eitaa logo
جرعه ناب
650 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
204 ویدیو
25 فایل
علی گلایری سطح چهار(دکتری),استاد حوزه و دانشگاه. نویسنده @Aligelayeri #جرعه_ناب ؛جرعه ای از چشمه جوشان نهج‌البلاغه و معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
      پنجم-« وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ » وگوشهای خودرا وقف دانشی نمودند که برای آنها سودمند است از منظر قرآن کریم خداوند به انسان چشم وگوش عطا کرد تا علم بیاموزند ونتیجه علم آموزی نیز شکر الهی باشد واگر منجر به شکر الهی نشود جهل مرکب است لذا می فرماید خداوند شمارا از شکم مادران خارج ساخت در حالی که چیزی نمی دانستید وبرای شما گوش وچشم وقلب قرارداد باشد که شکر گزار باشید « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »([1]) علم باید نشانه ای از معلوم داشته باشد ومعلوم واقعی مخلوق الهی ونعمتی از نعمتهای لایزال الهی است پس هرگاه علم بدرستی انسانرا رهنمون شود اورا به سرمنزل شکر منعم خواهد رساند لذا مومن هیچگاه به باطل توجه نمی کند وبدان گوش نمی سپارد « وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّور »([2]) در روایات  فراوانی ابتدا به ارزشمند بودن علم اشاره شده است  همانطور که حضرت امیرالمومنین علسه السلام می فرماید در شرافت علم همین بس که کسی آنرا خوب نمیداند ادعا میکند ووقتی به او نسبت داده شود خوشحال می شود ودر مذمت جهل همین بس که کسی که جهل در اوهست ازآن بیزرای می جوید « كَفَى بِالْعِلْمِ شَرَفاً أَنْ يَدَّعِيَهُ مَنْ لَا يُحْسِنُهُ وَ يَفْرَحَ إِذَا نُسِبَ إِلَيْهِ وَ كَفَى بِالْجَهْلِ ذَمّاً يَبْرَأُ مِنْهُ مَنْ هُوَ فِيه‏ »([3]) وسپس علم نافع را گوشزد نمودند وفرمودند علم نافع در چهارتا کلمه است 1-اینکه پروردگارت را بشناسی 2-اینکه باتو چه می کند بدانی 3-چیزی ازتو می خواهد را بدانی 4- چه چیزی ترا ازدینت خارج می کند بشناسی « سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُول‏ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ كُلِّهِمْ فِي أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِك‏ »([4]) اگر انسانی به چنین علمی دست یافت عالمی میشود که به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام تا روزگار باقی است چنین عالمی باقی است جسمش در بین مردم نیست اما یادش وعلمش در بین مردم خواهد بود « الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَة »([5]) پس متقین کسانی هستند که گوششان را وقف علمی می کنند که برای آنها سودمند است چیزی که آنهارا برای همیشه زنده نگه میدارد -نجل:78[1] -فرقان:72[2] -بحارلانوار ج 2 ص 29[3] -بحارالانوار ج 1ص212[4] -نهج البلاغه حکمت:147[5] https://eitaa.com/jorenab
       ششم-« نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ » ویژگی دیگری انسانهای متقی آن است که سختی وراحتی تغییری در رفتار ومنش آنان ایجاد نمی کند زیرا به پروردگار خویش چنان یقینی دارند که چیزی در آنها اثر نمیگذارد  وآنهارا از هدفی که دارند دور نمی سازد زیرا اثر یقین به پروردگار این است که برایشان مهم نیست به راحتی روزگار می گذارنند یا به سختی « فَإِذَا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لَا يُبَالِي كَيْفَ أَصْبَحَ بِعُسْرٍ أَمْ بِيُسْر »([1]) اهل تقوا میداند دنیا میدان آزمایش است واز آب مخلوط آفریده شده است تا مورد آزمایش قرار گیرد « إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيه‏ »([2])و آنچه برای او مهم است گرفتن توشه تقوا است زیرا تنها چیزی که  برای آخرت مفید است تقواست « وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ »([3]) ومی داند گاهی شرایط سخت وطاقت فرساست لذا نا امید نمی شود واگر نعمتی به او برسد چون میداندبرای  ابتلا وامتحان است طغیان نمی کند بنابراین انسان متقی چون هدف برایش مشخص است پستی وبلندی وسختی وراحتی اورا از هدف دور نمی کند.     هفتم-« وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ » انسان متقی هدف اصلی خویش را زندگی اصلی یعنی آخرت قرار میدهد ومیداند دنیا وسیله ای برای رسیدن به آن دنیاست ودنیا مسافرخانه ای است که باید ازآن کوچ کند لذا آنرا جدی نمی گیرد برای دنیا به اندازه قوت لایموت توشه می گیرد وتوجه او به دنیا توجه مسافر به زاد وتوشه خودش است ومقصد را هرگز فراموش نمی کند وهرچه سریعتر میل دارد به مقصد برسد لذا اگر نبود اجل وزمانی که خداوند برای آنها برای ماندن در دنیامعین کرد- زیرا هرفردی دارای اجل مشخصی است که اگر زمانش فرا برسد عقب وجلو نخواهد شد « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون‏ »([4]) - چشم برهم زدنی جانشان در بدنشان نمی ماند بخاطر شوق رسیدن به  ثواب الهی  وترس از اینکه اگر بیشتر درین عالم خاکی بمانند با این امور انس می گیرند ومقصد را فراموش می کنند ودچارعقاب می شود . پس انسان متقی بیش از آنکه بفکر معاش خودش باشد در اندیشه معاد است وانجام امور دنیوی را در حد ضرورت برعهده می گیرد بدون آنکه رغبتی به آن داشته باشد زیرا دنیا را بسان زندانی میداند که درآن محبوس شده است وهر لحظه منتطر باز شدن در زندان وپرواز به سوی حق تعالی است -بحارالانوار ج74 ص 27[1] -انسان :2[2] -بقره:197[3] -نحل:61[4] https://eitaa.com/jorenab
هشتم- عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ متقین کسانی هستند که نه تنها علم دارند که همه کارها بدست خداوند متعال است بلکه آنرا با تمام وجود باور دارند یعنی از منظر متقین تنها موثر در وجود خداوند متعا ل است لذا اگر خداوند نخواهد هیچ کاری محقق نخواهد شد اگر تیغ عا لم بجنبد زجای                 نبُرّد رگی تا نخواهد خدای واگر خداوند بخواهد کاری انجام پذیرد؛ محقق می شود هرچند همه عالم جمع شوند تا آنکار واقع نشود خدا کشتی آنجا که خواهد برد    اگر ناخدا جامه ازتن دَرَد پس هم در حوزه اندیشه معتقد هستند موثری در وجود جز الله نیست وهم در حوزه عمل کسی جز خدارا موثر نمیدانند لذا وقتی می گویند« إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِين‏ » فقط سر بر آستان خداوند فرود می آورند وفقط از خداوند برای کارها یاری می طلبند وچون عظمت الهی را درک می کنند همه جا خداوندرا حاضر می بینند پس هرچه غیر خداست در چشم آنها حقیر وکوچک است وروشن است متقین به سراغ امور حقیر وکوچک نمی روند « فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ » بخاطر یقینی که بخداوند متعال وبه امر ونهی الهی دارند مانند کسی که با حس وبا چشم بهشت را دیده ودربهشت در ناز ونعمت هست به بهشت اعتقاد دارند ومشتاق رفتن در آن هستند ومانند کسی که در جهنم است ودر حال عذاب است دوزخ را باوردارند واز آن هراسناک هستند یعنی به مرتبه علم الیقین رسیده اند که جایگاه بس بزرگی است که انسان با علم خویش آنگونه نظاره کند که دیگران با حس وعیان به آن می نگرند پس انسان متقی همیشه بین خوف ورجاء هست امید به رفتن به بهشت وترس از عذاب جهنم وهمیشه در خوف ورجاء هستند لذا نه از رحمت الهی نا امید می شوند ونه به اعمال خویش مغرور می گردند https://eitaa.com/jorenab
