. در همین حال، شیخ محمد وارد تالار شد. ترکان خاتون با تبخیر به او نگاه کرد. سفره رنگین، توجه شیخ محمد را جلب کرد. گفت:
"پیداست برای فتح قشون فاتح فیلیه ضیافت به پا کرده اید!"
به سمت سفره رفت. ترکان خاتون همان جا جلو در ایستاده بود.
خزعل با کنایه گفت:
"شیخ الشیوخی و حکمرانی شیخ مزعل را هم به اش علاوه کنید!"
ترکان خاتون می خواست مجال اندیشیدن را از شیخ محمد بگیرد.
گفت:
"نمی خواهی به شیخ الشیوخ خوزستان تبریو بگویی، شیخ محمد؟!"
"شیخ الشیوخ!؟ با کدام حکم و نظر؟!"
نماینده با آرامشی رذیلانه گفت:
"با حکم سلطان قدر قدرت،ناصرالدین شاه صاحبقران."
محمد جا خورد. نگاهش میان نماینده و بعد مزعل و ترکان خاتون چرخید و دوباره روی مزعل ماند.
مزعل گفت:
"حالا برادرم از گرد راه رسیده خسته است، بگذارید معارفه صورت بگیرد، بعد!"
بعد نماینده را به مزعل معرفی کرد.
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه معتمدآریا در جشنواره فیلم فجر:
۴۰ سال تلاش کردید متوقفم کنید اما نتونستید
پیرو این افاضات خانم بازیگر، یه درخواست از جمهوری اسلامی دارم. لطفا برای متوقف کردن بنده هم تلاش کنید.. خانم معتمد آریا شما مگه کی هستی که یک نظام چهل سال تلاش کنه که متوقفت کنه؟ مثل اینکه اینجا هرچی بیشتر یکی رو گنده میکنی و بیشتر به یکی بها میدی گردنش کلفت تر میشه و بیشتر شاخ و شونه میکشه...
اصلا غوغا سالاری و فرار رو به جلو خصوصیت بارز سلبریتی هاست. نمونه ش آقای کیروش که ۸ سال پول مملکتو دو لپی خورد و آخرشم بدون اینکه تیم ملی نتیجه ای گرفته باشه، چندتا فحش حواله مون کرد و رفت...
هرچی میگذره به این جمله بیشتر ایمان میارم: ارزش ها که عوض بشوند، عوضی ها با ارزش میشوند...
#سلبریتی
#فرار_روبه_جلو
@javane_enghelaby
امام على عليه السلام فرمودند:
از خيانت كردن بپرهيز كه آن بدترین گناه است و خائن به سبب خيانت كارى خود به آتش عذاب شود .
غرر الحكم، ۲۶۶۷
@javane_enghelaby
قصد ازدواج داشتم اما از نظر اقتصادی دچار مشکل بودم. با خود اندیشیدم که نامهای بینام و نشان خدمت آقا بنویسم و از ایشان تقاضای کمک مالی کنم. این کار را کردم ولی دلهرهای داشتم. چند روز بعد آقا به مدرسه آمد و از طلاب احوالپرسی و دلجویی کرد. هنگام رفتن رو به من کرد و گفت: «آقای --- حاجتت برآورده است. بعدا به منزل ما بیایید.» دهانم از تعجب باز مانده بود. نمیدانستم که ایشان چطور فهمیده است که نامه را من نوشتم، در صورتی که هیچ کس جز خودم از این ماجرا خبری نداشت. از طرفی مقدار پولی که ایشان به من داد درست به اندازه مخارج ازدواجم بود. نه کمتر و نه بیشتر.
خاطره ای از شهید عبدالحسین دستغیب
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه پای آمریکا در میان است...
#آمریکا
#ونزوئلا
#کودتا
@javane_enghelaby
بىاختیار اشک مىریختم
خاطره رهبر انقلاب از دیدار با امام پس از ۱۵ سال در فرودگاه
امام خامنه ای (مد ظله العالی): توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مىخندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بىاختیار اشک مىریختم و نمىدانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت.
بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد نگرانیها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلىهاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
وقتى که بعد از سالهاى متمادى امام را من زیارت مىکردم آنجا، ناگهان خستگى این چند ساله مثل اینکه از تن آدم خارج مىشد.
احساس مىشد که همهى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه اینجا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده. ۱۳۶۲/۱۰/۲۴
@javane_enghelaby
20161228172015-بوی گل سوسن و یاسمن آید.mp3
297K
بوی گل سوسن و یاسمن آید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@javane_enghelaby
رفیق حادثه هایی به رنگ تقدیری
اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری
در این رسانه ی دنیا میان برفک ها
نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری
رسیده سن حضورت به سن نوح اما
شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری
هزار جمعه ی بی تو گذشته از عمرم
هزار سال پیاپی دچار تأخیری
شبیه کودک زاری شدم که در بازار...
تو دست گمشده ها را مگر نمی گیری؟
کاظم بهمنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby