eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
15.2هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ صداهای‌مان روز به روز #ضعیف‌تر می‌شود عهدهایمان هم به مرور سست‌تر! بیسیم را به #زمین بگذار و دیگر وضع را گزارش مده! ما به #اندازه‌ی مردانگی‌تان شرمنده‌ایم!😔😔🌹🌹🌷
صبح يعني تو بخندي دل من باز شود... #پلک بگشايي و از نو غزل آغاز شود... #صبح يعني که دلم گرم نگاهت باشد... #آسمان , #عشق , #زمين باتو هم آواز شود... #صبحتون_شهدایی 🌺
۱۳۶۱ روزی که میزبان از بود ۲۵ آبان ۱۳۶۱ بود، آوردند، یکی از پس از دیگری؛ کاروان ۳۷۰ نفری که با ذکر یا زینب (س) آب و آتش شده بودند و در یک روز مردمان شهر زیبای خدا . آن روز عملیات محرم بر دستان قدردان جمعیتی کم سابقه، به اصفهان رسیدند و در خاک پاک آرام گرفتند. ۲۵ آبان ۱۳۶۱ ، آسمان اصفهان و زمین ، قدمگاه مردان و زنانی شده بود که بر آب رفته ۳۷۰ فدائی راه سرخ را با سربلندی و با ماهی فدایی وطن وداع کردند. خانم حیدری نبی همسر و مادر و ، یکی از صدها و که در آن روز تاریخی داغدار اما سربلند از مردان خانه‌اش، برای بدرقه به میدان امام اصفهان رفته بود در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان اظهار داشت: آن روز در اصفهان شده بود، ۲۵ آبان ۱۳۶۱ جمعیتی برای با آمده بودند و انگار گردی از عزا و ماتم بر سر ریخته شده بود، جمعیت آن قدر زیاد بود که تا جای سوزن انداز نبود و من هم، مانند خیلی‌ها به پاس لطف از این توفیق، تنها ذکری که بر لب داشتم حمد و ستایش پروردگار بود و بس . ... 🌹🌹👇🌹🌹👇🌹🌹
🍃باران بر تن شهر می‌زند و آرام آرام غبار را می‌شوید، آب به جریان افتاده و بی‌مقصد از کوچه ها می‌گذرد. گویی پایانی برای این راه نیست! تنها بیراهه است که مسیر را پیچیده تر می‌کند! . 🍃از روزی که رفته ای شهر خالی شده، حالا دیگر بی تو، یک ازدحامِ تو خالیست، تو تمام ما بوده ای و برایِ تکاملِ خودت جایی غیر از زمین را جست و جو می‌کردی، می‌دانستی جایِ ماندن نیست! و این همان چیزی‌است که ما فراموش کرده ایم😔 . 🍃زمین برای ماندن نیست! تنها پلی است که انسان را به می‌رساند. اما امان، امان از تمامِ دلبستگی ها که بالِ پریدن را زنجیر می‌کنند به زرق و برقِ پوچِ و ما از اصلِ خود جامانده ایم، از اویی که چشم به ما دوخته کاری برای آمدنش کنیم!😞 . 🍃در این وانفسایِ دنیا دستمان را بگیر ای ♡ . 🍃باید عبد او باشیم، عبد دنیا شده ایم. باید عبدالمهدی بود تا به لبخندی، زندگی زیر و رو شود. مانند تو شدن سخت است! شدن دشوار است. باید چون تو فقط او را دید و برای او از همه چیز گذشت تا خریدارمان شود❣ . 🍃آن‌وقت است که مرگ را با عوض می‌کنند و زنده تر از هر وقتِ دیگری می‌شویم‌، آنگاه ، خاکی که خون را به آغوش می‌کشد سکویِ پرواز می‌شود. اما ما بی‌خبر از آسمان، زمین گیر شده ایم😪 . 🍃باران هنوز می‌بارد و اینجا دخترانت پشتِ پنجره، چشم به آسمان با تو می‌کنند و تو تجلی می‌کنی در نگاهشان آنگاه که پرنورترین ستاره، از پشتِ ابرها چشمک‌می‌زند و این یعنی بابا هست و می‌بیند و تا همیشه در آغوشِ اوییم هرچند ما خیالش را به آغوش می‌کشیم🥺 . 🍃باران می‌بارد و در خاکِ حلب، درست همانجایی که خونِ تو ریخته است، گل می‌دهد و نسیم تورا تا اینجا می‌کشاند. تو در شهر هستی هرچندِ لبخندت قابِ روی دیوار باشد🌹 . 🍃شُست همه کوچه خیابان هارا پس چرا مانده غمت بر دلِ بارانی من...؟💔 همنشینِ ابرها♡ . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۴ بهمن ۱۳۶۳ . 📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان . 📅تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان .
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ وقتی که از خود می شوم ، وقتی برایم می شود ، وقتی که از بریده می شود ، وقتی که و به من می آورد و مرا در به در انزوا می کند به دنبال می گردم تا باشد ، تا به بدی من نکند و نبیند که وقتی خسته ام به او می برم ، راستش از که بوی می دهد ، از چهر هایی که رنگ می کنند و نقاب به دارند می ترسم . من و به سمت می روم که بی است ، بی هیچ به سمت تو می آیم ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 می دانم که تو سنگ منی تا بحال بارها کرده ام و حرف مگوی را به تو گفته ام و تو با تمام به منِ پر از نگاه کرده ای و مرا در زندگی نگذاشته ای . می خواهم برای اولین بار را بخاطر داشتن تو گویم . با تو، مرا به نزدیکتر می کند . با من و مکن . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ وقتی که از خود می شوم ، وقتی برایم می شود ، وقتی که از بریده می شود ، وقتی که و به من می آورد و مرا در به در انزوا می کند به دنبال می گردم تا باشد ، تا به بدی من نکند و نبیند که وقتی خسته ام به او می برم ، راستش از که بوی می دهد ، از چهر هایی که رنگ می کنند و نقاب به دارند می ترسم . من و به سمت می روم که بی است ، بی هیچ به سمت تو می آیم ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 می دانم که تو سنگ منی تا بحال بارها کرده ام و حرف مگوی را به تو گفته ام و تو با تمام به منِ پر از نگاه کرده ای و مرا در زندگی نگذاشته ای . می خواهم برای اولین بار را بخاطر داشتن تو گویم . با تو، مرا به نزدیکتر می کند . با من و مکن . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌿آن شب،شب عجیبی بود. میهمانِ مشهد الرضا شده بود .هوا خنک بود ، نزدیک سی بار بود که با مسئول اعزام تماس گرفته بود ولی هربار به درِ بسته می خورد. مغرب و عشاء را که خواند دلش طاقت نیاورد .😥 . 🌿آن شب دل یک بسیجی حوالی حضرت عشق می‌چرخید و حاجتش را میخواست.🕊 . 🌿با همسر و فرزندش راهی حرم شدند ، ساعتی از نگذشته بود که با لبی خندان به سوی همسرش آمد.دلش آرام گرفته بود و گویی امید داشت این گره به دست باز میشود.💚 . 🌿میدانست که ضمانتش را پیش عمه اش میکند و او حتما راهی وادی عاشقی می‌شود. . 🌿شاید کمتر از ده روز گذشت که مسئول اعزام تماس گرفت و گفت ساکت را ببند، بسیجی آماده رزم شو.🎒 . 🌿او که دو سال تمام در پی راهی برای اعزام بود، حالا با ضمانت شاه خراسان کمتر از ده روز گره از کارش باز شد. . گفتی: «من برای یک زندگی عادی ساخته نشدم.» به گمانم برای همین مسئول اعزام را کلافه کردی ، را واسطه قرار دادی تا برای دفاع از حریم اهل بیت راهی شوی و درست در شب تولد حاجتت را گرفتی.📿 . 🌿همرزمت می‌گفت: با هم قرار گذاشتید که هر کدامتان زودتر شد و بال پریدن گرفت دست آن یکی را در بگیرد ، حتی گفته بودید شربت را هرکه نوشید، وقتی آقا بالای سرش آمد لبخندی بزند آن موقع است که ما میفهمیم مهمان شده است.😊 . 🌿همینطور هم شد. وقتی ابوطاها شربت شهادت را نوش جان کرد و این دیار و مردمانش را ترک کرد. به لب داشت ، لبخندی به شیرینی عسل و به زیبایی شهادت و به همین زودی مرد خانه شد.☺️ . 🌿در عجبم چطور از دل کندی و چگونه از شیرین زبانی های گذشتی؟😭 . 🌿به راستی که قدم گذاشتن در این راه دل شیر میخواهد و قلبی که برای بتپد ، کاش ما هم اینگونه بی قرارِ معشوق حقیقی مان باشد و در راه عشق ثابت قدم باشیم.❤ . ✍نویسنده: . به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۱۵ دی ۱۳۵۹ . 📅تاریخ شهادت : ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ تدمر سوریه . 📅تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت رضا .
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ وقتی که از خود می شوم ، وقتی برایم می شود ، وقتی که از بریده می شود ، وقتی که و به من می آورد و مرا در به در انزوا می کند به دنبال می گردم تا باشد ، تا به بدی من نکند و نبیند که وقتی خسته ام به او می برم ، راستش از که بوی می دهد ، از چهر هایی که رنگ می کنند و نقاب به دارند می ترسم . من و به سمت می روم که بی است ، بی هیچ به سمت تو می آیم ای : 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 می دانم که تو سنگ منی تا بحال بارها کرده ام و حرف مگوی را به تو گفته ام و تو با تمام به منِ پر از نگاه کرده ای و مرا در زندگی نگذاشته ای . می خواهم برای اولین بار را بخاطر داشتن تو گویم . با تو، مرا به نزدیکتر می کند . با من و مکن . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