نهم-« قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ »  متقین چون بی اعتباری دنیارا میدانند از بودن در دنیا دچار اندوه می شوند زیرا موجب می شود تا صفای با طن وطهارت روح را با کوچکترین غفلت از دست بدهند لذا همیشه نگران واندوهناک هستندنکند از یاد خدا غافل شوند زیرامیدانند غفلت از یاد الهی سر منشأهمه گناهان است .پس در حقیقت اندوه آنان برای ترس از دست دادن موهبت الهی براثر غفلت است عده ای معتقدند حزن آنها ازین جهت است که غلبه باطل ومغلوبیت حق را در دنیا می بینند وهمینطورظلم اهل فسق وفجور وعدم عبادت پروردگاراین امور آنهارا محزون می کند ([1]) وممکن است حزن واندوه آنها بدین جهت باشد که به آنچه بدست آوردند قانع نیستند وناراحت هستند چرا به درجات بالاتر نرسیدند در حالی که امکان داشت با خلوص بیشتر ویا تلاشبیشتر ویا از خود گذشتگی بیشتر به مراتب بالاتر ازآنچه الان هستند دست یابند پس حزن واندوه آنها برای امور مادی وامور زود گذر دنیوی نیست دهم-« وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ » ویژگی دیگر اهل تقوا این است که مردم از شر آنها ایمن هستند برای روشن شدن این بخش نیاز به مقدمه کوتاهی هست وآن اینکه هرکاری که انجام می شود اثری بر آن مترتب می شود پس یک کار وفعل است که فرد انجام میدهد ویک اثر آن کار که دست فاعل کار نیست بلکه به صورت قهری بر فعل مترتب می شود  مثلا هرگاه دست را در آب گذاشتیم این فعل است واثرآن خیس شدن دست است ونمی شود کسی بگوید من دست دراب میگذارم اما نمی خواهم خیس شود زیرا گذاشتن دست درآب بدست انسان است اما خیس شدن اثری است که لازمه گذاشتن دست در آب است یا مثلا غذا خوردن فعل وکاراست که اثرآن سیر شدن است . با حفظ این مقدمه می گوئیم عملی که از انسان صادر میشود خودش معلول واثر امر دیگری استکه در فرد وجود دارد یعنی انسان در ذات خویش ویژگی هائی دارد که منجر می شود این عمل خوب یا بد از وی سر بزندکه ازآن فضائل وزذائل اخلاقی یاد می شود پس اگر  انسانی گناه می  کند یا موجب ایذاء یا اضرار دیگران می شود در حقیقت سرمنشأ آن زذیله اخلاقی است  وریشه تمام رذائل اخلاقی طبق بیان قرآن کریم فراموشی قیامت است «إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب‏»([2]) وهرگاه انسان قیامت را فراموش کند به دنیا دل می بندد ودنیا را مقصد خویش تصورمی کند وبرای بدست آوردن وحفظ آن از هیچ تلاش وکوششی دریغ نمی ورزد حتی به قیمت آزار واذیت دیگران باشد . متقین کسانی هستند که قیامت را باور دارند لذا میدانند آنچه انجام دهنداثرش را در قیامت خواهند دید پس سعی میکنند به گونه ای عمل کنند که مورد رضایت حضرت حق باشد ازینرو دیگران ازآنها دچار زحمت نخواهند شد واز شر آنها در ایمن هستند -بهج الصباغه محمد تقی شوشتری ج12 ص 428 موسسه انتشارات امیر کبیر[1] -ص :26[2] https://eitaa.com/jorenab
یازدهم-« وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ » مراد از نحیف بودن جسم متقین این است که آنها انسانهای تن پروری نیستند بلکه همیشه در سعی وتلاش هستند  یا در حال خدمت به خلق هستند یا در حال عبادت حضرت حق تبارک وتعالی  که خدمت به خلق را نیز نوعی عبادت میدانند لذا ممکن است افرادی از نظر جسمی لاغر نباشند اما  سعی وتلاش خویش را انجام دهند ومعمولا انسانهای تن پرور به خوبی مشخص هستند چه در عبادت چه در خدمت به دیگران  پس اهل تقوا کسانی هستند که شبها به عبادت حق مشغول هستند وروزها اهل صیام هستند ووظایف دینی وفردی واجتماعی خویش را به نحو احسن انجام میدهند. دوازدهم-« وَ حَاجَاتُهُمْ‏خَفِيفَةٌ » ازآنجا که متقین دنیارا محل عبور میدانند نه محل قرار پس توشه ای که ازآن بر میدارند به اندازه ضرورت است یعنی آنچه از دنیا بدست می آورند به مقداری است که حوائج آنهارا بر طرف کند نه آنکه برای پس انداز ویا سود آوری به تجارت بپردازند وهرکاری انجام میدهند سعی میکنند برای آخرت آنها مفید باشد پس اگر سعی وتلاشی در امور زندگی دنیوی انجام میدهند برایآن است که چاره ای ندارند زیرا هر انسانی نیاز به پوشاک وخوراک و... دارد واز منظر دینی سربار کسی بودن درست نیست پس سعی می کنند خودشان حوائجشان را برآورده سازند لذا آنمقدار تلاش میکنند که نیاز آنهاست ومتقین اهل زراندوزی وحساب وکتابهای دنیوی نیستند که چه چیزی بخرند تا سود بیشتری ببرند