eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
15.2هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
✨وی در اول فروردین ۱۳۳۸ در روستای قره حسنلوی ارومیه و در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. 🔸شهید حسنی تحصیلات خود را تا چهارم ابتدایی در مدرسه روستا گذراند و برای ادامه تحصیلات همراه با برادرش محمد علی به شهر رفت، به گفته مادرش، احمد خیلی با محبت و جسور بود، و روزه خود را به جا می آورد و به پدر و مادر و خواهر و برادرانش خیلی احترام می‌گذاشت و با آنان با محبت رفتار می کرد. مادرش می گفت احمد بعد از شهادتش یک شب به خوابم آمد و گفت: مادر جان آنقدر پیش مردم از من تعریف نکن! تو بعد از من پسرهای دیگری هم داری. برادرش می‌گفت من و احمد همزمان با تحصیلمان در یک مغازه ای کار می‌کردیم، ما چهار نفر بودیم که مشغول به کار بودیم و وقتی کار تمام می‌شد دو نفر از دوستانمان به سینما می‌رفتند و ما دو برادر به مسجد فاطمیه ‌می‌رفتیم و در کلاس های شرکت می‌کردیم. 🔸خدا را شکر می‌کنم که پدر و مادرم ما را طوری تربیت کردند که هیچ گاه سمت گناه نرفتیم و این را مدیون نان حلالی بود که پدرم به خانه می آورد و همه این ها باعث شد تا در مسیر انقلاب و اسلام باقی بمانیم. 🌻شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج ┄┅═══✼🌼✼═══┅┄
بارها و بارها این خاطرات را بخوانیم 🌹 خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. 🔺وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور می کردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌹حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌹بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... 🌹
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃 که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد. 🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه حمیدرضا را در پیش گرفت. 🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است. 🍃آخر عباس هم بود و هم ، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟! 🍃حمیدرضا شاگرد برتر این نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز این ترکش ها بودند که به سمت حمیدرضا می‌دویدند. 🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ . خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت تو باشیم. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان # #
✨از امام عصر(عج) می‌خوام مرا از سربازان و یارانش قرار دهد. 🍃در اردیبهشت سال ۱۳۳۵ نوزادی از سلاله پاک حضرت زهرا(ع) در شهرستان ورامین به دنیا آمد. او از کودکی با آشنا شد و درس ظلم ستیزی و مبارزه با کفر را آموخت. بعدها در سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازی رفت و در آنجا نیز سربازان را نسبت به ظلم رژیم آگاه می‌ساخت. 🍃در سال ۱۳۵۶ گروهی را بر علیه شاه سازماندهی کرد و در سال ۵۷ در صف مخالفان رژیم در اعتراض به ‌های غاصبانه‌اش نمود و مورد اصابت گلوله ماموران شاه قرار گرفت. 🍃پس از پیروزی به مدت یکسال در عضویت کمیته انقلاب اسلامی بود و با اغاز جنگ تحمیلی به میدان های نبرد شتافت و مردانه از خاک سرزمین خود دفاع کرد. 🍃در آذر ماه سال ۶۲ برادر بزرگوارش در عملیات فتح المبین به مقام رسید. و شهید سید هادی احمدی یکسال بعد از برادرش در محور پاسگاه (گرکنی) بر اثر اصابت ترکش به ناحیه شکم به جمع عاشقان شتافت. 🍃سخن شهید: برادرانم در راه خدا کار بسیار ارزشمندی‌است که فقط خاصان و مقربان درگاه حق توفیق گام نهادن در این عرصه را پیدا می‌کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : میمک 🥀مزار شهید : گلزار شهدای سید فتح الله #
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که دکتر چمران بارها به او گفت: تو مالک اشتر من هستی... روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید علیرضا ماهینی 🔸 ۱۰ دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار شهید علیرضا ماهینی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸 شرافت من از جانم ارزشمندتره؛ به آن نزدیک نشوید... |شیخ عاشق قرآن بود و چیزی نمونده بود تا حافظ کل قرآن بشه که دستگیر شد. شاید هم توی ماه‌های آخر زندگیش قرآن رو کاملا حفظ کرده بود... یادمه آخرین بار برا دیدن شیخ به همراه مادر، برادرانم، خواهرم و سکینه دختر شیخ؛ صبح زود به زندان حایر ریاض رفتیم؛ اما این دیدارمون با شیخ رو تا ساعت ۱۲ظهر به تاخیر انداختند. مادر و برادرم نگران شده بودند؛ چون همیشه ما وارد محل ملاقات شده و منتظر رسیدن شیخ می‌شدیم، اما این‌بار وقتی وارد شدیم دیدیم او منتظر ماست. شیخ از دیدن مادر بسیار خوشحال شد. یادمه توی اون دیدار ورد زبان شیخ شده بود گفتنِ ذکرِ «الحمدلله رب العالمین»... می‌گفت: می‌خوام با شهادت به دیدار پروردگارم برم... ملاقات که تموم شد، زمان خارج شدن؛ درِ گوشی به شیخ گفتم: حرفهایی درباره حل پرونده محکومان به گوش می رسه‌.