ما منتظریم
تا #اذان
گفته شود...
نه منتظریم
تا از "آن"
گفته شود....
#التمــاس_دعا_در_لحظات_سبز_افطار
به یاد مردی که در روز تولدش، تولد واقعیاش را در آسمانها جشن می گیرند....
یکی دو بار که درباره #شهادت حرف میزد، میگفت: من ۵ سال الی ۵ سال و نیم با شما هستم و بعد میرم؛ که اتفاقاً همینطور هم شد ....
دفعه آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود، دیدم حال عجیبی داره...
اون که هیچوقت شوخی نمیکرد، اون شب خیلی شنگول بود، تعجب کردم، گفتم: آقا! امشب شنگولی؟! چه خبره؟!
گفت: خودم هم نمیدونم ولی احساس عجیبی دارم...
حرفهایی میزد که انگار میدونست میخواد بره...
میکفت: " آقا امضاء کرد، آقا امضاء کرد داریم میریم..."
نزدیک صبح بود، دیدم خیلی تب داره، میخواستم مرخصی بگیرم که قبول نکرد، گفت: تو برو، دوستم میاد و منو دکتر میبره...
به دوستش هم گفته بود: ' قبل از اینکه بیمارستان برم، بذار برم حموم، میخوام #غسل_شهادت بکنم، آقا اومد و پرونده منو امضاء کرد و فرمود: تو باید بیایی، دیگه بس هست تو این دنیا موندن....
من دیگه رفتنی هستم....'
غسل شهادت رو انجام داد و رفت بیمارستان؛ هم اتاقیهاش درباره نحوه شهادتش میگفتند: لحظه #اذان که شد بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه رو نگاه کرد و #شهادتین رو گفت و گفت: خداحافظ....
و #شهید شد....
برگرفته از کتاب علمدار، اثر گروه شهید هادی
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
فرمانده گروهان سلمان لشکر ۲۵ کربلا
شهادت: ۱۱ دی ۱۳۷۵، ساری، مجروح شیمیایی
سید جان! یازدهم دی ماه سالگرد تولد زمینی و تولد آسمانیات مبارک
🔰شهیدی که در قبر اذان گفت
🌷 #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
💠شهیدی که مزارش بارها توسط رهبر زیارت شده است.
🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در عملیات_کربلای۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به #کرمان آورده بودند.
🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است
🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
🔸وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم.
✅مزار شهید_عبدالمهدی_مغفوری در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان کرمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و #شهادت بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند.
#شهید
#اخلاص
#شهادت
#یاد_شهدا
#مدافع_حرم
#زندگی_شهدا
#شهادت_طلبی
#افراد_بی_ادعا
#شهدا_زنده_اند
#سلام_بر_شهدا
#همسران_شهدا
#فرهنگ_شهادت
#شهدا_شرمنده_ایم
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_مدافع_حرم
#اللهم_الرزقنا_شهـادت
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
⚘رضا یه #لات بود تو مشهد
یه روز داشت میرفت تو دعوا😤
#شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مَردی بیا بریم جبهه! :)
به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه!😎
⚘تو جبهه واسه خرید #سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند آوردنش تو اتاق شهید چمران،
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران،
وقتی دید که شهید چمران به فحشهاش توجه نمیکنه. یه دفه داد زد #کچل با توأم! :/
⚘شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد
+گفت: چیه ؟ چی شده عزیزم؟☺️
چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید..
⚘آقا رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:
_میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی!
+شهید چمران: چرا؟
_آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
⚘+شهید چمران: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی #آبرو بهم میده♥️
+گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون شم!! :)
🌱💡
⚘آقا رضا جا خورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. #اذان شد،
آقا رضا اولین #نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریهاش بلند بود💔
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد.صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد.
آره آقا رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید... !😢❤️
#چ_مثل_چمران
♡ #آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
🍃 کلمات در ذهنم جولان میدهند و من در تکاپوی انتخابشان با#قلم کلنجار میروم ، ثانیه ها به سرعت میگذرند و صفحه روبهرویم با کلماتی نامفهوم سیاه تر از قبل میشود.