سیزدهم-« وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ » «عفت» فضیلت اخلاقی است که بین دو رذیله «خمودشهوت»و«فجور»قرار دارد انسان عفیف به کسی اطلاق می شود که اسیر شکم وزیر شکم نباشد  وعمر شریف خویش را به بهای اندک نمی فروشد واگر کسی چنین باشد  به تعبیر امیرالمومنین گویا فرشته ای از فرشتگان خداوند است حضرت بین دومجاهد (یعنی مجاهدی که در جهاد اصغر با دشمن می جنگد ومجاهدی که در جهاد اکبر با نفس خویش می جنگد مقایسه ای صورت میدهد آنگاه می فرماید پاداش کسی که در میدان جنگ جهاد می کند وبه شهادت می رسد بیشتر از مجاهد عفیقی که توان گناه دارد اما مرتکب نمی شود ؛ نیست وچنین انسانی با عفتی که می ورزد نزدیک است فرشته ای از فرشتگان الهی شود «مَا الْمُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللهِ بِأَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ ; لَکادُ الْعَفيفُ أنْ يَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلائِکَةِ» ([1]) ممکن است مراد از عفت دراینجا مطلق عزت نفس باشد یعنی انسان متقی خودرا پیش کسی تحقیر نمی کند وبرای امور دنیوی پیش کسی سر خم نمی کند سرش آن است تا انسان از دشمن درون خویش خلاص نشود امکان خلاص شدن از دشمن بیرون نیست واین دشمن همیشه کنار اوست وهرلحظه منتظر تا با کوچکترین غفلتی اورا از پا درآورد واسیر خویش نماید پس کسی که دربرابر هوای نفس می ایستد بی شک توان ایستادن دربرابر دشمن بیرونی را دارد اما اگر کسی دربرابر دشمن درون شکست بخورددربرابر دشمن خارجی از خود ضعف نشان میدهد وتکیه  گاه درونی خویش را از دشت میدهد لذا شکست میخورد -نهج البلاغه حکمت482[1] @jorenab
چهاردهم-« صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ »متقین کسانی هستند که بر ایام کوتاه دنیا صبر کردند وخود را به گناه نیالودند واز مطامع نفس دوری کردند ونتیجه این صبر اند ک الف- راحتی طولانی است که در آخرت دارند زیرا زمان دنیا هم از نظر زمان محدود است وبه چند سال ختم می شود وهم از نظر امکانات محدود است وهم از نظر استفاده فرد از دنیا اما آخرت هیچ یک ازین محدودیتها را ندارد ب- کلمه « تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ » دوجور خوانده شده است 1- اگر به رفع خوانده شود خبر برای مبتدای محذوف است وچنین می شود «تِجَارُتُهم تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ » یعنی تجارت آنها تجارت سود آوری است زیرا وقتی در زمان اندک بتوانند توشه زمان طولانی بدست بیاورند ودر زمان کم صبر مکنند اما راحتی طولانی بدست بیاورند سود کردند گویا دراینجا خرید وفروشی صورت گرفته است که صبر کردن در ایام کوتاه دنیا دربرابر خواهش نفس ثمن راحت طولانی قیامت است. 2- به نصب « تِجَارَةً مُرْبِحَةً » دراین صورت فعلش محذوف است «اِتّجَروُا تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ »  یعنی تجارت کردند تجارتی سود آور در هردو صورت مراد این است کسی ایام کوتاه دنیا را شکیبائی کند وجلوی امیال نفسانی وشیطانی بایستد خداوند پاداش بزرگتر که راحتی دائمی وطولانی است به او ارزانی میکند ج-اگر کسی وارد معامله با خداوند شود وجلوی نفس خویش را بگیرد ودراین ایام کوتاه بر مصائب وسختی ها وخواهش های نفسانی صبر کند خداوند اورا تنها نمی گذارد بلکه راه را بروی آسان می کند لذا می فرماید « يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ » این تجارت را خداوند برای آنها آسان نمود. قرآن کریم خداوند به مسلمانان واهل ایمان می فرماید آیا شمارا به تجارتی راهنمائی کنم که با آن از عذاب الهی نجات یابید ؟به خدا ورسولش ایمان بیاورید ودر راه خدا با جان ومال جهاد کنید واین برای شما بهتر است اگر بدانید خداوند گناهان شمارا می بخشد وشمارا وارد بهشتی می کند که در آن نهرها جاری است وخانه های خوب در بهشت عدن واین رستگاری و پیروزی بزرگی است «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم‏»([1]) -صف:10-12[1] @jorenab
پانزدهم-« أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا » دنیا به آنها میل پیدا میکند وآنهارا به سوی خود می خواند اماآنها دنیا را نمی خواهند زیرا به خوبی دنیا را می شناسند واینکه دنیا جائی برای ماندن وتکیه گاهی برای تکیه نمودن نیست حضرت در خطبه غراء به خوبی ویژگی دنیا را بیان می کند 1- هما نا دنیا محل شرب آن تیره ومحل ورود به آن پر گِل ولای(گل آلود) است « فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا » 2- منظره آن (برای اهل دنیا)شگفت آوراست « يُونِقُ مَنْظَرُهَا » 3- به هنگام  آزمایش آزمایش کننده خودرا هلاک می سازد « وَ يُوبِقُ‏ مَخْبَرُهَا » 4- فریبنده ایست که نابود می گردد « غُرُورٌ حَائِلٌ » 5- وروشنی ایست که پنهان می شود « وَ ضَوْءٌ آفِلٌ » 6- وسایه ایست که زائل می گردد « وَ ظِلٌّ زَائِلٌ » 7- وتکیه گاهی است که خراب می شود « وَ سِنَادٌ مَائِلٌ » 8- وهرکس که از او متنفر بود ودوری کرد به او دل بست  وبه آن مطمئن گردید مانند شتر سرکش با پای خویش به او لگد زده ودام خویش آشکار کند وبه وسیله تیرهای خویش اورا به هلاکت افکند« حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِها»([1]) پس متقین کسانی هستند که ویژگی دنیا را به خوبی می شناسند وهرگاه دنیا بخواهد آنهارا فریفته خود کند  آنهارا خودرا نجات میدهند وبه دنیا وابسته نمی شوند شانزدهم-« وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا » اندکی با دنیا مماشات نمودند وبرای گذر زندگی خویش به امور دنیوی روی آوردند اما دیدند آرام آرام به دنیا انس می گیرند لذا خودرا به طاعت الهی مشغول ساختند وآنچه از دنیا بهره بردند آنرا در راه الهی مصرف نمودند وبه گونه ای خودرا تربیت نمودند که اگر نفسشان نان خشکی ببیند خوشحال گردد وبه نمکی  به عنوان خورشت شادمان شود چنانکه امیرالمومنین علیه السلام می فرماید چنان نفس خویش را ریاضت دهم هرگاه به قرص نانی دست یافتم بدان مایل شود وبه نمک به عنوان خورشت قناعت نماید « لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوما »([2]) پس جان خویش را به زحمت انداختند تا بهرهای که از دنیا بردند باعث انس آنها به دنیا نشود گویا برای اندک بهره ی که از دنیا بردند آنهم در حد ضرورت نفس خویش را فدیه دادند بخاطر زحمتی به نفس خویش دادند تا دنیا ازآنها طلبکار نباشد وازآنها نخواهد به دنیا میل پیدا کنند -نهج البلاغه خطبه 83[1] -نهج البلاغه:حکمت45[2] @jorenab
هفدهم-قیام شبانه حضرت در این بخش به قیام شبانه متقین اشاره دارد واینکه انسان متقی اهل شب زنده داری است  الف- متقین اهل نماز شب هستند زیرا تنها عبادتی که طبق بیان قران کریم کسی ثواب آنرا نمیداند نماز شب است . پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مى‏ گردد (و) پروردگارخویش را از روى بيم و طمع مى‏ خوانند و از آنچه روزيشان داده‏ ايم انفاق مى كنند هيچ كس نمى‏ داند چه چيز از آنچه روشنى‏ بخش ديدگان است به( عنوان پاداش) آنچه انجام مى‏ دهند براى آنان پنهان كرده‏ ام« َ تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون‏ »([1]) ب- اهل قرائت قرآن در شب هستند یعنی در شب زنده خویش به خواندن قرآن مشغول هستند 1-  اجزائ قرآن را قرائت می کنند شاید کنایه ازین باشد قرآن را از ابتدا شروع می کنند وجزئ جزء پیش می روند 2- با تأنّی وتامل می خوانند چون ترتیل یعنی با تامل وتوجه خواندن لذا وقتی قرآن می خوانند کاملا به آن دقت می کنند 3-دلهایشان را با آن محزون می کنند یعنی عظمت قرآن را می بینند ومعارف بلند آنرا توجه می کنند اندوه گین می شوند چگونه ازین همه معارف دور هستند وبه آن دسترسی ندارند واینگونه نیست با سبکسری به خواندن قرآن مشغول گردند 4-ودر مان درد خویش یعنی گناهانرا درآن می جویند یعنی با تدبر در قرآن سعی میکنند خودرا از گناه نجات دهند واینکه چگونه می توانند گذشته خودرا جبران کنند وچگونه از دام نفس واز حیله شیطان رهائی یابند 5- وقتی به آیه می رسند که بشارت بهشت میدهد امید پیدا می کنند وخود رااز کسانی می بینند که از نعمت اهلی بهره مند شده وداخل بشهت گردیده است وچنان آنرا برای خویش تصور می کنند گویا داخل بهشت شده ودر آن در ناز نعمت هستند 6- وقتی آیات عذاب را می خوانند گویا جهنم را می بینند وصدای جهنم را می شنوند گفته شده کلمه « زَفِيرَ » به معنای نفس کشیدن است  وکلمه «شَهِيقَ» به معنای بیرون دادن نفس است یعنی چنان غرق در ایات عذاب می شوند گویا تنفس جهنم را با گوش جان ودل می شنوند ج- حالت نماز  آنان به هنگام نماز اعمال نماز را بدرستی انجام میدهند اینگونه نیست که به صورت رکوع وسجودرا انجام دهند لذا می فرماید کمر را برای رکوع خم می کنند وسپس برای سجده مواضع هفت گانه را (یعنی پیشانی دو کف دست وسردو زانو وسر دو انگشت بزرگ پا) برزمین می گذارندوبا تامل وطمانینه افعال نماز را انجام میدهند زیرا در حال نماز بهترین حالت بندگان خداوند است که با خدای خویش ارتباط برقرار می کنند د- درخواست نجات از عذاب  ؛آنچه در شب زنده داری از خداوند متعال درخواست می کنند همانا نجات از عذاب الهی است آری برخاک گذاشتن اعضای هفتگانه – از شریفترین عضو یعنی پیشانی تا پست ترین عضو یعنی پا- گواه صادقی است بر ذلت وخاکساری دربرابر معبود بی نیاز آنهم در نیمه های شب وناله «اجرنا من النار یارب»سردادن بهترین گواه بر عجز بنده ودرخواست نجات از عذاب الهی از حضرت حق تبارک وتعالی است «اجرنی من النار یارب» -سجده:16-17[1] @jorenab
هیجدهم- «فَحُلَمَاءُ» انسان متقی حلیم است  «حلیم» ملکه اخلاقی است بین دو رذیله اخلاقی «مهانه -سستی»و«افراط» در غضب ویژگی انسان حلیم را میتوان اینگونه بر شمرد الف- نه خودرا خوار وذلیل می کند که هرکس هرگونه بخواهد براو بتازد  ونه آنقدر عصبانی هست که مردم ازاو واهمه داشته باشند ب-  با وقار وطمأنینه به کار خویش می پردازد ج- اگر کسی با او برخوردی کرد نه اینکه نداند چگونه با طرف مقابلش برخورد نماید (یعنی انسان جاهل نیست )بلکه برای مقابله باآن عجله نمی کند د- بگونه ای  عمل می کندکه دیگران با بردباری و حلمشان آرامش می یابند نوزدهم-« عُلَمَاءُ » متقین هم از نظر عمل دارای حلم هستند وهم از نظر علم دانش حلال وحرام را دارند وبه احکام الهی به خوبی واقفند وآگاهانه اقدام به انجام کاری می کنند تا مبادا دچار غضب الهی شوند  وکاری را انجام میدهند که نسبت به آن شناخت داشته ومیدانند چگونه آنرا به سرانجام برسانند یعنی از یک طرف حق الهی را می شناسند وسعی میکنند تا آنجا که می توانند آنرااداء کنند هم حق مردم می شناسند وسعی می کنند حق دیگران را ضایع نکنند وبحقوق دیگران تجاوز نمی کنند وهم حق خویش را می شناسند  وآنجا که مربوط به خودشان باشد سعی می کنند خودرا بزحمت بیافکنند تا دیگران دچار سختی نشوند بیستم-« أَبْرَارٌ » کلمه «ابرار» جمع «بَر» است ([1])که صفت مشبهه از «بِر» می باشد و به گفته مفسرین  به فردی اطلاق می شود  که مطیع فرمان الهی باشد و کارها ی نیکو انجام دهد ([2]) ومرحوم علامه در المیزان می نویسد یعنی کسی که نیکی می کند اما انتظار تشکر وقدردانی ندارد وکار خیر را از آن جهت که خیر است انجام میدهد نه آنکه برای او نفعی داشته باشد([3]) ویژگی کسانی که به این مقام می رسند این است که آنچه خود دوست دارند به دیگران انفاق می کنند یعنی اینگونه نیست که فقط اهل انفاق باشند بلکه آنچه خود بدان رغبت ومیل دارند در راه خداوند می دهند لذا قرآن کریم می فرماید هرگز به مقام بر نمی رسید مگر آنچه دوست دارید را انفاق نمائید« لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏ »([4]) پس متقین کسانی هستند که  بدنبال نیکی کردن به دیگران هستند واز خویش وعلائق خویش می گذرند تا دیگران را به راحتی برسانند ورنج را بر خویش هموار می کنند تا دیگران در آسایش باشند بدون آنکه چشم داشتی از کسی داشته باشند -البته بعضی معتقدند جمع بار است مرحوم سید علی خان در ریاض السالکین می نویسد ابرار جمع بار یا بر ج4 ص 102[1] -مجمع البیان ج 10 ص 616[2] -المیزان ج20 ص 124[3] -آل عمران :92[4] @jorenab
