eitaa logo
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
272 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین @HENAS_213 تبادل: @Jahad_256 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
سر راه دسته گل و شیرینی هم که سفارش داده بودیم رو گرفتیم و به سمت خونه‌ی عمو رضا حرکت کردیم...امیرعلی هم که حسابی شارژ شده بود و صدای ضبط و زیاد کرده بود و سر تکون میداد...بعد از نیم ساعت و دقیقا راس ساعت شیش رسیدیم...از ماشین پیاده شدیم و امیرعلی دسته گل و امیررضا شیرینی، من و مامان هم کادو هارو بردیم. خونشون مثل ما ویلایی اما دوبلکس بود...حیاط بزرگ و قشنگی داشتن...وارد خونه شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی به اتاق پذیرایی رفتیم و همگی نشستیم...چند دقیقه‌ای بزرگترها در مورد کار و زندگی صحبت کردن و چند دقیقه بعدش سارا چایی رو آورد...زیر چشمی نگاهی به امیرعلی کردم...بچم از استرس سرش رو بالا نمی آورد😅یه دستمال کاغذی هم دستش گرفته بود و عرق پیشونیش رو پاک میکرد. بابا نگاهی به امیرعلی و سارا کرد و رو به عمو رضا گفت: اگر شما اجازه بدین، این دو تا جوون برن حرف هاشون رو بزنن و تصمیم نهایی رو بگیرن. عمو رضا کمی روی مبل جا به جا شد و گفت: اختیار دارین حاجی...هر طور شما صلاح بدونید.. بعد هم رو به سارا گفت: سارا جان، آقا امیرعلی رو راهنماییشون کن به اتاقت. سارا چشمی گفت و بلند شد و بعد بفرمایید ارومی رو به امیرعلی گفت...امیرعلی نگاهی به مامان و بابا کرد و با گرفتن تاییدشون پشت سر سارا راه افتاد...مامان و بابا هم از فرصت استفاده کردن و در مورد مهریه و مراسم عقد صحبت کردن...دیگه حوصله ام سر رفته بود...امیررضا که به بحث بزرگتر ها گوش میداد و محمد هم هر از چند گاهی سوالی ازش میپرسید و اونم جواب میداد. نگاهی به ساعتم کرد؛ یک و ساعت و نیم از زمانی که امیرعلی و سارا رفتن میگذشت... کم‌کم داشت خوابم میگرفت که سارا از پله ها اومد پایین و امیرعلی هم پشت سرش بود...از خوشحالی که توی صورت هردو موج میزد میشد جواب مثبت نهایی رو فهمید...همگی از جامون بلند شدیم...مامان به سمت سارا رفت و با اشتیاق پرسید: چیشد عزیزم؟ سارا نگاهی به جمع و بعد هم به امیرعلی کرد و گفت: ما همه‌ی حرفامون رو زدیم...ان شاءلله که انتخابم درست باشه😊. با شنیدن این جمله امیرمحمد بلند گفت: پس مبارکههه👏🏻. بعد هم همه شروع کردن به دست زدن...لبخند رضایت روی لب های همه دیده میشد...زهرا خانم به سارا و امیرعلی گفت که روی مبل کنار هم بشینن تا بابا براشون صیغه محرمیت بخونه. امیرعلی بعد از شنیدن بله از سارا نفس راحتی کشید...مامان حلقه ای که برای نشون خریده بود رو دست سارا کرد...همه برای خوشبختیشون صلوات ختم میکردن و بهشون تبریک میگفتن...بعد از تموم شدن صیغه، همه شیرینی خوردیم و کلی عکس انداختیم...آخر سر هم مامان کادوهای عروس خانم رو بهش داد. قرار شد هفته دیگه جمعه که مصادف با نیمه شعبان و ولادت امام زمان بود توی محضر به صورت رسمی عقد کنن . بعد از تموم شدن مراسم و خوردن شام و گپ زدن بزرگترها راهی خونه شدیم.... °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
ناشناس رمان رویای من🍃 https://harfeto.timefriend.net/16404065649296
جواب ناشناس ها💟 @jihadGomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
711.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- خبرت‌هست‌ڪه‌از‌ خوبۍ‌خود‌بے‌خبرے..! بہ‌خدا‌خوب‌تـر‌از‌ خوب‌تـر‌از‌خوب‌ترے..ヅ ‌-
این متن فوق العادست یعنی محشره😌👌👌 در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد رنگ آبی آسمان که میبینم و میدانم نیست و خدایی که نمیبینم و میدانم هست. درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است... ولی در نماز پایان است! شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است! خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!! خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ... آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ... ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ... ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ... ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ. ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ". بر آنچه گذشت, آنچه شکست، آنچه نشد... حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد.. °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رونمایی از دیوارنگاره بزرگ شهید حاج قاسم سلیمانی در ضاحیه بیروت لبنان با عنوان شعار ﴿نحـن قـاسـم﴾در آستانه سالگرد دومِ شهادت سیدالشهدای مقاومت 💔🕊 ✍🏻 هذه في طريق المطار في بيروت
دی ماه عجیبی ست... دو ساله با اومدنش دنیا خراب میشه رو سرمون و غم نبود تو رو فریاد میزنه...همه چیز از آن دی شروع شد... و دنیا یه روز خوش ب خودش ندید... انگار عالم هم فهمید ک دیگه هیچ وقت و هیچ کس مثل تو پیدا نمیشه...
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
•••❀••• نامت‌آغازگرسرنوشتت‌بود... وچہ‌زیباجھادبانامت‌تداعۍشد!... •جھادهمچنان‌ادامہ‌دارد..✊🏼