🥀🥀
●چند روز پیش از اعزام به سوریه مجدد گفت : دوست دارم روزی من را «شهید امیر» صدا کنند. نخستین مرتبه بود که سکوت را شکستم و گفتم : از زندگی با من خسته شدهاید که چنین آرزویی دارید؟
●پاسخ داد: خدا میداند که با تمام وجود از زندگی خود راضی هستم.
شما و طه تمام سرمایه زندگی من هستید.
من بهترین لحظات عمر خود را در کنار شما داشته و دارم؛ اما اگر من به شهادت برسم،
شما تاجی بر سرتان میرود و همسر شهید میشوید و ادامه زندگی عاشقانه ما در بهشت خواهد بود، دوست ندارید؟
به روایت همسربزرگوارشهید
شهید_امیر_کاظمزاده
🍃🍃🍃
@kafoshohada
🥀🥀
💬پیامشہیدابراهیمهادۍوتمامشہدا:
لطفادرمیان نگاههاۍمختلفۍڪہ
بہخودجلبمۍڪنید
مراقبچشمانگریان
امامزمانعج و شہدا باشید💔..
چہخانمهستیدوچہآقا
پاروۍهواۍنفستان بگذاریدتنہابراۍ
رضاۍخدا ڪارڪنیدنہبراۍجلبتوجہو
معروفیتیاهرچیزدیگرۍڪہبشہازشنامبرد🥀.
دقتڪنیدرفتارهاوڪردارهاۍشمازیر
ذرهبینامامزمانعجوشہداقراردارد.
انشاءاللهخطاواشتباهۍازشماسرنزندڪہ
شرمندهۍامامزمانعجوشہداشوید..
#تلنگرانه
#پیامشهدا
🍃🍃🍃
@kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
بیادتونم حاجتتون روابحقامامحسینع🍃
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇵🇸🖤
﷽ #سه_دقیقه_درقیامت (قسمت چهل وهشتم_نشانه ها) پـس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد، فهمیدم
.﷽
#سه_دقیقه_درقیامت
(قسمت چهل ونهم_نشانه ها)
بـعد از نـماز سـراغ همان شخص رفتیم. ذکر خیر آن مرحوم
شـد و سـؤالم را دوبـاره پـرسیدم: این بنده خدا چیزی وقف
کرده؟
ایـن پـیرمرد گفت: خدا رحمتش کند. دوست نداشت کسی
خــبردار شـود، امـا چـون از دنـیا رفـته بـه شـما مـیگویم.
ایشان به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت: این حسینیه
را مـیبینی کـه ایـنجا سـاخته شـده. همان حاج آقا که ذکر
خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد. نمیدانی
چـــــقدر ایـــــن حــــسینیه خــــیر و بــــرکت دارد.
الـان هـم داریم بنایی میکنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم
و مـلحقش میکنیم به مسجد، تا فضا برای نماز بیشتر شود.
مـن بـدون اینکه چیزی بگویم، جواب سؤالم را گرفتم. بعد از
نـماز سری به حسینیه زدم و برگشتم. من پس از اطمینان از
صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلیاش
بخشیدم.
شـب با همسرم صحبت میکردیم. خیلی از مواردی که برای
مــــــن پــــــیش آمـــــده، بـــــاورکردنی نـــــبود.
بـا لـبخند بـه خـانمم گفتم: اون لحظه آخر به من گفتند: به
خـاطر دعـاهای هـمسرت و دخـتری که تو راه داری شفاعت
شـدی. بـه هـمسرم گفتم: این همیک نشانه است. اگه این
بـچه دخـتر بـود، معلوم میشه که تمام این ماجراها صحیح
بــوده. در پــاییز هــمان ســال دخــترم بــه دنــیا آمـد.
امـا جدای از این موارد، تنها چیزی که پس از بازگشت، ترس
شدیدی در من ایجاد میکرد و تا چند سال مرا اذیت میکرد،
تـرس از حـضور در قـبرستان بـود! من صداهای وحشتناکی
مـــیشنیدم کـــه خـــیلی دلـــهرهآور و تــرسناک بــود.
امـا ایـن مـسئله اصـلاً در کنار مزار شهدا اتفاق نمیافتاد. در
آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسانها پخش
میشد.
لذا برای مدتی به قبرستان نرفتم و بعد از آن، فقط صبحهای
جـــمعه راهـــی مــزار دوســتان و آشــنایان مــیشدم.
امـا نـکته مهم دیگری را که باید اشاره کنم این است که: من
در کـتاب اعـمالم و در لـحظات آخر حضور در آن دنیا، میزان
عـمر خـودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. به من چند
سـال مـهلت دادند که آن هم به پایان رسیده! من اکنون در
وقتهای اضافه هستم!
امـا بـه مـن گـفتند: مـدت زمـانی که شما برای صله رحم و
دیـدار والدین و نزدیکانت میگذاری جزو عمر شما محسوب
نمیشود. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند
یـا زیـارت اهل بیت علیهالسلام هستید، جزو این مقدار عمر
شما حساب نمیشود.
التماس دعای فرج 🌹🍃
👈 #ادامه_دارد....
🍃🍃🍃
@kafoshohada