eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
حُبُكَ كان احلى حُب من اللهَ في قلبي @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 4⃣1⃣ به و اهمیت زیادی میداد. فیلمی از زندگی تهیه کرد و همه مراحل اجرایی آن را دنبال می کرد، با و و و هم آشنایی داشت. نمونه ای از جوانان این دوره و آشنا با مهارت های موردنظر ، روابط عمومی بالا و توانایی در ارائه چهره ای واقعا جدید از بود. همزمان از طریق فیلم کوتاه و مستند و داستان به دنبال زبانی آسان و اثرگذار ، و زبانی بروز برای مقاومت بود. و گروهی از دوستانش برای این کار باهم گفت و گو و هم فکری داشتند. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
پاییز سرد کوچہ هاے بیروٺ یادٺ هسٺـ...؟! حیاےٺو😌و بی شرمے مدیترانه یادٺ هسٺـ...؟! اماه انی راحلون را یادٺ هسٺـ...؟! شب هاے جمعہ،روضہ الشهیدین یادٺ هسٺـ...؟! خنده هاے☺آخرٺ در کوهسنگے یادٺ هسٺـ...؟! ماه هاے دورے از خانہ و دلٺنگے😔یادٺ هسٺـ...؟! علی وار شبانہ خانہ ها🍎در زدن یادٺ هسٺـ...؟! به کوچہ های فقیر طیردبا سر زدن یادٺ هسٺـ...؟! بے ٺو ولی هوای شرجے بیروٺ سنگین اسٺـ!😞 کوچہ به کوچہ ے ضاحیہ سخٺ سنگین اسٺـ! یاد آوری اشک هاے فطمہ و سعده و مصطفے و ام عماد... ای عطر خوب نجابٺ خطراٺٺ زنده باد ... 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رجزخوانی شهید محسن خزایی در سوریه 🔹۲۲ آبان ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم محسن خزایی. @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
قسمت چهل و یک داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 جوجه مواد فروش . هنوز از مدرسه زیاد دور نشده بودیم
چهل و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 نمی کشمت سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من … . - به چی زل زدی؟ … - جمله ای که چند لحظه قبل گفتی … یعنی قصد کشتن من رو نداری؟ … . محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم… من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم … تا مجبور هم نشم نمی کشم … تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه بهتره هر چی میگم گوش کنی … و الا هیچی رو تضمین نمی کنم… حتی زنده برگشتن تو رو … . بردمش کافه … . - من لیموناد می خورم … تو چی می خوری؟ … یه نگاه بهش انداختم و گفتم … فکر الکل رو از سرت بیرون کن … هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، کل هوش و حواست پیش من باشه …  منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد … ای ول استنلی، زمان بندیت عین همیشه عالیه… پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید … رنگش شد عین گچ … سرم رو بردم نزدکیش … به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه … یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم … یکی یکی از در کافه میومدن تو … . - هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ … چطوری مرد؟ … . یکی از گنگ های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم …    ✍🏻 ادامه دارد ... 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهل و دوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 نمی کشمت سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من …
چهل و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 قول شرف   تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن … چسبیده بود به من … - هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ … پرستار کودک شدی؟ … . و همه زدن زیر خنده … یکی شون یه قدم رفت سمتش … خودش رو جمع کرد و کشید سمت من … . - اوه … چه سوسول و پاستوریزه است … اینو از کجای شهر آوردی ؟ … . - امانته بچه ها … سر به سرش نزارید … قول شرف دادم سالم برگردونمش … تمام تیکه هاش، سر هم … همه دوباره خندیدن … باشه، مرد … قول تو قول ماست … اونم از احد دور شد … . از کافه که اومدیم بیرون … خودش با عجله پرید توی ماشین… می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید … . - اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن … اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون … البته زیاد دست به اسلحه نمیشن … یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته … این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن … - منظورت چی بود؟ … یه تیکه، سر هم … سوالش از سر ترس شدید بود … جوابش رو ندادم … جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه …   ✍🏻 ادامه دارد ...   🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهل و سوم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 قول شرف   تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین
چهل و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 مسیر آتش   مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود که قبلا پیش شون بودم … . اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت… چشم هاش می لرزید … اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد … جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه … تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد … درگیری توی مسیر برگشت بود … . درگیری مسلحانه بود … با سرعت، دنده عقب گرفتم … توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری … همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد … . اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین … شوکه شده بود و کپ کرده بود … سریع چرخیدم سمتش … در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون … پشت گردنش رو گرفتم … سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره … سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم … از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد … براش داروی ضد تهوع خریدم … روی تخت متل ولو شده بود … روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم … مراقب بودم حالش بدتر نشه … حالش افتضاح بود … خیس عرق شده بود … دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار … نیم خیز شد سمتم … توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت … چرا با من اینطوری می کنی؟ … . یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من … ✍🏻 ادامه دارد ... 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
یھ کاناݪ عاشقانھ با حس و حاݪ متفاوت🤤 عاشقانھ اے بࢪاے رفقاے مذهبیموݩ بانو تو ایران منی من هم سلیمانی تو😍 دیگر نذارم لحظه ای باشد نگاهی روی تو😌 اخر برای حفظ تو باید منم راهی شوم🙂 سوی یمن با ارتشی اماده از دیدار تو🚶🏻‍♀ یه کانال متفاوت 🧐 با حاݪ شھدایی 🌷 ولی عاشقانھ❤️ متنای این کانال ࢪو همھ ممبرا بࢪاے دݪبࢪاشوݩ میفࢪستن😃❤️ متناے ناب تازھ اینجا رمان سࢪنوشت عاشقے هم داࢪند . رمان عبرتشون که محشرههه!🤩 تلاطم رو هم نگم🌹💖 مطمئنم با داشتن این کانال نیازے به کاناݪ عاشقانھ دیگه اے نداࢪی🤩 بیا و جملاتش رو بࢪاے دلبࢪ بفرست تا بدونھ عاشقشی از ته قلب😘😍❤️ @asheghi_110
خوش به حال شهدا ... 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات 4⃣2⃣ هرکس او را میبیند فکر میکند جوانی بی مشکل و بی غم و غصه است. یک جوان و . اما اینگونه صفات رابطه ای با داستان ما ندارد. او همزمان با کودکی خود را دوست داشت و برای آن آموزش دید و راه های جنگاوری را آموخت. با این حال عاشق شعر و موسیقی و خواندن هم بود. 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت چهل و چهارم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 مسیر آتش   مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی بود
چهل و پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: ✍🏻 بهم حمله کرد   در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت … حمله کرد سمت من … چند تا مشت و لگد که بهم زد … یقه اش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار… با صدای بلند گریه می کرد و می گفت … چرا با من این کار رو می کنی؟ … آروم کردنش فایده نداشت … سرش داد زدم … این آینده توئه … آینده ایه که خودت انتخاب کردی … ازش ترسیدی؟… آره وحشتناکه … فکر کردی چی میشی؟ … تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی … اگرم یه آشغال عشق اسلحه بشی و شانس بیاری پلیس… یقه اش رو ول کردم … می خوای امریکایی باشی؟ … آره این آمریکاست … جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی … یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا … . می خوای آمریکایی باشی باش … اما یه آشغال به درد نخور نباش … این کشور 300 میلیون نفر جمعیت داره … فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ … فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ … حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی … مسلمون ها رو نمی دونم اما بقیه باید 18 سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن … 2 سال بیشتر وقت نداری … بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار … واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ .. و اون فقط گریه می کرد .   ✍🏻 ادامه دارد ... 🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰 •••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾••• @jihadmughniyeh_ir