‌‌.. اما شیخ در جوابم گفت: منو رها کنید و به پرونده‌ی دیگران برسید. تو و «صادق الجبران» (وکیلش) از طرف من برای انجام هرکاری اختیار تام دارید؛ اما شرافت من از جانم ارزشمندتره، پس بهش نزدیک نشید‌‌‌...‌ ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید محمدرضا پارسائیان 🌼 |اکثر شبها در حال خوندنِ نماز شب می‌دیدمش. بیشتر اوقات با نیروهای بسیجی، جلسات قرآن داشت و هر روز صبح هم زیارت عاشورا می‌خواند. سفارش همیشگی‌اش هم این بود که: فقط از نظر نظامی خودتون رو تقویت نکنین، اون چیزی که باعث پیشرفت شما میشه، معنویت‌تونه... 🌼 |وقت‌هایی که خونه بود، هیچ‌وقت روی تشکِ نرم نمی‌خوابید. می‌گفت: هر کس خودش رو به سختی عادت نده و راحت بخوابه، سنگر و جبهه ر‌و فراموش می کنه... 🌼 |توی جبهه یه شب نون‌هایی که بچه‌ها دورِ چادرهای خودشون ریخته بودند رو جمع کرد؛ صبح فرداش، به شدت با نیروهاش برخورد کرده و تذکر داد که: چرا اینطوری اسراف، و در نگهداری از نعمت خدا کوتاهی می‌کنید؟!!! 🌼 | توی منطقه ام‌الرصاص چند تا تیر خورد به پهلوش. چند بار الله اکبر و یا زهرا(س) گفت و افتاد. بعد هم با تکون دادنِ دست، خداحافظی کرد و گفت: برادران! تا پیروزی صحنه رو ترک نکنید... ده دقیقه بیشتر طول نکشید که به شهادت رسید... 📚 منبع: بخش فرهنگ و پایداری تبیان 🔸۲۱بهمن؛ سالروز شهادت محمدرضا پارسائیان گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم ●واژه‌یاب:
🔸بُرش‌هایی از زندگی غوّاص شهید سعید حسنی‌تنها 🌼 |يكى از روزهاى ماه رمضان، وقت اذان ظهر بدنيا اومد. هفت ساله بود که توی كلاس‌هاى آموزش قرائت قرآن ثبت‌نامش کردم. اونقد خوب کار کرد و پیشرفت سریعی داشت، که توی ۱۳سالگی به مســــابقات بين‌المللی قرآن راه پیدا کرد و با کسب مقام، برنده‌ی سفر حج شد... 🌼 |مسابقات بین‌المللی قرآن بود و قاریان کشورهای مختلف هم حضور داشتند. سعیدِ سیزده ساله هم شرکت کرد و برنده‌ی سفر حج شد؛ اما حتی به من که مادرش هستم هم نگفته بود که چنین مقامی بدست آورده. یه روز همسایه‌مون گفت: مگه فامیلی شما "حسنی‌تنها" نیست؟ گفتم چرا... گفت: رادیو اسم پسرتون رو بعنوان برنده سفر حجِ مسابقات قرآن اعلام کرده... وقتی رفتم و از سعید صحت خبر رو پرسیدم. سرش رو انداخت پایین و آروم گفت: بله! درسته... 🌼 |سعید عاشق نماز شب بود. اون ایامی که باهاش بودم یاد ندارم یه شب نماز شبش ترک شده باشه. یه بار درِ گوشش گفتم: بهم نماز شب خوندن یاد میدی؟ لبخندی زد و آروم گفت: معلومه که یاد میدم! چی از این بهتر!؟ اگه خدا بخواد از همین فردا شروع می‌کنیم... مثل یه معلم دلسوز برام وقت گذاشت و با حوصله بهم یاد داد، و از اون به بعد منم شدم نمازِ شب خوان... البته خیلیا برا نماز شب بیدار می‌شدند. بعضی شبها اونقدر تعدادشون زیاد بود که انگار نماز جماعت می‌خوندند. اونم توی برف و سرمای طاقت‌فرسا... 📚 منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران + خاطرات همرزمان شهید 🔸۲۵بهمن؛ سالروز شهادت سعید حسنی‌تنها گرامی‌باد _______________
🌴 رمضان ، بهار قرآن 🌿 دوران
🌴 رمضان ، بهار قرآن 🌿 دوران
این وصیت نامه بنده سر پا تقصیر محسن حاجی بابا است. 🌷امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان و شهدا برای امت بازگو می کنند، موبه مو به اجرا در آورند. من در این راه قدم گذاشتم و فقط برای و در جبهه حاضر شدم. از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را کنند و از امام امت می خواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی کند. به خدا قسم، من شرمنده این همه و جنگ تحمیلی هستم.🌷
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که دکتر چمران بارها به او گفت: تو مالک اشتر من هستی... روایتی کوتاه از زندگی سردار شهید علیرضا ماهینی 🔸 ۱۰ دی‌ماه؛ سالروز شهادت سردار شهید علیرضا ماهینی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: