🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#گریه_شهید
#در_قبر_شهدا
#شهید_والامقام
#رسول_خلیلی
#رسول ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی #رسول مشکل داشتم .
#رسول خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته اینها #گوش کردند ، یک بار هم اینها در #خلوت به خدا گفته اند و خدا #استجابت کرده است .
در ۱۷ سالگی #رسول با ما به راهیان نور آمد .
با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به #رسول گفتم ببین اینجا #حسینیه ما بود ، دراین سمت #قبرهایی میبینی که #شهدا برای خود کنده بودند ، حالا #شهدا رفته اند و اینجا غریب مانده است.
هم زمان با صحبتهای من #اذان ظهر شد ، رفتیم #نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم #رسول نیست .
وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از #قبرها رفته ، #چفیه را روی سرش کشیده وهای های #گریه میکند در حالی که #سجده کرده است.
این صحنه برای ما تبدیل به #روضه شد .
من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط #دوربین عکاسی بود .
#عکسی که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، #نصب است .
راوی :
#پدرشهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌸 @kakamartyr3🕊
#معلم_شهید
🔸چند روایت از شهیدی که نوجوانان در تشییع او غش کردند/قسمتدوم
🌼#پول_نزول|رفته بود یه اداره برا دیدن دوستِ کارمندش. اونجا آقایی رو دید که از حرفاش معلوم بود بخاطر مشکل مالی به اجبار میخواد از جایی نزول بگیره. حاجعباس با اینکه اون آقا رو نمیشناخت، بهش کمک کرد و نذاشت کار به جایی برسه که اسیرِ پولِ نزول بشه. حاجی اونقد مخفیانه اینکار رو کرد که پسرش میگه: ما تا مدتها بعد از شهادتش هم از این ماجرا خبر نداشتیم.
🌼#دوربین|حاجعباس فوتبالیست بود و با هم میرفتیم فوتبال. اون ایام توی مدرسه یکی از دوستای دخترم بهش گفته بود که پدرش دوربین داره و توی خونه ازشون فیلم گرفته. دخترم هم اومد و این قضیه رو برام تعریف کرد. یه صبح جمعه که داشتیم با حاجعباس میرفتیم زمین چمن؛ ترک موتورش این قضیه رو براش تعریف کردم... از فوتبال که برگشتیم؛ حاجی درِ خونه بهم گفت: یکی دو ساعت دیگه میام دنبالت بریم نماز جمعه...
ظهر داشتم آماده میشدم که حاج عباس اومد.گفت یا الله بگو میخوام یه سر بیام توی خونه. اومد داخل و دیدم رفته دوربین فیلمبرداری جور کرده. دخترم خیلی خوشحال شد و شب از جشن تکلیفش فیلم گرفتیم.
🌼#فرزندان_شهدا|وقتی فرزند شهیدی میخواست کنکور بده؛ انگار خود حاجی کنکور داشت؛ دنبال جزوه میدوید و ... همسر شهید میگه: روزهای آخر دائم سفارش بچههای شهدا رو میکرد و میگفت: نگران بچههای خودم نیستم؛چون تو هستی؛ اما بچههای شهدا امانت همرزمان ما؛ و نورچشم هستند.
🌼#عشق_به_معلم|اونقد دانش آموزا دوستش داشتند که تشییعش پر بود از دانشآموز. حتی چند تا دانشآموز توی تشییعش غش کردند.
#شهدای_مرکزی