8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جفری #هالورسون درباره استفاده آمریکا از جریان #شیرازی بعنوان اپوزوسیون مذهبی علیه ایران و اسلام از نگاه استاد احمد #پناهیان
حتما ببینید
#شیعه_انگلیسی
#تشیع_انگلیسی
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 خشونت از نوع درجه تمام وجودم آتش گرفته بود … برگ
#قسمت پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 زندگی در خیابان
شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می خوابیدم … دیگه نمی تونستم سر کار پاره وقتم برم … می ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن ..
اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم … شب ها با هر تکانی از خواب می پریدم … توی سطل های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می گشتم … تا اینکه دیگه خسته شدم … زندگی خیلی بهم سخت می گذشت … .
با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی … اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی شد … ترس و استرس وحشتناکی داشت … دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می افتاد و تکرر ادرار می گرفتم … کم کم حرفه ای شدیم … با نقشه دزدی می کردیم … یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی های بزرگ تر و حساب شده تر می زدیم …
تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد … .
من از دزدی مسلحانه خوشم نمی اومد … کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می کشید … توی محله های ما به ندرت پلیس می دیدی … اگر سراغ قاچاقچی ها هم نمی رفتی امنیتش بیشتر بود … اما اونجا با اولین صدایی پلیس می ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته … .
بین بچه ها دو دستگی شد … یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین … حرف حالی شون نبود … در هر صورت از هم جدا شدیم … قرار شد هر کس راه خودش رو بره …
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 زندگی در خیابان شب رفتم خونه … یه سری از وسایلم رو
#قسمت ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 این تازه اولش بود
یه سال دیگه هم همین طور گذشت … کم کم صدای بچه ها در اومد … اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد … از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد … .
برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود … پول خوبی می دادن … قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم … پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد … .
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن … و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم … جایی که نه سرد بود نه گرم … اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم … .
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … .
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها … روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد … یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود … .
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم … اوایل آروم تر بود … ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن … بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن … درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود … منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم …
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
دوستان این رمانی که میفرستم از نوشته یک شهید مدافع حرم هست رمان واقعی و بسیار جذاب ، زندگی یک فرد امریکایی رو نشون میده که چطوری بعدها مسلمان میشه
بسیار زیباست ، لطفا نظرات خودتون در مورد این رمان برامون بفرستید
@nabi313
💠 #حدیث_روز
🔰 امام علی علیه السلام :
💢 تَدارَك في آخِرِ عُمُرِكَ ما أضَعتَهُ في أوَّلِهِ؛ تَسعَد بِمُنقَلَبِكَ.
✍🏻 در آخر عمرت، آنچه را در اوّل آن تباه کردهاى، جبران کن تا در بازگشتگاهت نیکبخت باشى.
📚 غرر الحکم: ج۳ ص۳۱۶ ح۴۵۷۲
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 این تازه اولش بود یه سال دیگه هم همین طور گذشت … کم
#قسمت هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 زندان بزرگسالان
هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم … چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام … جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن … کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد …
فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد … دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم … مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد … بعدش همه چیز بدتر می شد …
اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم … کم کم دست به اسلحه هم شدم … اوایل فقط تمرینی … بعد حمل سلاح هم برام عادی شد … هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم … علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود … در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم … .
درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط … یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر کردن …
دادگاه کلی و گروهی برگزار شد … با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم … مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن … وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد … .
به 9 سال حبس محکوم شدم … یه نوجوان زیر 17 سال، توی زندان و بند بزرگسال ها … آدم هایی چند برابر خودم … با انواع و اقسام جرم های … .
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 زندان بزرگسالان هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک
#قسمت هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 هم سلولی عرب
توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم … دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم … تنها … وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود … .
هر روزم سخت تر از قبل … کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود … به بن بست کامل رسیده بودم … همه جا برام جهنم بود … امیدی جلوم نبود … این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ … چه کاری بلد بودم؟ …
فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها … اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه …
6 سال از زمان زندانم می گذشت … حدودا 23 سالم شده بود … یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم … حس خوبی بود … تنهایی و سکوت … بدون مزاحم … اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم …
21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو … قد بلند … هیکل نسبتا درشت … پوست تیره … جرم: قتل … اسمش حنیف بود ….
✍🏻 ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
#رهبر_معظم_انقلاب:
♨️ انتقاد کنید اما انتقاد با اهانت و هتک حرمت متفاوت است.
◾️ممکن است انتقاد درستی داشته باشید، انتقاد کنید اشکالی ندارد اما انتقاد با اهانت و هتک حرمت متفاوت است.
◾️ اینگونه رفتارها و هتک حرمت، روش امریکاییها است که در مناظره ها و کارهای مطبوعاتی، خود را در دنیا رسوا کردهاند تا جایی که یک شخصیت برجسته سیاسی آنها می گوید، دنیا با هراس و تحقیر به ما نگاه میکند.
◾️رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: روش ما اسلامی و قرآنی است، یعنی انتقاد بیان می شود اما هتک حرمت انجام نمی گیرد.
♨️انتقاد صریح "رهبر انقلاب" از اقدام برخیها در برخورد با دولت و رئیس جمهور و هتک حرمت ایشان
🔹هتک حرمت حرام است و انتقاد با هتک حرمت تفاوت دارد ضمن اینکه امروز کشور بیش از هر زمان دیگری به همکاری و اتحاد و انسجام نیاز دارد
🔹اگرچه در میان این برادران، افراد خوبی هم هستند، اما این کار غلط بود و این موضوع را بطور صریح اعلام میکنم
🔹اینگونه رفتارها و هتک حرمت، روش امریکاییها است که در مناظره ها و کارهای مطبوعاتی، خود را در دنیا رسوا کردهاند تا جایی که یک شخصیت برجسته سیاسی آنها می گوید، دنیا با هراس و تحقیر به ما نگاه میکند
@jihadmughniyeh_ir
961.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️توصیه های "رهبر انقلاب" در دیدار اعضای ستاد ملی مقابله با کرونا/کسانی که به علت کرونا بیکار میشوند و بیمه بیکاری هم ندارند تامین اجتماعی وظیفه دارد که حمایت کند
🔹لازم است یک عقبه قرارگاهی و عملیاتی برای اجرای تصمیمات ستاد ملی مقابله با کرونا و نظارت بر اجرا راه اندازی شود
🔹دولت باید بستههای حمایتی را در نظر بگیرد، ضمن آنکه خیّرین و مردم نیز باید وارد میدان شوند
🔹مراجعات به دستگاههای اجرایی با افزایش خدمات الکترونیک باید به حداقل برسد
🔹از نیروهای داوطلبِ مخلص و جوانان مؤمن و صالح میخواهم بار دیگر وارد میدان شوند
🔹تأمین اجتماعی موظف است برای حل مشکل افراد بیکار شده در اثر کرونا اقدام کند که البته در این قضیه نیز ورود خیّرین از برترین انفاقها است
🔹کنترل دقیق مبادی ورودی کشور، محدودیت ترددهای غیرضرور بین شهری به همراه اقناع مردم و اِعمال سختگیرانه ضوابط در ناوگان حمل و نقل شهری و محیطهای عمومی، از جمله مصادیق محدودیتها است که مسئولیت اصلی اجرا و نظارت، با شورای امنیت کشور و نیروی انتظامی است
@jihadmughniyeh_ir
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴گلایه رهبری از بعضی مسئولین
🔺بعضی از مسئولین حتی ماسک هم نمیزنن
@jihadmughniyeh_ir