eitaa logo
شهید جهاد مغنیه🇮🇷
88 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
965 ویدیو
15 فایل
آقازاده های مقاومت رابشناسیم☺ به واجبی بپردازیم که فراموشش کردیم.💐🌸🏵 نشر مطالب با ✨سه صلوات براے ظهـور آقا✨ به هر نحوے مجـ☺ـاز است. @ansarion 👈 ڪانال دیگر ما ارتباط باخادم کانال jihadmughnieh
مشاهده در ایتا
دانلود
. می خواهم داستان را بسیار خلاصه کنم و دیگر بیش از این ریز نشوم مثلا نگویم که لاک دستت💅 دیگر به حجاب دارد؟!🤔😑 . حالا که پست ها بیشتر شدند ، و سبک نوشتاری هم از چادرم فاتح نفس✌️ ، رسید به (چادری ها)عاشق ترند! 💖 (که ما هم قبول داریم ، چون عاشقانه هایشان نه علنی است و !🙂 آخر چند روز پیش یک رفیق متاهلی گفت ، شده ام! گفتم چرا؟ 🤔 گفت : عکس هایشان را در فضای مجازی قرار می دهند و من هم هِی ، قیاس و قیاس!🙁 ( میگم بهتون مبلغ چادر!) ) . دیگر چهره اش از بند تاری ها و پیکسل و برگ☘ و گل 🌸و دست🤚 می دانید که نشان دادن چهره خودش را دارد! کم کم به نشان دادن رخ میرسد😒 . کامنت هایش را هم بسته ❌ که دیگر آنقدر مذمت نشود البته خدا لعنت کند اینستا را که نمی گذارد دایرکت را هم ببندد آخر این مذهبی های ، آنجا هم او را رها نمی کنند! هِی خواهرم ! . را برایش می فرستند.😕 اینها دیگر چه می گویند بابا! أه با کیا شدیم مذهبی!😒 (بابا جان ، اینها چه می دانند تو در راهِ تبلیغ! چادر چه مشقت هایی کشیده ای ! با خون دل آن همه دنبال کننده همراهت شده اند و با کلی فکر آن همه چشم را به خود کرده ای !نمی دانند..!)😒😒😒😒 . خلاصه اینکه ، می آید و نام صفحه اش را تغییر می دهد ، این را در استوری می گوید که دیگران هم بدانند ، نام خودش هست!🙁 و برای اینکه از نیش و کنایه ی جماعت مذهبی هم خلاص شود ، در بیو می نویسد : ! من را قضاوت نکنید ! ( ای بابا نشستیم این همه نوشتیم ، تهش طرف مذهبی هم نبود ،البته بوده و هست اما عادی سازی برخی از موارد او را بدین جا کشانده) و عکس های بدون چادرش را پست می کند... و من مصیبت دیده شدن را آنجا درک کردم !😞 . : این روایت ، ماجرای ! بلکه هر گوشه اش مربوط به چندین و چند نفر است ... نمیدانم شمایی که این متن را می خوانید کجای این قضیه هستید ، اما بدانید، ، خیلی قوی تر از شیطان فضای واقعی است ، در چشم ها 👀مستقیم در چشم هایت گره نمی خورد 👁، اما دل ها هزار راه می روند🖤🖤🖤 ، هم اویی که تو را تعریف و تمجید می کند ، در خیابان به او نسبت ”خفه شو” یا ”برو گمشو” می دهید🤬 ، اما در مجاز تشکر هم می کنید از نظر لطفشان🌷 !😒 می دانم که نیت هایتان واقعا گاه خیر هست نیت خیرتان پدرِ دلِ خیلی از جوان مردم را در آورده ! ( دلم برای آن جوان مجردی👱‍♂ می سوزد که توقعات زندگی اش با دیدنِ عکس های شما تغییر پیدا کرده یا همان دخترک مجردِ در خانه که شاید به اندازه شما زیبا نباشد👱‍♀ اما تحت تاثیر ذائقه هایی که شما تغییر دادید قرار گرفته !)☹️ این ها را نوشتم تا آن کسی که تازه می خواهد وارد بحث تبلیغ حجاب! شود ، بداند که ممکن است ختم شود . حتی اگر اولش بگوید : من مراقب هستم !( نه ، مراقب باشید ، دست خودتان نیست ، این لایک و کامنت و تعاریف بد نفس آدم را قلقلک می دهد. شیطان است دیگر...) . 2 بعضی ها هم آدم های خوبی هستند ، خیلی بهتر از ما ، اما دچار شده اند ، اما بنشینند و فکر کنند ، که واقعا ، به انتشار این عکس ها؟! ( چند سال پیش در دختر خانمی ، همین عمل را شروع کرد ، آن موقع از این خبرها نبود ، حالا بعد چند سال ، خودش نیست اما عکس هایش دست به دست می شوند ، حتی اگر بگویید : ، واقعا توقع دارید بعد از انتشار ، کسی کپی نکند؟ خب اگر نمی خواهید ، چرا پست می کنید؟ ، اینهم یک گل به خودی حساب می شود) ‌ ۲ ! یک اعتراف دیگر هم در انتها بکنم ، شاید فکر کنید این هم یک خشک مقدس دیگر که با همه مشکل دارد ! نه ! بنده نیستم خیلی هم غرق هستم ، غرق در معایب مختلف ... ‌اما گفتم که نگویید نگفتن یا که نگویند، نگفتی ! . ‌ ... .‌ *‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
