#شهید_قرآنی
💠زینالعابدین توسلی
🔰سال 1337 به دنیا آمد. همسایهٔ حضرت عبدالعظیم علیهالسلام بود و از اهالی ری. اسمش را گذاشتند «زینالعابدین» و این اسم، بر تمام وجودش سایه انداخت. زینالعابدین، درست مثل نامش بود؛ از همان روزهای کودکی که پای کلاس روخوانی قرآن و آموزش عقاید و احکام مینشست تا همان روزی که افتخار شاگردی استاد طلایی نصیبش شد. آیتالله مکارم شیرازی (دامت برکاته) در حسینیهٔ بنی فاطمهٔ تهران، جلسات سخنرانی داشت. قبل از آغاز سخنرانی، شاگردان حاج محمود طلایی که سبک خاصی در حفظ قرآن ابداع کرده بود، نمایشی از حفظ قرآن کریم را برای حضار اجرا میکردند و این، سرآغاز آشنایی زینالعابدین بود با حفظ قرآن.
زینالعابدین خوشنویسی و نقاشی هم بلد بود. در خطاطی با قلم آنقدر پیشرفت کرده بود که شاگرد استاد امیرخانی شد.
❇️این هنر، در روزهای 20 سالگی به کارش آمد؛ وقتی موج انقلاب، دل او و دوستان هنرمندش را زیر و رو کرده بود و باهم برای راهپیماییها، تابلو و نقاشی میکشیدند تا مردم آنها را در دست بگیرند.
❇️هرماه یکی دو روز به همراه رفقایش در مکتب طلائی راه میافتادند به سمت مناطق محروم اطراف تهران مثل ورامین، باقرآباد و... میرفتند تا برای جوانان و مردم این نواحی، برنامههای قرآنی اجرا کنند. زینالعابدین قرآن را به سبک استاد منشاوی میخواند، با صوت و لحنی محزون و آرام. کسانی که پای قرائت زینالعابدین نشسته بودند، هیچوقت قرائت محزون جوانی که در جلسات قرآن، همهٔ حضار را تحت تأثیر صوت زیبای خود قرار میداد، از یاد نمیبرند.
❇️سال 58 که رسید، در همان اولین روزهای بعد از پیروزی انقلاب، زینالعابدین در مسابقات انتخابی اعزام قاریان به لیبی شرکت کرد. چند روزی نگذشته بود که ایام سخت جنگ از راه رسید. درحالیکه برادرش علیرضا در جبهه بود، راهی میدان شد. پیشتر، در کتاب خدا خوانده بود که در قاموس مؤمنین، جهاد چقدر بزرگ و ارزشمند است. راه افتاد و با قرآنی که نیمی از آن را حفظ کرده بود و در دل داشت، سلاح به دست گرفت و مقابل دشمن ایستاد.
✅سال 1360 بود که از جبهههای غرب، خبر شهادتش آمد و تنها یک هفته بعد، برادرش، علیرضا هم به او ملحق شد تا مادرش سربلند باشد از دو جوانی که به خدا هدیه کرده بود.
#پنجشنبه_های_شهدایی
#سیره_شهدا
#حفظ_قرآن
#انس_با_قرآن
@qurankashpiri
momeni-01.mp3
639.6K
♨️دختری که حال و هوای پدر شهیدش را در سر داشت
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #مومنی
#پنجشنبه_های_شهدایی
@qurankashpiri
🔰برای اینکه #خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه باید #اخلاص داشته باشیم...
🔻و برای اینکه ما #اخلاص داشته باشیم، یه سرمایه می خواد که از همه چیزمون بگذریم...
🔻و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون #با_خدا باشه...
🔻انقدر #پاک باشیم که خدا کلا ازمون #راضی باشه...
🔻قدم بر می داریم، برای #رضای_خدا
🔻حرف می زنیم، برای #رضای_خدا
🔻شعار میدیم، برای #رضای_خدا
🔻می جنگیم برای #رضای_خدا
🔻همه چی، همه چی، همه چی خواست #خدا باشه...
🔻که اگر شد پیروزی درش هست...
🔻چه بکشیم و چه کشته بشیم، اگر اینچنین بشیم،
🔻پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برامون...
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#رضای_خدا
#سیره_شهدا
@qurankashpiri
#تلنگر
💢يا كَريمُ يا رَبِّ
💠 اى بزرگوار، اى پروردگار
💢وَ اَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى عَنْ قَليلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَ عُقُوباتِها وَ ما يَجْرى فيها مِنَ الْمَكارِهِ عَلى اَهْلِها
💠و تو از ناتوانىام در برابر اندكى از غم و اندوه دنيا و كيفرهاى آن و آنچه كه زا ناگواريها بر اهلش مىگذرد آگاهى
💢عَلى اَنَّ ذلِكَ بَلاءٌ وَ مَكْرُوهٌ قَليلٌ مَكْثُهُ يَسيرٌ بَقائُهُ قَصيرٌ مُدَّتُهُ
💠با آنكه اين غم و اندوه و ناگوارى درنگش كم بقايش اندك و مدّتش كوتاه است.
💢فَكَيْفَ احْتِمالى لِبَلاءِ الآخِرَةِ وَ جَليلِ وُقُوعِ الْمَكارِهِ فيها
💠پس چگونه خواهد بود تابم در برابر بلاى آخرت، و فرود آمدن ناگواريها در آن جهان بر جسم و جانم
💢وَهُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقامُهُ وَ لا يُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ لاِنَّهُ لا يَكُونُ اِلاّ عَنْ غَضَبِكَ وَاْنتِقامِكَ وَ سَخَطِكَ
💠و حال انكه زمانش طولانى و جايگاهش ابدى است و تخفيفى براى اهل آن بلا نخواهد بو، چرا كه مايه آن بلا جز از خشم و انتقام و ناخشنودى تو نيست
#فرازی_از_دعای_کمیل
@qurankashpiri
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🦋مـولایــم . . .
🍃تـ❣ـو می دانی ، بسیار #سخت است که باشیم و از نیامدنت گلایه نکنیم..
🌾سخت است که تو را برای #چهار فصل امید، نخوانیم و در خود بپوسیم..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@qurankashpiri
#داستانهای_آموزنده
✅داستان واقعی حاج حسین خیّر
✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد...
خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟»
از خواب پرید و به کربلا برگشت...
💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود...
ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
📚پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_فرج
@qurankashpiri
#داستانهای_آموزنده
💎پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟
@qurankashpiri
💠امام على عليه السلام:
🔷اگر نمازگزار بداند كه چه هاله اى از جلال خدا او را فرو مى پوشاند، هرگز دوست ندارد كه سر خود را از سجده اش بر دارد
🔶لَو يَعلَمُ المُصَلِّي ما يَغشاهُ مِن جَلالِ اللّهِ ما سَرَّهُ أن يَرفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ
📚ميزان الحكمه جلد6 صفحه 285
#نماز_اول_وقت
@qurankashpiri