eitaa logo
جرعه ناب
655 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
208 ویدیو
25 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام #جرعه_ناب توسط ادمین اداره می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود هر امیری را، روان میشد ز پی تا مگر پیراهنی، بخشد به وی شب، بسوی خانه میمد زبون قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون روز، سائل بود و شب بیمار دار روز از مردم، شب از خود شرمسار صبحگاهی رفت و از اهل کرم کس ندادش نه پشیز و نه درم از دری میرفت حیران بر دری رهنورد، اما نه پائی، نه سری ناشمرده، برزن و کوئی نماند دیگرش پای تکاپوئی نماند درهمی در دست و در دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت رفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام زد گره در دامن آن گندم، فقیر شد روان و گفت کای حی قدیر گر تو پیش آری بفضل خویش دست برگشائی هر گره کایام بست چون کنم، یارب، در این فصل شتا من علیل و کودکانم ناشتا میخرید این گندم ار یک جای کس هم عسل زان میخریدم، هم عدس آن عدس، در شوربا میریختم وان عسل، با آب می‌آمیختم درد اگر باشد یکی، دارو یکی است جان فدای آنکه درد او یکی است بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل این گره را نیز بگشا، ای جلیل این دعا میکرد و می‌پیمود راه ناگه افتادش به پیش پا، نگاه دید گفتارش فساد انگیخته وان گره بگشوده، گندم ریخته بانگ بر زد، کای خدای دادگر چون تو دانائی، نمیداند مگر سالها نرد خدائی باختی این گره را زان گره نشناختی این چه کار است، ای خدای شهر و ده فرقها بود این گره را زان گره چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای کاین گره را برگشاید، بنده‌ای تا که بر دست تو دادم کار را ناشتا بگذاشتی بیمار را هر چه در غربال دیدی، بیختی هم عسل، هم شوربا را ریختی من ترا کی گفتم، ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز ابلهی کردم که گفتم، ای خدای گر توانی این گره را برگشای آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت، دیگر چه بود من خداوندی ندیدم زین نمط یک گره بگشودی و آنهم غلط الغرض، برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند آن گندم ز خاک چون برای جستجو خم کرد سر دید افتاده یکی همیان زر سجده کرد و گفت کای رب ودود من چه دانستم ترا حکمت چه بود هر بلائی کز تو آید، رحمتی است هر که را فقری دهی، آن دولتی است تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای زان بتاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند گر کسی را از تو دردی شد نصیب هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمیدانست و مهمان تو بود رزق زان معنی ندادندم خسان تا ترا دانم پناه بیکسان ناتوانی زان دهی بر تندرست تا بداند کآنچه دارد زان تست زان به درها بردی این درویش را تا که بشناسد خدای خویش را اندرین پستی، قضایم زان فکند تا تو را جویم، تو را خوانم بلند من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب در حق بود باز من بسی دیدم خداوندان مال تو کریمی، ای خدای ذوالجلال بر در دونان، چو افتادم ز پای هم تو دستم را گرفتی، ای خدای گندمم را ریختی، تا زر دهی رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش @jorenab
مرا به بدیهایی که از آن رهایی بخشیدی بازمگردان ای پروردگار جهانیان، لا تَرُدَّنی فی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنی مِنْهُ یا رَبَّ الْعالَمین، @jorenab
خدایا مرا بر (غلبه بر)نفسم یاری کن همان گونه که نیکوکاران را (بر غلبه) بر نفسشان یاری دادی و عملم را با نیکوترینش پایان ده، اللهُمَّ وَاعِنّی عَلی نَفْسی بِما تُعینُ بِهِ الصَّالِحینَ عَلی انْفُسِهِمْ، وَاخْتِمْ عَمَلی بِاحْسَنِهِ @jorenab
هیجدهم- «فَحُلَمَاءُ» انسان متقی حلیم است  «حلیم» ملکه اخلاقی است بین دو رذیله اخلاقی «مهانه -سستی»و«افراط» در غضب ویژگی انسان حلیم را میتوان اینگونه بر شمرد الف- نه خودرا خوار وذلیل می کند که هرکس هرگونه بخواهد براو بتازد  ونه آنقدر عصبانی هست که مردم ازاو واهمه داشته باشند ب-  با وقار وطمأنینه به کار خویش می پردازد ج- اگر کسی با او برخوردی کرد نه اینکه نداند چگونه با طرف مقابلش برخورد نماید (یعنی انسان جاهل نیست )بلکه برای مقابله باآن عجله نمی کند د- بگونه ای  عمل می کندکه دیگران با بردباری و حلمشان آرامش می یابند نوزدهم-« عُلَمَاءُ » متقین هم از نظر عمل دارای حلم هستند وهم از نظر علم دانش حلال وحرام را دارند وبه احکام الهی