🍃 کلافه دست از نوشتن میکشم و اینبار او را در پس پرده #خاطرات تجسم میکنم ، آن زمان که گلبانگ #اذان از گلدسته های #حرم برخاست و صدای گریه اش در بیمارستان پیچید وَ تقویم گواه این روز بود که ولادتش همزمان با میلاد #شاه_خراسان بود و به همین خاطر نامش #محمدرضا شد.محمدرضا ارفعی که#حماسه هایش در گوش تاریخ پیچیده.
🍃 خاطرات را ورق میزنم که #ترانه سخاوت و بخششاش به گوشم میرسد چیزی که زبانزد خاص و عام بود ، هرچه باشد او در پرتو مهر علیابنموسیالرضا قد کشیده و برخاستن چنین بانگی از وجودش، دور از انتظار نبود.
🍃 نسیمی دلانگیز میوزد و خاطرات را جلوتر میبرد به آن روز میرسد که هورالعظیم* یا مهدی هایش را به خاطر سپرد چون میدانست این آخرین رزم او خواهد بود.
🍃 به آن روز میرسد که#عاشورا در بیمارستان ، پیش چشمان خواهرش تداعی شد آن لحظه که وجود او را عطش فرا گرفته بود و دست خواهر بسته بود برای رفع عطش.
🍃 ناگهان ورق میلغزد ، #آسمان در هم میپیچد و زمین میلرزد از السلام و علیک #یا_اباعبداللهاش با لبی عطشان و ملائکه به جوش و خروش میافتند که سیرابش میکنند از چشمه بیکران کرامت حسینابنعلی و محمدرضا لبخندزنان پرواز میکند به سوی ابدیت ، به سوی اربابش...
پ.ن: هورالعظیم یا کلانتالاب، بزرگترین تالاب مرزی در استان خوزستان است ، عملیات بدر را در هورالعظیم با ذکر یا مهدی آغاز کردند ، شهید در این عملیات زخمی شد و راهی بیمارستان تبریز شد.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسب سالروز شهادت
#شهید_محمد_رضا_ارفعی
📅تاریخ تولد : ۱٣۴٢
📅تاریخ شهادت : ٢ فرودین ۱٣۶۴
📅تاریخ انتشار : ۱ فرودین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🍃خوب درس خوند و معنای #عشق واقعی را خیلی زود پیدا کرد که در13 سالگی برای #امام_زمان نوشت "نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی، یا شاید من از تو دورم. کوچه #انتظار، پلاک یا مهدی. سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار ای دریای بیکران، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبح دم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند. تو کلید درِ تنهایی من! من تورا محتاجم. بیا ای انتظار شبهای بی پایان و..."
🍃با #تلاوت_قرآن سیمش وصل شده بود به خود خدا ! که عهد نامه می نوشت، " بی حساب پیش، انشا ا.. چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه. توی این چهل روز ان شاالله توفیق پیدا کنم مادام العمر #دعای_عهد و زیارت امین ا.. را بخوانم و..."
🍃 در ورزش #کاراته پیشرفت های چشمگیری داشت و تونست در مبارزه با شیطان مدال شهادت را از آن خود کند. صحبت از غنچه نوشکفته ای است، راضیه نام که در ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ همراه با صدای ملکوتی #اذان در مرودشت شیراز پا به زمین گذاشت ودرشامگاه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۷ در «حسینیه سیدالشهدا» شیراز زمانی که نغمه «بی تو ای صاحب زمان» مداح فضای #حسینیه را عطرآگین کرده بود در اثر انفجار به شدت زخمی شده و ۱۸ روز بعد زینت مسافران آسمانی شد🕊
✍نویسنده: #سودابه_حمزه_ای
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهیده_راضیه_کشاورز
📅تاریخ تولد : ۱۱ شهریور ۱٣٧۱
📅تاریخ شهادت : ۱۰ اردیبهشت ۱٣٨٧
🕊محل شهادت : شیراز
📅تاریخ انتشار : ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#نماز اول وقت
سفارش #شهدا
وقتی صدای #اذان رو میشنید، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت #نماز بخونه.
