هدایت شده از جرعه ناب
#حفظ_سر
الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّه
هرکسی به حفظ راز خویش سزاورتر است ( نهج البلاغه نامه 31)
۱-معمولا هرکس در زندگی خویش حرفهایی دارد که حریم شخصی او حساب می شود وبه اصطلاح سخنا ن مگو دارد که نباید آنرا با کسی در میان بگذراد
۲- اگر کسی برای راز خویش اهمیت وارزش قائل نباشد نباید انتظار داشته باشد د یگران برای آن اهمیت قائل باشند وآنرا منتشر نکنند لذا نباید با کسی در میان گذاشته شود حتی نزدیکترین دوستان نیز نباید از برخی از امور مطلع باشند زیرا هرکسی نمی تواند بر وسوسه مطرح کردن اطلاعات شخصی ویا اتفاقاتی که برای کسی افتاده است غلبه کند لذا می فرماید كسى كه راز خود را بپوشاند همواره اختيار آن به دست اوست و كسى كه نپوشاند از اختيارش بيرون مى رود
«مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ»(حکمت ۱۶۲)
۳- امام صادق علیه السلام می فرماید دوستت را بر رازخویش مطلع نکن جز به چیزی که اگر دشمنت بر آن اطلاع یابد، به تو زیان نرساند، زیرا ممکن است، همان دوست، روزی دشمن گردد
« لاَتَطَّلِعْ صَدیِقَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلْاَّ عَلَی مَالَوِاطَّلَعَ عَلَیْهِ عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرُّکَ، فَاِنَالصَّدیِقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوُّکَ یَوْماً مَّا »
(بحارالانوار ج71ص176)
۴-پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز می فرماید با کتمان سر بر کارهایتان کمک بگیرید زیر هرکس دارای نعمتی باشد مورد حسد واقع می شود «اسْتَعِينُوا عَلَى أُمُورِكُمْ بِالْكِتْمَانِ فَإِنَّ كُلَّ ذِي نِعْمَة مَحْسُودٌ»
(بحارالانوار ج74ص150)
گفت پیغمبر هر آنکو سرّ نهفت زود باشد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود سر آن سر سبزی بستان شود
زر و نقره گر نبودندی نهان پرورش کی یافتندی زیر کان
(مثنوی، دفتر اول)
بنابراین انسان نباید راز خویش را با کسی در میان بگذارد زیرا:
الف- اگر خودش حریم شخصی خودش ر ا نقض کند بدون شک دیگران چنین کاری را انجام خواهند
ب- همیشه در نگرانی واضطراب خواهد بود مبادا اسرار وی فاش شود در حالی که اگر با کسی در میان نگذارد ازین فشار روحی در امان است
ج-هر انسانی به نوبه خویش بد خواهانی دارد افشای اسرار موجب میشود تا آنها راه را برای ضرر زدن او هموار سازد
د- اگر نیاز است در باره سری که دارد با کسی مشورت کند لازم نیست بصورت شفاف بگوید راز من است بلکه به صورت سوم شخص مطرح کند
@jorenab
از امام صادق(عليه السّلام)در بارۀ معناى اين فرمودۀ پيامبر(صلّى الله عليه و آله):«دخلت الجنّة فرأيت اكثر اهلها البله»است.( اکثر اهل بهشت بُله هستند)
،كه راوى مىپرسد:معنى ابله چيست؟
حضرت فرمود
۱_آن كه در كار خير،عاقل است
۲_و از كار بد،غافل است،
۳_آن كه در هر ماهى سه روز،روزه مىگيرد
عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : فِي مَعْنَى قَوْلِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَخَلْتُ اَلْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا اَلْبُلْهَ قَالَ قُلْتُ مَا اَلْأَبْلَهُ قَالَ اَلْعَاقِلُ فِي اَلْخَيْرِ اَلْغَافِلُ عَنِ اَلشَّرِّ اَلَّذِي يَصُومُ فِي كُلِّ شَهْرٍ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ .
(تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام) ج ۱، ص ۳۰۲)
نکته
بَلَهَ یعنی کسی که ازامر دنیا غافل است و نسبت به آخرت زیرک است خود را مشغول به امر آخرت کرده است این است معنای روایت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود اکثر اهل بهشت بُله هستند یعنی نسبت به امر دنیا غافل هستند
(لسان العرب ماده بَلَهَ۱۳ص۴۷۷)
@jorenab
#ویژگی_شیعیان_در_کلام_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شخصی همسرش را به نزد فاطمهی زهرا سلام الله علیها فرستاد تا از ایشان سوال کند: آیا من شیعه ی شما هستم؟
قالت فاطمه الزهرا: اِن کُنْتَ تَعْمَلُ بِما أَمَرْناکَ وَ تَنْتَهی عَما زَجَرْناکَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شیعَتِنا وَ اِلاّ فَلا.
حضرت فاطمهی زهرا علیها السلام فرمودند:(اگر به آن چه به شما امر می کنیم، عمل می کنی و از آن چه شما را بر حذر می داریم، دوری می کنی از شیعیان مایی و الاّ هرگز!!)
آن شخص پس از شنیدن پاسخی کلّی، مضطرب شد وبا توجه به ضعفها و سستی های خود گفت: وای بر من که همیشه در آتش جهنم خواهم بود.
همسرش نگرانی و زاری او را باسخنان مطرح شده، خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بازگو نمود.
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پاسخ داد.
قالت: «قُولی لَهُ: لَیْسَ هکَذا.
شیعَتُنا مِنْ خِیارِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ کُلُّ مُحِبّیِنا وَ مَوالی أَوْلِیائِنا وَ مُعادی أَعْدَائِنا،
وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ لَنا.لَیْسُوا مِنْ شیعَتِنَا اِذا خَالَفُوا أَوَ امِرَنَا وَ نَواهینا فِی سَائِرِ الْمُوبِقَاتِ، وَ هُمْ مَعَ ذلِکَ فِی الْجَنَّةِ.
وَ لکِنْ بَعْدَ مَا یُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلایَا وَ الرَّزَایَا
أَوْ فی عَرَصَاتِ الْقِیامَةِ بِأَنْواعِ شَدَائِدِها
أَوْ فیِ الطَّبَقِ الأَعْلَی مِنْ جَهَنَّمَ بعَِذابِها اِلَی اَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ نَنْقُلَهُمْ اءِلَی حَضْرَتِنا.»
( «از طرف من» به همسرت بگو چنین نیست (که او قضاوت کرده است).
شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستانِ دوستان ما و دشمنانِ دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود.
آری کسی که با قلب و زبان تسلیم ما اهل بیت شده، اما از أوامر ما سرپیچی کند و نواهی و موارد پرهیز را محترم نشمرد از شیعیان واقعی ما نخواهد بود.
گر چه این گروه نیز پس از پاک شدن از گناهان،
یا تحمل مشکلات روز قیامت
یا قرار گرفتن اندک زمانی در طبقات بالای جهنم و چشیدن عذاب، اهل بهشت خواهند بود و ما به خاطر دوستی شان با ما نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد).
(فرهنگ سخنان حضرت زهرا (سلام الله عليها) ، محمد دشتي ، ص 178).
@jorenab
#تأیید_های_ویژة_امام_عسکری(ع)
به گواهی تاریخ، امام عسکری(ع) بیش ترین نفوذ را در منطقة خراسان به ویژه شهر نیشابور داشته است. فضل بن شاذان هم از شخصیتهای برجستة نیشابوری است که پیشوای یازدهم، برخی تألیفات وی را تأیید کرده و فرموده است: «صحیح و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.» آن امام همام، دربارة این شخصیت فرمود: «أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ لِمَکَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ کَوْنِهِ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ؛من به سبب موقعیت فضل بن شاذان و حضورش در میان اهل خراسان، به آنها غبطه می خورم.»
در روایت دیگری امام یازدهم از این شخصیت فرزانه به صراحت دفاع کرده است. در آن روایت، محمّد بن ابراهیم وراق سمرقندی گفته است که سالی به حج رفتم. تصمیم داشتم ضمن سفر، دوستم بورق بوشنجانی را در اطراف شهر هرات ببینم و با او تجدید عهد کنم. وی معروف به راستی، درستی، پرهیزگاری، صلاح و نیکی بود. نزد او رفتم. صحبت از فضل بن شاذان به میان آمد. دوستم بورق گفت که فضل بن شاذان به شدت بیمار، و به دل درد جانکاهی مبتلا شده بود.
به تازگی که برای حج رفته بودم، در عراق، نزد محمّد بن عیسی عبیدی رفتم که شخصیتی فاضل بود. دیدم اطرافش را گروهی گرفته و همه محزون و اندوهگین اند.