بیست ویکم-« أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ » کلمه « أَتْقِيَاءُ » جمع « جمع‏ تَقيّ‏ِّّّّّّ» به کسانی اطلاق می شود که مطیع فرمان الهی بوده واز گناه اجتناب می کنند مراد از اتقیاء آنگونه که شارحین نهج البلاغه مانند ابن میثم گفته اند([1]) یعنی کسانی که از خوف الهی  انواع گناهان را ترک می کنند وهمیشه ازین نگرانند که کارهای انجام میدهند خلاف فرمان الهی نباشد  ازینرو این واهمه وترس آنهارا مانند تیر تراشیده  لاغر نموده است.  البته مراد ازین ترس ؛ ترس از عذاب نیست بلکه ازین بیمناکند که نکند در کارها اسیر دامهای نفسانی وشیطانی شوند ووکاری که رضای الهی درآن نیست را انجام دهند ورضای خویش را بر رضای الهی مقدم دارند لذا این خوف ممدوح است زیرا انسان را از غفلت بیدار می کند وموجب می شود تا انسان همیشه هر عملی که انجام میدهد رضایت الهی را بر رضایت خویش ترجیح دهد وخداوند برای کسانی که چنین خوفی دارند دو بهشت وعده داده است« وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان‏» ([2]) بیست ودوم-« يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ »هرکس به آنها  می نگرد آنهارا بر خلاف آن چیزی می بیند که نوع مردم برآنند وحالت وروش وی وبرخورد وی مانند آنچه سایر مردم هستند؛ نیست وازآنجا که متقین بخاطر شب زنده داری وکم خوردن,بدنی  لاغر و نحیف وچهره ای زرد دارند  وبیشتر به خود مشغول هستند وبه اطراف خویش بی اعتناء می باشند ,کسی به آنها نگاه می کند خیال می کند اینها مریض هستند ؛در حالی که مریض نیستند  ووقتی دیگران روحیات آنها را نظاره می کنند اینکه به امور مادی چندان اهمیت نمیدهند وبرای دیگران از خویش می گذرند گمان می برند اینها دیوانه شدند در حالی که متقین دیوانه نیستند بلکه امر بسیار مهمتراز امور دنیوی آنهارا به خویش مشغول کرده است واین آشفتگی درونی برای توجه به امر آخرت وتوجه به فرمان الهی است اما مردم ازآنچه در درون اینان می گذرد بی خبرند - شرح ابن میثم ج 3 ص 418[1] -الرحمن:46[2] @jorenab
بیست وسوم-« لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ » هرچه انسان سطح دانشش وعلمش نسبت به پیرامونش بالاتر برود کوچکی خودرا از یک سو وعظمت هستی را از سویدیگر بیشتر درک می کند واینکه ندانسته هایش در برابر دانسته هایش بسیار بیشتر است لذا هرچه علم بالاتر میرود بیشتر احسای حقارت وکوچکی دربرابر بزرگی وعظمت هستی می کند همانطور که نگاه یک کودک به هستی وانتظاری که از عالم دارد بسیار متفاوت از نگاه یک بزرگ سال است ونگاه یک عامی با نگاه یک عالم به هستی بسیار متفاوت است.  در بخش معنوی نیز هرچه انسان به مراحل بالاتر میرود عظمت الهی را بیشتر درک می کند وجایگاه هائی که وجود دارد رابیشتر احساس می کند ودوری خویش ازین جایگاه را بهتر لمس می کند انسانهائی که بخاطر ریاضت نفس وتقوای الهی به مراحل بالا رسیدند عظمت خداوند متعال وکوچکی عمل خویش را بهتر درک می کنند مانند کسی که به قله میرسد ودشت پهن وگسترده پشت قله را می بیند واینکه چقدر راه نرفته دارد لذا هم برای رسیدن به مقصد شوق بیشتری دارد از کسی که هنوز از قله بالا نرفته ونمیداند پشت قله چه خبر است وهم میداند با تلاش بیشتر می تواند زودتر به مقصد برسد لذا اهل تقوا نیز وقتی به مراحل بالاتر وبالاتر دست می یابند میدانند این راه بی نهایت تلاش شبانه روزی می طلبد ازینرو اولا به عملی که انجام میدهند قانع نیستند ثانیا هرچه بیشتر تلاش می کنند با توجه به مراحل بالائی که می بینند وشوقی که برای رسیدن به آن مراحل را دارند عمل ولو زیاد خودرا زیاد نمی بینند یعنی توجهی به عمل خویش ندارند بلکه توجه شان رسیدن به مقام بالاتر است.زیرا اگر به عمل خویش نگاه کنند وآنرا زیادبشمارند در حقیقت دچار عُجب می شوند که آنهارا از راهی که می خواهند طی کنند دور می کند @jorenab