بهش اصرار میکردیم و میگفتیم: غذات سرد میشه، تمومش کن، بعد برو نمازت رو
بخون.اما محمود میگفت: آگه نروم نماز به خونم، #غذای روحم سرد میشه
سردارشهید#محمود #شهبازی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@kakamartyr3
🔹من ۷ ساله بودم، بابا برای #نماز جلو می ایستاد، بلند و آهسته نمازش را می خواند تا ما نماز خواندن را با ایشان یاد بگیریم.
🔸هیچ وقت نمی گفت بابا #نماز_اول_وقت بخوان، بلکه وقتی #اذان می گفتند اول خودش #وضو می گرفت بعد با لحنی آرام و مهربانانه ما را دعوت به نماز می کرد.
اگر به ما می گفت #دروغ نگویید و یا اگر کسی به شما بدی کرد در حقش خوبی کنید، خودش مطلقاً دروغ نمی گفت و به همه خوبی می کرد و اصلاً برخلاف صحبت هایش عمل نمی کرد.
👈تربیت ایشان کاملاً عملی بود و اگر مطلبی را زبانی به ما تذکر می دادند کاملاً لحنشان نرم بود.
❤️شهید جواد حاج خدا کرم❤️
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#گریه_شهید
#در_قبر_شهدا
#شهید_والامقام
#رسول_خلیلی
#رسول ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت ، به همین خاطر پهلو ، دست و صورت سمت راستش در آن انفجار هدیه شد . به طوری که من در شناسایی #رسول مشکل داشتم .
#رسول خودش خواسته بود ، یک عمری خدا گفته اینها #گوش کردند ، یک بار هم اینها در #خلوت به خدا گفته اند و خدا #استجابت کرده است .
در ۱۷ سالگی #رسول با ما به راهیان نور آمد .
با هم به سمت گردان تخریب رفته بودیم ، به #رسول گفتم ببین اینجا #حسینیه ما بود ، دراین سمت #قبرهایی میبینی که #شهدا برای خود کنده بودند ، حالا #شهدا رفته اند و اینجا غریب مانده است.
هم زمان با صحبتهای من #اذان ظهر شد ، رفتیم #نماز جماعت و بعد آن متوجه شدیم #رسول نیست .
وقتی پی او گشتیم دیدیم داخل یکی از #قبرها رفته ، #چفیه را روی سرش کشیده وهای های #گریه میکند در حالی که #سجده کرده است.
این صحنه برای ما تبدیل به #روضه شد .
من همان موقع تنها کاری که توانستم انجام دهم ثبت آن لحظه توسط #دوربین عکاسی بود .
#عکسی که الان به دیوار اتاقش که به موزه تبدیل شده، #نصب است .
راوی :
#پدرشهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌸 @kakamartyr3🕊
در هر شرایطی #نماز_اول_وقت ادا میشد.
🔹 بدون این كه كلمهای تذكر بدهد، سر #اذان كه میشد، آستینها را بالا میزد.
◇ هركس پیشش بود فرقی نداشت.
تا صدای تكبیر می آمد، آستینهایش بالا میرفت.
یك عذرخواهی كوچك میكرد و میرفت نمازش را میخواند...
📚شهید علم، ج۱، ص۶۱
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری🌷
#شهید_ترور
🌷 شهید حسن #تهرانی_مقدم
🔹با #وضو راه می رفت،دائمالوضو بود!
موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند، ولی حسن #اذان و اقامه را می گفت و نمازش را شروع می کرد.
🔸میگفت: «زمین جای جمع کردن ثوابه حیف زمین خدا نیست که آدم بدون وضو روش راه بره؟»
📚کتاب یادگاران،جلد25
🕊