به آنها گفتم: «شما را چه شده است؟» گفتند: «حضرت عسکری(ع) را زندانی کرده اند.» من از آنان جدا شدم و با نگرانی و ناراحتی تمام، به سرزمین حجاز برای مراسم حج رفتم. وقتی از حج بازگشتم، باز هم در عراق، نزد محمّد بن عیسی رفتم. دیدم ناراحتی و حزن از ایشان برطرف شده است. پرسیدم: «چه خبر؟» گفتند: «امام را آزاد کردند.»
من نیز با شادمانی تمام وارد سامرا شدم و با خود کتاب «یوم و لیله» از فضل بن شاذان را داشتم. خدمت امام رسیدم و آن کتاب را به ایشان نشان دادم و عرضه داشتم: «فدایت شوم! این کتاب را ملاحظه بفرمایید و نظرتان را دربارة آن برایم بگویید.» آن جناب، کتاب را گرفت و صفحه صفحه ورق زد و فرمود: «هَذَا صَحِیحٌ یَنْبَغِی أَنْ یُعْمَلَ بِهِ؛ این [کتاب] درست است، شایسته است که به [مطالب] آن عمل شود.» بعد عرض کردم: «آقا! فضل بن شاذان خیلی بیمار است. مردم شایع کرده اند این ناراحتی او به سبب نفرینی بوده است که شما درباره اش کرده اید؛ زیرا از وی ناراحت شده بودید که گفته است: وصی و جانشین ابراهیم بهتر از جانشین محمد9 بوده است. آیا این درست است؟ یا اینکه چنین حرفی را نزده بود و بر او دروغ بسته بودند؟» فرمود: «نَعَمْ کَذَبُوا عَلَیْهِ وَ رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْل؛ بله بر او دروغ بسته بودند. و خداوند فضل را رحمت کند. خداوند فضل را رحمت کند.»
پس از سفر عراق از محضر امام به وطنم برگشتم؛ ولی با کمال شگفتی دیدم فضل بن شاذان در همان روزهایی که امام فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ» از دنیا رفته است.
(رجال نجاشی. ص۵۴۴ و فهرست طوسی ۳۶۱)
@jorenab
حضرت صادق عليه السّلام فرمود: هر كه قرآن را از روى آن بخواند از ديدگان خود بهرهمند شود، و سبب سبك شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو كافر باشند.
مَنْ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فِي اَلْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَيْهِ وَ إِنْ كَانَا كَافِرَيْنِ
(الکافي , جلد۲ , صفحه۶۱۳)
@jorenab
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
باز پایان خزان است و شبم طولانیست
چه کنم این همه غم از دل تنها برود
هر که معشوق برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پیِ یلدا برود
#فرامرز_عرب_عامری
@jorenab
مثل آب باش!
اندکی تامل که کنی درمییابی چرایی تمثیلم را.
مثل آب باش تا روان باشی و به جلو حرکت کنی،مثل آب باش تا مانعی جلودارت نباشد،مثل آب باش تا از هر راهی نفوذ کنی و دستیابی به آن چه که باید،مثل آب باش تا در عین صدای رود داشتن،اقیانوس وهم برانگیز باشی،مثل آب باش مخاطب خاص من تا در کمال لطافتت بن بست های غیرقابل نفوذ را درهم بشکنی،مثل آب باش تا اشکی بشویی و تبی را خاموش کنی.
مایعی برای حیات خودت شو،دلیلی برای ادامه دادن داشته باش،
مثل آب باش و حرکت کن مهم نیست، داخل رود باشد یا بیرون آن اگر داخل رود باشی دور دست را حیات می بخشی
اگر بیرون باشی خاکهای نزدیکتر را نمدار میکنی که گل و سبزه از تو بروید
مثل آب باش تا حتی تبخیرت هم ابری را بارور کند و بارانی ببارد و خاکی را نرم کند تا کوزهگری سفالی برآورد و کودکی آبی بنوشد و همه و همه به تو بازگردد.
آب هم که باشی گاهی گل آلود می شوی پس نگران نباش کمی صبر کنی دوباره زلالی خویش را بدست می آوری و دوباره تشنه ای را سیراب می کنی. دوباره سبزه ای را می رویانی
میبینی؟میبینی که چطور ذرهای آب میتواند تاثیر بر وجود عالم بگذارد؟
م.رحیمیان
@jorenab