از کنار چادر فرماندهی گردان حمزه سیدالشهداء می گذشتم ، شهید جان محمد جاری را درون چادر دیدم تنها نشسته بود وارد چادر شدم .
پس از سلام و احوال پرسی سؤال کردم : تنها نشسته ای ! گفت : بله ، علی تنها وسائلی که به همراه دارم همین یک کوله پشتی است می خواهم این وسائل را هم بین بچه ها تقسیم کنم چون دیگر نیازی به وسائل ندارم ، اگر خدا قسمت کند این آخرین عملیات من است و از جمع شما جدا می شوم . بعد در کوله پشتی را باز کرد و لباس های خود را برای بچه ها کنار گذاشت .
بعد از آن روز لحظه به لحظه او را زیر نظر داشتم ، تمام اعمال او حاکی از رفتن او بود مطمئن شده بودم در این عملیات شهید می شود . تا اینکه شب عملیات فرا رسید ، همدیگر را در آغوش کشیدیم و به من قول داد که در آخرت مرا شفاعت کند . به بچه ها گفته بودم که بچه ها ، این آخرین وداع با او است ، او حتماً شهید می شود . به همین خاطر شب عملیات بچه ها دور او حلقه زده بودند . یکی از بچه ها خیلی سماجت به خرج می داد شهید جاری با دست خط مبارک خود روی کاغذ چیزی نوشت و به او داد ، اما از او قول گرفت تا بعد از عملیات آن را باز نکند
وقتی وارد آب اروند شدیم در انتهای ستون کنار هم بودیم . به موانع دشمن که رسیدیم او به من گفت : علی وقت آن رسید که به جلوی نیروها بروم به او اصرار کردم و گفتم تو باید نیروها را رهبری کنی ، اما او گفت : علی همان چیزی که قبل از عملیات مرا عاشق کرده بود حالا مرا به جلو می خواند .
بعد از لحظاتی عملیات با صدای انفجاری آغاز شد بچه ها با شجاعت تمام به دشمن مسلح و آماده حمله کردند .
دشمن را از پای درآوردیم ، منطقه به تصرف ما درآمد ، بیسیم ها روشن شد و صدای فرمانده گردان آمد و ندا می داد (جاری ، جاری ، حسن) – باز هم گفت : (جاری ، جاری ، حسن) اگر صدای مرا میشنوی جواب بده . همه منتظر بودیم هیچ صدایی از شهید جاری نمی آمد و بعد بچه ها خبر دادند که جاری در معبر شهید شده است .
بعد از اتمام عملیات به اردوگاه که آمدیم نوشته ای که به یکی از بچه ها داده بود را باز کردیم که اینطور نوشته بود : « خداوند مرا طلبیده من در این عملیات حتما شهید می شوم و هرگز باز نمی گردم » .
راوی :علی قربانی
هدیه به شهدا صلوات 💚
#شهید #شهید_جاری #شهادت #دفاع_مقدس #اردوگاه #جنگ #ایران #شهادت #خاطره #خاطرات_دفاع_مقدس #شهدا_زنده_اند #شهدای_ایران #شهدای_گمنام #زندگینامه #عملیات_کربلای_۵