بیست وچهارم- «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ » هرچه در راه خدا انجام دهند وهرچه اطاعت حق را بجا بیاورند باز خودرا مقصر میدانند واینکه می توانستند بهتر ازین انجام دهند وحتی ازینکه بخاطر ضرورت عالم مادی مجبور به خوردن وخوابیدن وامور مادی هستند که آنهارا از عبادت پروردگاردور می سازد ناراحتند واعمالی را نیز انجام میدهند نگران هستند شاید خالی از اخلاص باشد یا مطامع نفسانی هرچند اندک وپنهان درآن دخیل باشد پس متقیان کسانی هستند که نه تنها توجهی به عمل خویش نمی کنند بلکه ازین واهمه دارند این اعمال مورد قبول حضرت حق تبارک وتعالی واقع نشود لذا هرگز منتی بر  کسی ندارند واز کسی طلبکار نیستند بلکه همیشه خودشان را متهم می کنند واز عدم پذیرش عمل خویش خائف وترسان هستند. بیست وپنجم-« إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا عْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي » هرگاه به خاطر اعمالی که انجام میدهند مورد ستایش قرار گیرند می ترسند زیرا ازینکه نکند کارشان آلوده به ریا شود بیم دارند پس وقتی کاری انجام میدهند خودرا متهم می کنند تا دچار عُجب نشوند ووقتی دیگران ازآنها تعریف می کنند می ترسند گرفتار ریا شوند لذا وقتی تعریف وتمجید کسی را می شنوند فوری به درون خویش رجوع می کنند ومی گویند « أَنَا عْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي » من خودرا بهتر از دیگران می شناسم وخداوند از من به من داناتر است یعنی عمل خویش را نمی بینند بلکه کوتاهی وقصور خویش را نظاره می کنند در حقیقت این رفتارشان در برابر تعریف دیگران نشأت گرفته از تربیت قرآنی است که می فرماید هیچ کس از خویش ستایش نکند « فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى »([1]) در حالی که خداوند اهل تقوا را بهتر می شناسد سرش آن است اولا این عملی که انجام دادند مورد قبول حضرت حق شده باشد معلوم نیست ثانیا برفرض مقبولیت اینکه تاآخر بتوان آنرا سالم نگاه داشت روشن نیست زیرا هرکس عمل خوبی انجام دهد وآنرا تا قیامت بیاورد ده برابر کارش پاداش می گیرد« منْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»([2]) توضیح آنکه :کلمه« جاء» در اصطلاح لازم است وبه معنای «آمد» می باشد ووقتی  با حرف جر می آید متعدی می شود وبه معنای «آورد» است وبا توجه به «مَن» که شرطیه است لفظ«جاء» که ماضی وبه معنای گذشته است معنای مضارع وحال وآینده می دهد لذا معنای « منْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ» می شود هرکس «حسنه» را بیاور د ومراد ازآن این است هرکس کارخوبی انجام داد تا قیامت بیاورد وبوسیله منت ویا ریا ویا برائت از آن عمل آنرا نابود نسازد دربرابر هرکار خیر ده برابر پاداش می گیرد ومتقین ازین نگران هستند که کار خیری که انجام دادند بخاطر تعریف دیگران در معرض نابودی قرار نگیرد ازینرو عاجزانه از خداوند درخواست می کنند تعریفی از خلق ازآنها می کنند راخداوند متعال به چشم آنها نبیند وازآنها به آن مقدار انتظار نداشته باشد لذا می گویند خداوندا مرا به آنچه می گویند مؤاخذه نکن ومرا بالاتر ازآنچه آنها فکر می کنند قرار بده وآنچه آنها نمیدانند بر من ببخش.« اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ -نجم:32[1] -انعام:160[2] @jorenab