eitaa logo
موسسه حفظ قرآن کریم بیت الزهرا سلام الله علیها
4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
758 ویدیو
24 فایل
برگزار کننده دوره های شبانه روزی یکساله،تابستانه و حفظ تلفنی قرآن کریم دارای ۱۰ سال سابقه در زمینه حفظ قرآن کریم با حضور اساتید مجرب و با تجربه با ما به صورت کاملارایگان حافظ قرآن کریم شوید😃✨ جهت اطلاعات بیشتربه آیدی زیر مراجعه فرمایید👇🏻 @bentolabasii
مشاهده در ایتا
دانلود
1_392386656.mp3
2.21M
♨️اسباب قرب به خدا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @qurankashpiri
💢نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ⭕️[ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ!] ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺧﺒﺮ ﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ. 📖سوره مبارکه حجر آیه 49 @qurankashpiri
💠امام علی علیه السلام: 🔎از گذشته های دنیا برای باقیمانده ی آن عبرت آموز، زیرا پاره های دنیا شبیه یکدیگرند 📎اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيَ مِنها ؛ فَإِنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا 📚نامه 69 نهج البلاغه @qurankashpiri
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔰شهید حسین کربلایی 🔸🔶سال 1336 بود که «حسین کربلایی» در تهران به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که به لطف همسایگی با امام‌زاده معصوم علیه‌السلام، رنگ و بوی مذهبی داشت. 🔹🔷روزهای کودکی‌اش به‌سرعت گذشت و رسید به سال 1360 که حسین داماد شد؛ اما هنوز چند روز بیشتر از عروسی‌اش نگذشته بود که راهی جبهه شد. دلش را گذاشت لای قرآنی که هرروز صبح، بعد از نماز مشغول تلاوتش می‌شد و به همسرش گفت: «من که نیستم، تو هم صبح‌ها بعد از نماز بنشین پای تلاوت قرآن تا دلمان به هم وصل باشد.» 🔸🔶حسین، حافظ قرآن بود؛ اما کسی جز خودش و خدایش و همسرش که پای قرآن خواندش نشسته بود، از این راز شیرین دلش خبر نداشت. همسرش قرآن را با صوت زیبا و دل‌نشین حسین یاد می‌گرفت و تفسیر آن آیات روشن را، از زبان او بلد می‌شد. 🔹🔷دریکی از عملیات‌های جزیرهٔ مجنون که عراق، جزیره را بمباران شیمیایی کرد، حسین به همراه یکی از دوستانش، ماسک‌های ضدشیمیایی را بین بچه‌ها توزیع کردند و خودشان ماندند با نفس‌هایی که گاز خردل را به ریه‌شان می‌کشید؛ اما این برای حسین، پایان نبرد نبود. راهی عملیات فتح‌المبین شد تا چند ترکش کوچک، به یادگار بردارد؛ ترکش‌هایی که دردشان دیگر نگذاشت راهی خط مقدم شود و او را معلم آموزشی رزمنده‌ها کرد. حسین ماند و شد فرماندهٔ قرارگاه فاطر و نجف. 🔸🔶هم‌رزمانش که می‌خواستند سر به سرش بگذارند، مین‌یاب‌ها را می‌آوردند و روی بدن پر از ترکش او امتحان می‌کردند! حسین، می‌خندید و دل می‌داد به شوخی‌هایشان، اما فقط خدا از آن‌همه دردی که ترکش‌ها به جانش می‌ریختند، خبر داشت. درد، هرگز رهایش نکرد؛ او اما راه خوبی برای فراموش کردنش پیداکرده بود. قرآنش را برمی‌داشت و در آیه‌های صبر، غرق می‌شد. درس‌های قرآن را برای اطرافیانش می‌گفت. سفارششان می‌کرد به حجاب و عفاف؛ هرچند، هرگز در کلماتش رنگی از اجبار نبود. ✅دست‌آخر تاول‌های شیمیایی و ترکش‌های یادگاری، کار خودشان را کردند و در سال 1389 حسین را به رفقای شهیدش رساندند. @qurankashpiri
1_393788132.mp3
6M
♨️مهمان امام رضا(علیه السلام ) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🌸 (علیه السلام ) @qurankashpiri
از عرش سرمدے آوردند💗 آیینہ ے حُسن سرمدے آوردند🌿 با آمدن از باغ بهشٺ💗 یڪ دستہ گلِ محمدے آوردند🌿 (علیه السلام )💗 🌿 @qurankashpiri
🌷چقدر زیباست روی تابلویی بنویسیم : ⚠️جاده لغزنده است! دشمنان مشغول کارند! با احتیاط برانید! سبقت ممنوع...! ⚠️دیر رسیدن به پست و مقام، بهتر از هرگز نرسیدن به *"امام زمان "* است..! ⚠️حداکثر سرعت، بیشتر از سرعت *"ولی فقیه"* نباشد. ⚠️اگر پشتیبان *"ولایت فقیه"* نیستید، لااقل کمربند "دشمن" را نبندید! ⚠️دور زدن اسلام و اعتقادات ممنوع! ⚠️با دنده لج حرکت نکنید و با وضو وارد شوید.. 🚩چراکه این جاده، مطهر به خون *شهداست.*🚩 @qurankashpiri
💢شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📚ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌@qurankashpiri
1_394575460.mp3
1.88M
🌸 (ع) ♨️بزرگواری امام رضا(علیه السلام ) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام @qurankashpiri
💢امام رضا عليه السلام: 🔸🔶هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد 📚ميزان الحكمه جلد 5 صفحه 280 @qurankashpiri
💢شیخ رجبعلی خیاط: تو برای خــــدا باش خدا وهمه ملائڪہ‌اش برای تو خواهند بود " من کان لله،کان الله له " @qurankashpiri