شهید جهاد مغنیه🇮🇷
#تنها_میان_داعش #قسمت_پنجاهو_سوم با شنیدن نام❤️حاج قاسم❤️به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلی
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛 ❤️ ☺️ دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید وگفت : 《برای شروع عملیات، من و یکی دیگه از بچه ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما توکمین‌داعش افتادیم، اون شهید شدو من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.》 ازتصور درد و غربتی که عزیزدلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او ازهمه عذابی که عدنان به جانش داده بود،گذشت و تنهاآخر ماجرا را گفت : 《یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود ومیخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.》 از اعجازی که عشقم را نجات داده بوددلم لرزید و ایمان داشتم از کرم کریم اهل بیت (ع)حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزهااز روزهابرایش دلبرانه ناز کردم : 《حیدر نذر کردم اسم بچه مون روحسن بذاریم!》😊 و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم راخرید : 《نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!》😉 دستانم هنوز در گرمای دستش مانده ودیگرتشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.🍻🍹 مردم همه با پرچم های یاحسین و یا قمر بنی هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان رابه هم نمیزد.❤️❣ بیش از هشتاد روز مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستمرا میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.😎 💪 ✅ @jihadmughnieh
(عج) باورم نمیشد... وای خدایا یعنی ممکن بود؟🤔 تا رسیدم روبه روی وانت،با دیدن مادرم...آرامش به قلبم سرازیر شد...😌💖 واقعا چقدر دنیـ🌏ـا کوچیکه...بعضی وقتها آرامشمون چقدر زود از دست میره و دوباره چقدر زود بدست میاد... تا مادرم رو دیدم همه چیز،همه ی سختیها از یادم رفت...فقط یک چیز میخواستم... اونم اینکه تو اینهمه شلوغی یک جای خلوت پیداکنم بشینم با دختر اربابـ❤️ــ صحبت کنم... بگم سکینه (س) جان... باورکن برای چند دقیقه طعم سختی😭 طعم تنهایی💔...طعم آوارگی😔 رو چشیدم... دوست داشتم یک جلسه ی خصوصی و دخترانه داشته باشم اما ممکن نبود... از مادرم پرسیدم گوشی پیدا شد؟؟؟؟؟ و اصـــــــــــــلااااا توقع شنیدن پاسخ مثبت رو نداشتم که بعد از شنیدنش کپ کردم...😳😲😧 کسانی که رفتن اربعین میدونن این مسئله چقدر غیرممکنه... سکینـ❤️ـه وآقام برای من سنگ تموم گذاشته بودن که واقعا باورکردم اون چند دقیقه مثل تمام عمرم برای تربیتم بود... چقدر خوبه وقتی سختیها...مثل بغض داره 😖ـون میکنه بریم پیش امام زمان(عج) و سکینه (س)...و سختیهامون بیشتر از اونا نیست... دختری که آرامش پدرش بود...☺️😌 اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره وشهداء فی سبیله... آمین🌹 به آمد این قصه حکایت همچنان است... @jihadmughnieh