به خوبی واقفند وآگاهانه اقدام به انجام کاری می کنند تا مبادا دچار غضب الهی شوند  وکاری را انجام میدهند که نسبت به آن شناخت داشته ومیدانند چگونه آنرا به سرانجام برسانند یعنی از یک طرف حق الهی را می شناسند وسعی میکنند تا آنجا که می توانند آنرااداء کنند هم حق مردم می شناسند وسعی می کنند حق دیگران را ضایع نکنند وبحقوق دیگران تجاوز نمی کنند وهم حق خویش را می شناسند  وآنجا که مربوط به خودشان باشد سعی می کنند خودرا بزحمت بیافکنند تا دیگران دچار سختی نشوند بیستم-« أَبْرَارٌ » کلمه «ابرار» جمع «بَر» است ([1])که صفت مشبهه از «بِر» می باشد و به گفته مفسرین  به فردی اطلاق می شود  که مطیع فرمان الهی باشد و کارها ی نیکو انجام دهد ([2]) ومرحوم علامه در المیزان می نویسد یعنی کسی که نیکی می کند اما انتظار تشکر وقدردانی ندارد وکار خیر را از آن جهت که خیر است انجام میدهد نه آنکه برای او نفعی داشته باشد([3]) ویژگی کسانی که به این مقام می رسند این است که آنچه خود دوست دارند به دیگران انفاق می کنند یعنی اینگونه نیست که فقط اهل انفاق باشند بلکه آنچه خود بدان رغبت ومیل دارند در راه خداوند می دهند لذا قرآن کریم می فرماید هرگز به مقام بر نمی رسید مگر آنچه دوست دارید را انفاق نمائید« لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏ »([4]) پس متقین کسانی هستند که  بدنبال نیکی کردن به دیگران هستند واز خویش وعلائق خویش می گذرند تا دیگران را به راحتی برسانند ورنج را بر خویش هموار می کنند تا دیگران در آسایش باشند بدون آنکه چشم داشتی از کسی داشته باشند -البته بعضی معتقدند جمع بار است مرحوم سید علی خان در ریاض السالکین می نویسد ابرار جمع بار یا بر ج4 ص 102[1] -مجمع البیان ج 10 ص 616[2] -المیزان ج20 ص 124[3] -آل عمران :92[4] @jorenab
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند   از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند    طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود  کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه   چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند    صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل   وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند    مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی   جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند @jorenab
بیست ویکم-« أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ » کلمه « أَتْقِيَاءُ » جمع « جمع‏ تَقيّ‏ِّّّّّّ» به کسانی اطلاق می شود که مطیع فرمان الهی بوده واز گناه اجتناب می کنند مراد از اتقیاء آنگونه که شارحین نهج البلاغه مانند ابن میثم گفته اند([1]) یعنی کسانی که از خوف الهی  انواع گناهان را ترک می کنند وهمیشه ازین نگرانند که کارهای انجام میدهند خلاف فرمان الهی نباشد  ازینرو این واهمه وترس آنهارا مانند تیر تراشیده  لاغر نموده است.  البته مراد ازین ترس ؛ ترس از عذاب نیست بلکه ازین بیمناکند که نکند در کارها اسیر دامهای نفسانی وشیطانی شوند ووکاری که رضای الهی درآن نیست را انجام دهند ورضای خویش را بر رضای الهی مقدم دارند لذا این خوف ممدوح است زیرا انسان را از غفلت بیدار می کند وموجب می شود تا انسان همیشه هر عملی که انجام میدهد رضایت الهی را بر رضایت خویش ترجیح دهد وخداوند برای کسانی که چنین خوفی دارند دو بهشت وعده داده است« وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان‏» ([2]) بیست ودوم-« يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ »هرکس به آنها  می نگرد آنهارا بر خلاف آن چیزی می بیند که نوع مردم برآنند وحالت وروش وی وبرخورد وی مانند آنچه سایر مردم هستند؛ نیست وازآنجا که متقین بخاطر شب زنده داری وکم خوردن,بدنی  لاغر و نحیف وچهره ای زرد دارند  وبیشتر به خود مشغول هستند وبه اطراف خویش بی اعتناء می باشند ,کسی به آنها نگاه می کند خیال می کند اینها مریض هستند ؛در حالی که مریض نیستند  ووقتی دیگران روحیات آنها را نظاره می کنند اینکه به امور مادی چندان اهمیت نمیدهند وبرای دیگران از خویش می گذرند گمان می برند اینها دیوانه شدند در حالی که متقین دیوانه نیستند بلکه امر بسیار مهمتراز امور دنیوی آنهارا به خویش مشغول کرده است واین آشفتگی درونی برای توجه به امر آخرت وتوجه به فرمان الهی است اما مردم ازآنچه در درون اینان می گذرد بی خبرند - شرح ابن میثم ج 3 ص 418[1] -الرحمن:46[2] @jorenab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا